«نامیرا»؛ رها از چنگال تاریخ و بهره‌مند از عقبه تحقیقی

تهران- ایرنا- رمان «نامیرا» به قلم صادق کرمیار، بر مبنای قصه‌ای آمیخته با تخیل اما بر بستر رویداد و شخصیت‌های واقعی، تلاش می‌کند با زبان تصویری و جذابش، بدون گرفتار شدن در چنگال نگرش تاریخی با بهره‌مندی از عقبه تحقیقاتی و مستند، مخاطب خود را با روایتی عاشورایی همراه کند.

قیام امام حسین(ع)، حماسه کربلا و نقطه اوج آن واقعه عاشورا، چنان عظیم و سترگ است که از سال ۶۱ هجری قمری نه‌تنها تا به امروز که تا ابدیت هستی و زیست بنی آدم در این جهان اثیری به خواست و مشیت الهی مستمر باشد به سبب عظمت رخدادش، همواره نقل روایت خاص و عام مردم جهان و به ویژه جامعه مسلمانان بوده، هست و خواهد بود.

در این نیز تردیدی وجود ندارد که زمینِ آیین، فرهنگ و آنچه که تمدن ایران را در جهان، نمونه‌گون و نادر کرده است تنها یک سپهر دارد، به نام ادبیات. عمیق‌ترین و گسترده‌ترین آسمانی که همواره با بارش‌های ممتد، بی شمار و حاصلخیزش زمین تمدن ایرانی را بارور و حاصلخیز نگه داشته است.

اینگونه است که ایران به عنوان یکی از سرآمدترین قافله‌سالاران تمدن‌ساز جهان شناخته می‌شود. از کوچک و بزرگ در هر جای این زمین اثیری وقتی صحبت از سده‌ها، قرن ها و هزاره‌های تاریخ تمدن و فرهنگ بشر می‌شود وقتی نام ایران به میان می‌آید، همگان تمام قد می ایستند و کلاه از سر برمی دارند.

جهان بی‌کران ادبیت ادبیات و قله‌نشینی مفاهیم مذهبی و آیینی

در گذار و گذر از فراز و فرود خلق آثار ادبی با قلم بزرگان ادبیات ایران؛ نثر ادبی از آن دست تولیداتی‌ست که همسو با قدمت و درازنای ادبیات ایران نه تنها سابقه و جایگاه درخشانی را به خود اختصاص داده است که عرصه سپهر فرهنگ ادبیات ایران را نیز ستاره باران خود کرده است.

تلالو این درخشش تا جایی بوده که حتی با پاقدم فرزند خَلَف نثر ادبی که از آن به گونه ادبیات داستانی یاد می‌کنیم نیز حتی با وجود متر، معیار و چارچوب‌های غربی‌اش باز هم در منقاش قلم نویسندگان ایرانی بازتاب دهنده همان شکوه، جلال و فرهی پیشینیان ادبیات ایران در حوزه نثر ادبی است.

رسایی سخن،  بلاغت قلم،  شیوایی اندیشه و شیرینی زبان؛ همه و همه چارچوبی‌ست که نثر ادبی ایران را شکل داده و به خود مزین کرده است و حال بر قامت ادبیات داستانی کشورمان نیز خوش نشسته است.

در میان تمامی موضوعاتی که به عنوان محور قلم بزرگان ادب فارسی، نثر ادبی را برای روایت اندیشه خود درنظر گرفته اند همراهی با تاریخ اسلام، به ویژه جهان تشیع و قافله سالار آن یعنی همان حماسه حسینی، واقعه عاشورا و قهرمانان دشت کربلا از مهمترین موضوعاتی است که به قلم طبع آزمای نویسندگان در نثر ادبی و در ادامه در ادبیات داستانی معاصر کشورمان به امتحان نشسته است.

سخن به گزاف نیست اگر بگوییم بسیاری از آنها در این آزمون سربلند بیرون آمده اند. سربلند نه تنها برای خود که برای ذاتِ ادبِ ادبیاتِ ایران و مخاطبانی که همواره در هر مقام، مجال، فکر و اندیشه ای خود را هم‌دوش و هم‌گام با ادبیات دیده‌اند.

