به گزارش ایرنا، ۳۳ سال پیش در چنین روزی، عملیاتی عجیب و جنگی غیرقابل باور و شگفتانگیز رقم خورد. نبردی که در آن تشخیص دشمن از خودی به سختی امکانپذیر بود و چیزهایی مانند زبان، ملیت و اهداف مشترک در گذشته(انقلاب اسلامی)، ۲ جبهه مقابل هم را به یکدیگر متصل میکرد.
بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ که مضمون آن پایان جنگ ایران و عراق بود، عراق طوری رفتار کرد گویا چنین قطعنامهای وجود ندارد و به حملات خود در منطقه خوزستان ادامه داد و حتی تا خرمشهر پیش آمد.
در این زمان نیروهایی که خود را مجاهدین خلق مینامند و ما آنان را با نام «منافقین» میشناسیم، با حمله غافلگیرانه از مرز کرمانشاه قصد پیشروی تا تهران ظرف ۴۸ ساعت و در دست گرفتن قدرت در ایران را داشتند که در تنگه چهارزبر با حضور نیروهای گردان قمربنیهاشم تیپ قائم سمنان مواجه و غافلگیر شدند.
از عجایب این جنگ، مقابله ۲ جبهه هموطن، هم زبان، هم لباس و همدین با یکدیگر است. در این عملیات، سربازان هردو جبهه ناچار به شلیک به هموطنان خود و بعضا دوستان قدیمی خود بودند. چیزی که شاید برای برخی رزمندگان ایرانی حاضر در نبرد مرصاد تا حدودی هنوز هم آزار دهنده باشد چرایی انحراف مجاهدان خلق به سمت منافقین و در نهایت رویارویی با هموطنان انقلابی شان شد که روزی آرزوی دستیابی به آن انقلاب را داشتند.
پنجم مرداد سالروز عملیات غرورآفرین مرصاد در سال ۱۳۶۷ و دوران پایانی دفاع مقدس است که گردان هایی از تیپ قائم(عج) استان سمنان در آن نقش مهمی داشتند تا آنجا که مورد تحسین رهبری قرار گرفتند و ایشان در سفر به سمنان یادآور شدند: «تیپ قائم (عج) در عملیات مرصاد نقش مهمی ایفا کرد. شنیدم نقش تیپ قائم (عج) در عملیات مرصاد آنچنان بود که اگر نبود، دشمن ممکن بود تا کرمانشاه بیاید. آن که ایستاد؛ تیپ قائم (عج) بود. اینها در تاریخ میماند».
دلسوزی برای هموطنانی که گمراه شدند
از برخی رزمندگان سمنان که در این عملیات حضور داشتند شنیده شده است که دیدن جنازه هموطنان گمراه و فریب خورده که جان خود را در راهی نادرست از دست دادند، ناراحت کننده و دلخراش بود؛ به ویژه وقتی زنان جوانی بین آنان حضور داشتند که در گذشته انقلابی بودند و در زندانهای ساواک شکنجههای سخت تحمل کرده بودند. اما در حال آنان گمراه شدند و به خاک وطن حمله کردند و جز ایستادگی در مقابلشان چاره چیست؟
از رزمندگان حاضر در عملیات مرصاد شنیده ایم که در دفاع مقدس و در شرایط عادی سه گردان از سمنان به جبهه اعزام میشده است اما روزهای بعد از قطعنامه ترسی برای رفتن به جبهه حتی بین باتجربهترینها وجود داشت و مهمات نیز کم بود. از این رو زمانی که عراق تجاوز خود را بعد از قطعنامه به مرزهای جنوب غربی کشور ادامه داد تیپ قائم سمنان توانست نهایتا تنها یک «گروهان» به منطقه غرب کشور اعزام کند.
رزمندگان سمنان که چهارم مرداد ۶۷ به سمت کرمانشاه و منطقه ای نزدیک تنگه چهار زبر راهی شدند شب اول در راه بودند و نتوانستند بخوابند. وقتی رسیدند برای استراحت چادر زدند، حدود ۷۰ یا ۸۰ نفربودند. در آستانه خواب ناگهان شنیدند که برخیزید دشمنان از اسلام آباد وارد شدند.
شبانه اسلحه آوردند و تجهیز شدند. اما نمیدانستند با چه کسانی می جنگند و رزمندگان گمان می کردند عراقی ها حمله کردند.
مواجهه با صحنهای عجیب در چهارزبر
رزمندگان سمنان میگویند: «گردان قمر بنی هاشم از دامغان در خط مقدم حضور داشتند و قرار بود فردای آن شب به سمنان اعزام شوند اما چون آماده بودند، آنان را به چهار زبر بردند و ما نیز در انتظار اعزام بودیم. فردا ساعت ۹ صبح به محل جنگ در چهارزبر رسیدیم با صحنه عجیبی مواجه شدیم. همرزمان شب قبل خاکریز زده بودند و در آنجا برخی دوستان قدیمی و هم بازی های کودکی خود را دیدیم و با دیدن آنان روحیه گرفتیم.»
رزمندگان گفتند تنها بعد از استقرار در محل متوجه شدند در حال جنگ با منافقین هستند و از مواجهه با دشمنی که به فارسی سخن میگوید و مانند خودشان لباس پوشیده سخت سردرگم و متحیر شدند.
از یک رزمنده سمنانی شنیدم: « به سمت تنگه اول که دست منافقین بود حرکت کردیم. پشت تنگه انبار نفت بود که در آتش می سوخت و فضا را روشن کرده بود. چند نفربر کنار جاده بود ما کنار نفر بر در سایه پناه گرفتیم که در دید نباشیم اما لحظه به لحظه صحنه عجیب تر می شد زیرا حرکت چند نفر را در تاریک و روشن میدیدم اما به دلیل شباهت لباس و زبان مطمئن نبودیم که خودی هستند یا دشمن. تنها اگر میشنیدیم که نامی زنانه بر لب می آوردند می فهمدیم منافق هستند.»
آن روز منافقین درتنگه شکست خوردند. به گفته رزمندگان، منافقین میخواستند عقب نشینی کنند اما سپهبد علی صیادشیرازی عقب را بست و راهی برای فرار نداشتند اما مافوق منافقین در بی سیم به آنان می گفتند: «هرطور هست به جلو پیشروی کنید چون این یک تکلیف است.»
از یک رزمنده شنیدم: دم دم های صبح شده بود که به ارتفاعات تنگه رفتیم. سه شب بود که نخوابیده بودیم. منافقین بالای سر ما بودند و ما پایین پای آنان زیر صخره بودیم در فاصله کمی از ما داشتند شلیک می کردند اما خواب بر من چیره شده بود و حضور آنان برایم بی اهمیت شده بود. همرزمم من را دنبال خود می کشید و می برد.»
فریادی یکسان در جنگی عجیب
از یک رزمنده در وصف عجایب این عملیات شنیدم: « سمتی ما بودیم، سمتی عراقیها و سمتی منافقین. همگی با گفتن الله اکبر حمله می کردیم و میجنگیدیم. وجه شباهتها با دشمنان عجیب بود که تعدادی به دلیل دین و تعدادی به دلیل زبان و ملیت با ما یکسان بودند اما همگی مقابل هم ایستاده بودیم.»
رزمندگان اسلام بعد از پایان عملیات در تنگه چهارزبر دنبال دوستانشان می گشتند که ناگهان هواپیمای عراقی بمب های خوشهای را بر سر آنان ریخت.
یک رزمنده میگفت: «سرم را زیر خاکریز پنهان کردم و بعد که بمباران تمام شد متوجه شدم چاله کنار پای من پر از خون شده زیرا پای یکی از دوستانم مجروح شده بود و به شدت خون ریزی داشت. به طوری که چاله را لبریز ازخون کرده بود.»
برخی رزمندگان ابراز کردند که دلشان برای دختران جوان گمراهی که کارشان به جایی رسیده در مقابل هموطنان ایستادند و کشته شدند به درد آمده بود.
از رزمندهای در این خصوص شنیدم: «یک دختر جوان کشته شده بود و همراهش یک نامه داشت که برای نامزد خود نوشته بود. در نامه آمده بود: "دوست داشتم کنار تو در فرانسه بودم اما چه کنم عشق مریم و مسعود رجوی بالاتر از عشق تو بود" این یعنی این دختر چند روز قبل از اروپا به منافقین پیوسته بود.»
از برخی رزمندگان سمنانی حاضر در عملیات مرصاد شنیدم: «تعداد زیادی ازمنافقین آموزش نظامی ندیده بودند و ناشیانه رفتار میکردند. دختران به انواع و اقسام مهمات و اسلحه مجهز بودند که حمل این همه اسلحه رفتار ناشیانهای است اما در هر حال برخی از آنان بسیار جانانه مینگیدند.»
به گفته رزمندگان، منافقین اگر به کرمانشاه می رسیدند نتیجه عملیات مرصاد خیلی فرق می کرد زیرا آنان تعداد زیادی از نیروهای مخفی خود را فراخوان داده بودند و در کرمانشاه مستقر بودند. حتی مجروح هایی که کشته شدند و جنازههاشان به آتش کشیده شد به دست همین نیروهای مخفی بود.
عبدالله دخانیان از رزمندگان عملیات مرصاد است. او با حضور در ایرنا استان سمنان به بازگویی آنچه از مرصاد به یاد دارد پرداخت و سئوالات خبرنگار ایرنا را در این زمینه پاسخ گفت.
از آغاز عملیات مرصاد چه به یاد دارید؟
بعد از قطعنامه ۵۹۸، عراق حملات خود به ایران را ادامه داد و تپه مریوان را اشغال کرد. آن زمان من ۲۹ ساله بودم.من در تیپ قائم(عج) مسئول تدارکات بودم.
در مریوان منتظر دریافت تکلیف و آغاز عملیات برای پس گرفتن تپه بودیم؛ از آنجا تا تنگه چهار زبر ۱۵۰ کیلومتر راه است ساعت ۹ صبح پنجم مرداد بود که ناگهان خبر رسید منافقین از اسلام آباد به ایران حمله کردند؛ به سرعت خود را به آنان رساندیم.
نیروهای ایرانی چطور در این مکان که انتظار حمله نمیرفت حضور داشتند؟
مهمات لازم برای عملیات پس گرفتن تپه مریوان فراهم شده بود و گردان نیز برای جنگ آماده شد اما عراق خود به خود عقب نشینی کرد.
حضور آماده این نیروها و مهمات و استقرار اتفاقی بهترین جا برای مقابله با منافقین، یاریهای خداوند بود که باعث پیروزی ما شد.
نیروهای تیپ قائم(عج) جایی مستقر شدند که بهترین مکان برای مقابله با منافقین بود. تیپ قائم دقیقا در مناسب ترین زمان در بهترین مکان حضور داشت و این یاری خداوند بود.
چرا مسعود رجوی گمان میکرد میتواند ۴۸ ساعته تهران را فتح کند؟ این غرور کاذب از کجا میآمد؟
در عملیات مرصاد تصمیم منافقین بر فتح کرمانشاه بود. ابتدا دست خالی مهران را گرفتند و با غرور کاذب شعار دادند: امروز مهران، فردا تهران...
آنان حس کردند ایران ضعیف شده و غرور کاذب آنان را فرا گرفت و همین باعث شکست آنان شد؛ البته این غرور کاذب ریشه در حماقت آنان نیز داشت.
ناگفته نماند اگر منافقین موفق میشدند به کرمانشاه برسدند اوضاع عوض میشد؛ البته مردم نمی گذاشتند از کرمانشاه عبور کنند اما کار سختتر بود و قطعا بیش از ۲۰ هزار نفر کشته میشدند. زیرا آنان نیروهای سازمان یافته و مخفی در شهرهای مختلف ایران داشتند.
آیا کسی از منافقین اسیر شد؟ از اعترافات اسیران بگویید.
منافقین وقتی در شرف اسارت بودندبا سیانور خودکشی میکردند از این رو اسیر گرفتن از آنان سخت بود اما یک پزشک در این عملیات اسیر شد و در اعترافات خود گفت: در بلژیک درس پزشکی می خواندم که شخص مسعود رجوی با من تماس گرفت و گفت: «این آخرین عملیات علیه جمهوری اسلامی است. به زودی پیروز می شویم و تو اگر همراه ما باشی به عنوان وزیر بهداشت و درمان انتخاب میشوی.» من به همین وسوسه به جنگ آمدم و حالا شسکت خورده و پشیمان در آستانه اعدام هستم.
تعدادی از اسیران ایرانی که توسط عراق اسیر شده بودند نیز بین آنان بودند که به هوای آزاد شدن و برگشتن به ایران به منافقین پیوسته بودند.