حال که این روزها در حال تجربه دهه نخست محرم ۱۴۰۰ خورشیدی (۱۴۴۳ قمری) بر آن شدیم تا در کنار تعزیت بر مقام شامخ حضرت اباعبدالله الحسین(ع) و یاران باوفای ایشان در دشت کربلا، به معرفی آثاری از حوزه ادبیات داستانی ایران زمین که محملی برای روایت و استمرار نهضت حسینی شده‌اند بپردازیم.

دومین گزارش از سلسله گزارش‌های معرفی آثار شاخص ادبیات داستانی و عاشورایی کشورمان به کتاب درخشان و جریان‌ساز «نامیرا» به قلم صادق کرمیار اختصاص دارد.

«نامیرا»؛ رها از چنگال تاریخ و بهره‌مند از عقبه تحقیقی

صادق کرمیار؛ رمان‌نویسِ کارگردان یا کارگردانِ رمان‌نویس

نامیرا؛ رمانی در حوزه ادبیات عاشورایی از صادق کرمیار؛ نویسنده‌ای که اغلب مخاطبان او را بیشتر در مقام کارگردان مجموعه‌های تلویزیونی چون «یک روز قبل» و «خاطرات مرد ناتمام» می‌شناسند.

پیرنگ اصلی رمان «نامیرا» داستان عاشقانه دختر و پسری از اهالی کوفه است که در متن وقایع عاشورا قرار می گیرند و بدون منفعت طلبی های روز افزون مردم کوفه به دنبال حقیقت هستند. اما در میان رفتارهای متناقض سرداران بزرگ کوفه، بین حمایت از امام حسین (ع) و یا وفاداری به یزید سرگردانند.

 کرمیار که پیش از این بیشتر به عنوان فیلمنامه نویس و کارگردان شناخته می شود در چند سال اخیر با انتشار چند رمان و داستان خود را به عنوان یک داستان‌نویس جدی و دغدغه‌مند مطرح کرده است. از دیگر آثار کرمیار می توان به رمان های غنیمت، دشت های سوزان و درد اشاره کرد.

«نامیرا»؛ قصه‌ای تخیلی بر بستری از شخصیت‌های واقعی

نامیرا در وصف کوفه پیش از واقعه‌ کربلاست. روایت قصه کاملا تخیلی است اما بر بستری از واقعیت و با شخصیت‌های واقعی بنا شده است. داستان درباره دختر و پسر جوانی است که برای حمایت از امام حسین(ع) و یزید تردید دارند. در ادامه داستان، این دو جوان طی استدلال‌های مختلف به حقانیت امام حسین(ع) پی می‌برند. نویسنده در این اثر به بخشی از تاریخ اسلام و شیعه می‌پردازد.

نویسنده، کتاب را به سبک رمان‌های کلاسیک با شروعی آرام آغاز می‌کند، تصویرسازی می‌کند، شخصیت‌ها را یک به یک وارد داستان می‌کند، آن‌ها را معرفی می‌کند و با داستان پیش می‌برد. نامیرا سعی می‌کند درگیر اختلاف روایت‌های تاریخی نشده. با این حال از عقبه تحقیقی هم بهره برده است.

«نامیرا»؛ رها از چنگال تاریخ و بهره‌مند از عقبه تحقیقی

داستان «نامیرا» از کجا آغاز می‌شود؟

داستان نامیرا جایی آغاز می‌شود که عبدالله بن عمیر مردی از قبیله بنی‌کلب در روزهای پیش از عاشورا با همسرش در راه نخیله است که تشنه می‌مانند. آن‌ها در راه با انس بن حارث که در بیابان در انتظار قافله‌ امام حسین(ع) نشسته است روبه‌رو می‌شوند. انس به قافله‌ عبدالله آب می‌دهد. کمی بعد قافله‌ عبدالله با کاروانی مواجه می‌شود که مورد حمله راهزنان قرار گرفته است.عبدالله و سوارانش به کاروانیان کمک می‌کنند و راهزنان را فراری می‌دهند.

پس از آن عبدالله می‌فهمد بار کاروان متعلق به سلیمان، کاروان سالار و شریکش عباس است. سلیمان که در حمله‌ دزدان زخمی شده و امیدی به نجات خودش نمی‌بیند کاروان را به عبدالله می‌سپارد و او را قسم می‌دهد اموال عباس را که در حجاز کشته شده، به همسرش، ام ربیع برساند. با این حال سلیمان زنده می‌ماند و ام‌ربیع را ملاقات می‎‌کند و رازی را برای او آشکار می‌کند. رازی که ام‌ربیع باید آن را به پسرش بگوید.