اگر قرار بود شما نام این عملیات را انتخاب کنید، چه نامی را مناسب میدانستید؟
به یاد دارم آن زمان رسانههای خارجی درمورد منافقین گفته بودند: باسوادترین و احمقترین ارتش» زیرا افراد تحصیل کردهای بودند که در عین تحصیلات عقلشان را درست به کار نینداختند. رزمندههای ما اما با عشق بی نظیر ایستادگی کردند. از این رو من نام «تقابل جهل با عشق» را نام مناسبی برای این عملیات میدانم.
اگر فقط یک خاطره از مرصاد را بتوانید برای همیشه ثبت کنید، کدام است؟
خاطره زیاد است. از عقبنشینی عراق در مریوان و حضور اتفاقی ما درمنطقه گرفته تا کشته شدن منافق زنی که اسلحه روی ما کشیده بود توسط معاون من. اما شهادت محمود اخلاقی هرگز از ذهنم پاک نمیشود.
شهید محمود اخلاقی برای کمک به فتح تپه مریوان آمده بود و ما نیز از طریق او متوجه شدیم که منافقین حمله کردند.
روز پنجم بعد از شکست منافقین، اخلاقی به همراه شهید رضا خالصی و چند نفر دیگر به دنبال جایی برای پدافند و ادامه عملیات رفتند. منطقه آلوده بود و منافقین تک تک در گوشه کنار آن مخفی شده بودند (با دلتنگی و ناراحتی که به وضوح مشخص بود، سکوتی کرد و ادامه داد) به همین دلیل منافقین توانستند به خودرویی که خالصی و اخلاقی در آن بودند آرپی جی بزنند و آنان را شهید کنند.
مهمترین نتیجه عملیات مرصاد چه بود؟
چیزی که به جنگ پایان داد، قطعنامه ۵۹۸ نبود بلکه ۲ عملیات سرنوشت و مرصاد بود. وقتی قطعنامه ۵۹۸ پذیرفته شد اتفاقا آغاز حمله عراق به ایران بود. عراق سرپلذهاب را گرفت در حالی که در طول جنگ نتوانسته بود بگیرد.بعد از عملیات مرصاد، عراق همچنین گردنه پاتاق و گیلانغرب را هم گرفت و از جنوب خرمشهر را دور زد در ایستگاه حسینیه ایستاد و نزدیک بود خرمشهر را مجددا بگیرد. عملیات سرنوشت، همان عملیاتی بود که باعث بیرون کردن عراق از این مناطق شد و نیروهای ایران تا لب مرز پیش رفتند اما به دلیل پذیرش قطعنامه، امام(ره) اجازه ورود نیروها به مرز عراق را نداد.
احساس شما نسبت به دیدن هموطنان در لباس منافقین چه بود؟
منافقین افراد انقلابی، زندان رفته و شکنجه دیده بودند اما منحرف شدند. آنان معتقد بودند اسلام دین مبارزه نیست بنابراین مبارزه را از مارکسیسم و دین را از اسلام گرفتند. این انحراف در نهایت آنان را به اینجا کشاند که در مقابل کشور خود بایستند. من معتقد بودم کسانی که این گونه وطن فروشی میکنند هیچ درکی از انسانیت ندارند.
سخن آخر شما چیست؟
۳۳ سال از عملیات مرصاد میگذرد؛ اگر ساعتها درمورد عملیات حرف بزنیم اما به درد جوانان امروز نخورد هیچ فایده ندارد. بنابراین مهمترین درس جوانان از داستان این عملیات، هوشیاری آنان در مقابل توطئه منافقین امروز میتواند باشد.
در عملیات مرصاد بیش از چهار هزار و ۸۰۰ نفر از نیروهای منافقین کشته و زخمی شدند و در میان کشتهشدگان و اسرا تعداد زیادی از کادرهای ارشد سازمان و فرماندههای تیپها نیز وجود داشت. پس از پایان عملیات، تنگه چهارزبر، تنگه مرصاد نام گرفت. هم چنین تعداد شهدای ایرانی این عملیات نزدیک به ۴۰۰ نفر تخمین زده شده است. درگیری های منافقین با نیروهای ایرانی بعد از این که طی نبرد ۴۸ ساعته در تنگه چهارزبر شکست خوردند تا هشتم مرداد ۶۷ ادامه داشت و در این روز آخرین نیروهای باقیمانده آنان کشته یا اسیر شدند و تعدادی نیز مجدد به عراق گریختند.
نظر شما