اندکی بعد ربیع تصمیم می‌گیرد همراه مادرش، بنی‌کلب را به مقصد شام ترک کند. آن‌ها در مسیر شام به راهزنان برمی‌خورند و ربیع در درگیری با آن‌ها زخمی می‌شود. عمرو بن حجاج به بنی کلب می‌رود، آنان را از دست راهزنان نجات می‌دهد. عمرو می‌خواهد ربیع و مادرش را به بنی‌کلب برساند. ربیع قبول نمی‌کند. عمروبن حجاج تصمیم می‌گیرد آن‌ها را به خانه خودش در کوفه ببرد. او در خانه دختری به نام سلیمه دارد.

ربیع و سلیمه به هم دل می‌بازند. هر دوی آن‌ها بین حقانیت امام حسین(ع) و یزید تردید دارند. بحث‌ها و استدلال های طولانی میان آن دو در می‌گیرد و به موازات آن ماجراهایی نیز در کوفه در جریان است.

اشک آن‌ها از شوق دیدار حسین بن علی، مولی موحدان است

برای آشنایی هر چه بیشتر با زبان، لحن، روایت و ساختار رمان خوش‌خوان و پُرکِشش «نامیرا» به قلم صادق کرمیار فصلی از این اثر را مرور می‌کنیم.

جماعت در حیاط خانه‌ مختار جمع بودند. ربیع و عمرو نیز در کنار مسلم ایستاده بودند. در میان جماعت، ابن خضرمی نیز حضور داشت. ربیع (یکی از دو شخصیت اصلی داستان که پدرش به خاطر دفاع از امیرالمومنین توسط مردم شام کشته شده است و حالا به دنبال خونخواهی پدرش است.) چشم از مسلم بن عقیل برنمی‌داشت. مسلم نامه امام را باز کرد و گفت: و این پاسخی است که مولایم حسین بن علی(ع) به نامه‌های شما داده است.

مردم سکوت کردند. مسلم شروع به خواندن کرد: به نام خداوند بخشنده مهربان. از حسین بن علی به جمع مومنان و مسلمانان. اما بعد؛ هانی و سعید نامه‌های شما را نزد من آوردند. آنچه را نوشته بودید، دانستم و درخواست شما را دریافتم. سخن بیشترتان این است که امام نداریم و از من می‌خواهید به سوی شما بیایم...

ربیع چشمش به گروهی افتاد که به گریه افتادند و گروهی دیگر که با تایید سرتکان دادند. مسلم ادامه نامه را خواند: شاید به سبب ما، خدواند شما را به راه حق هدایت کند. اینک برادر و پسرعمو و معتمد اهل خاندانم را به سوی شما فرستادم تا از اوضاع شما به من بنویسد. اگر برای من بنویسد که رای جماعت اهل فضل و خرد، چنان است که فرستادگان به من گفته‌اند و در نامه‌هایتان خوانده‌ام، به زودی نزد شما خواهم آمد؛ ان‌شاءالله...

گریه جماعت بیشتر شد و گروهی یک صدا فریاد زدند: ان‌شاالله...

 ... به جان خودم سوگند که امامت و رهبری مردم را کسی نمی‌تواند عهده‌دار شود، مگر آن که به کتاب خدا حکم کند، عدل و داد به پا دارد، تنها حقیقت را اجرا کند و همه وجود خویش را در گرو رضا و خشنودی خداوند بداند. والسلام! حسین‌بن‌علی‌بن‌ابی‌طالب.

مسلم نامه را بست. گریه جماعت اوج گرفت. ربیع با تعجب به آن‌ها نگاه می‌کرد. مسلم بن عقیل به داخل خانه برگشت. ابن‌خضرمی از خانه مختار بیرون رفت، ربیع رو به عمرو برگشت. گفت: اینان چرا گریه می‌کنند؟!

مختار سوال او را شنید. دست بر شانه‌ی ربیع گذاشت و گفت: اشک آن‌ها از شوق دیدار حسین بن علی، مولی موحدان است.

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha