همه چیز برای من قصه است، هر چیزی که نگاه میکنم یک قصه است. دنیا، آدمها، همه شخصیتهای یک رماناند. هر جا که راه میروم، خیابان که میروم، همه جایی در ذهنم ضبط میشود و برای همین است که میگویم من به ایران نیاز دارم، به تهران، برای نوشتن. برای اینکه پاریس که هستم یک فاصلهای هست، اگر چیزی را هم نگاه میکنم، یک عکس تار میشود. درونم منعکس نمیشود. فاصله دارم... رابطهای ذاتی دارم با زبان فارسی. عجینم با این زبان. وقتی به زبان فارسی میرسم، زبان فارسی توی من است. از بیرون به آن نگاه نمیکنم، انتخاب نمیکنم. زبان فارسی توی دل و رودهام است. اصلاً خود به خود با من یکی است و این رابطۀ زبانی خیلی مهم است؛ اینها بخشی از گفته های بانویی داستان نویس است که نشان می دهد با اینکه سال ها در پاریس زندگی می کند اما هنوز هم زبان و وطنش برایش همه چیز است؛ گلی ترقی.
تولد و خانواده
گلی ترقی در ۱۷ مهر ۱۳۱۸ در تهران در محله شمیران به دنیا آمد. پدرش لطفالله ترقی مدیر مجلهٔ ترقی بود و به همین دلیل کودکی وی در فضای آشنا به مطبوعات گذرانده شد. خودش درباره پدرش می گوید: پدرم لطفالله ترقی مدیر مجله «ترقی» بود و سرمقالههای مجله را خودش مینوشت و هر سرمقاله را با یک داستان کوچک شروع میکرد که این باعث تعجب خیلیها میشد که چطور ممکن است، فردی این اندازه داستان مرتبط با موضوعات روز بداند ... قصههایی مخصوص خودش و گاهی مادرم عصبانی میشد و به من میگفت که حق نداری این قصهها را بخوانی. من هم که میخواندم. آن موقع روزنامه بود، مثلاً تهران مصور، بنابراین من مدام در روزنامه و مجله بودم و پدرم را میدیدم که نشسته است و مینویسد. پدرم من را مینشاند، کنار خودش و قلم را در جوهر فرو میبرد و شکل کلمات را به من نشان میداد. من میدیدم هر چی که هست در آن دوات جادویی است و آن دوات برای من شد یک دنیا و به خودم میگفتم هر چی که من بخواهم آنجاست.
او در خصوص مادرش نیز گفته است: مادرم خیلی اهل ادبیات بود، همیشه چیزهایی خیلی رومانتیک مینوشت. شاعر بود، ولی این نوشتهها را جایی قایم می کرد. میگذاشت در کشوی قاشق چنگالها و من میدانستم کجاست. میرفتم، برمیداشتم و میخواندم. خیلی هم متأثر میشدم، چون خیلی رومانتیک بود. من خودم هم خیلی به ادبیات علاقه داشتم و پدر و مادرم را که میدیدم، دلم میخواست قصه بنویسم و غیر از قصه نویسی، من اصلاً خیلی پرحرف بودم. حرف به معنی قصهگو. همیشه دیر میرسیدم سر صبحانه، همیشه جا میماندم برای اینکه مثلاً میخواستم خوابی را که دیده بودم تعریف کنم.
تحصیلات
گلی ترقی در شمیران به مدرسه و سپس دبیرستان انوشیروان دادگر رفت و پس از به پایان رساندن سیکل اول دبیرستان به آمریکا رفت. ۶ سال در آنجا زندگی کرد و در رشته فلسفه فارغالتحصیل شد و از آنجا که زندگی در آمریکا را دوست نداشت در دهه ۴۰ خورشیدی به ایران بازگشت.
آشنایی و تاثیرپذیرفتن از فروغ
گلی ترقی در ایران به تدریس رشتههای شناخت اساطیر و نمادهای آغازین در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران مشغول شد و نوشتن داستان را بهطور جدی آغاز کرد. در همین زمان با فروغ فرخ زاد آشنای می شود. خودش در مورد این آشنایی و تاثیرپذیرفتن از او گفته است: در آن زمان در کافهای با فروغ فرخزاد قرار داشتم. وقتی با فروغ آشنا شدم، داستانی را برای او گفتم که او از من خواست آن را بنویسم. من آن را نوشتم که داستان «میعاد» شد و بعد هم آن را چاپ کردم. من از شعرهای فروغ تأثیر زیادی گرفتم؛ چون میدیدم، همان نگاه و رابطهای را که من با اشیا داشتم، او بیشتر داشت.
ترقی درباره همانندی خود را فروغ نیز گفته است: مانند خود فروغ فرخزاد که میگوید، شعرهای اولیهام شعرهای ضعیفی هستند، من نیز اعتقاد دارم که داستانهای اولم ضعیفاند اما خوب است که چاپ شدند؛ چرا که مخاطبان میبینند و میفهمند که روند و سیر نویسنده چگونه بوده است. ممکن است که نویسندهای با اوج خود شروع کند و بعد آثارش سیر نزولی پیدا کند یا با اوج شروع کند و همان روند را ادامه دهد یا کمکم آثارش پختهتر و بهتر شود و من نیز به دلیل اینکه آثار اولیهام ضعیف بودند، میخواستم آنها را پنهان کنم؛ اما بعد دیدم که بودنشان اشکالی ندارد.
آثار و نوشتهها
ترقی نویسنده موفق ادبیات معاصر ایران است که داستانهایش را با زبانی دلنشین روایت میکند. او از زمان جوانی نوشتن را آغاز کرد و در ۱۳۴۵ خورشیدی نخستین داستانش را در نشریه «اندیشه و هنر» منتشر کرد و اولین کتابش با نام «من هم چهگوارا هستم» را در ۱۳۴۸ خورشیدی به چاپ رساند که درباره فردی به نام «آقای حیدری» بود. او در این داستان زندگی خستهکننده و متزلزل شخصی را که در چرخه روزمرگیهای زندگی غرق شده را به تصویر میکشد. خودش درباره این کتاب گفته است: این کتاب قصه بدی ندارد اما به دلیل اینکه اولین مجموعه من است، وقتی الآن آن را میخوانم، میبینم که فارسیاش درست نیست.
این نویسنده پس از این داستان، نوشتن مجموعه داستان را ادامه داد و به فاصله ۱۰ سال ۲ کتاب «خاطرههای پراکنده» در ۱۳۷۱ و «دو دنیا» در ۱۳۸۱ را که دنباله هم هستند، منتشر کرد. «خاطرههای پراکنده» شامل ۶ داستان به هم مرتبط، یک داستان کوتاه مستقل و بخشی از رمان «عادتهای غریب آقای الف» است و «دو دنیا» شامل هفت داستان به هم پیوسته است. ترقی در این ۲ داستان خاطرهگونه داستانها را روایت می کند و با بیان جزییات خواننده را در فضایی قرار می دهد که با راحتی میتواند، فضای داستان را تصور کند.
این استاد خاطرهنویسی تا کنون سه رمان «خواب زمستانی، اتفاق و بازگشت» را منتشر کرده است که علاقهمندان بسیاری مشتاق مطالعه شده اند. او رمان کوتاه «خواب زمستانی» را ۱۳۵۱ خورشیدی نوشت و دُرتا سوآپا نویسنده، مترجم و منتقد لهستانی که فارغالتحصیل رشته ایرانشناسی بود آن را به زبان لهستانی ترجمه کرد.
ترقی رمان «اتفاق» را در ۱۳۸۹ خورشیدی منتشر کرد که روایت زندگی شادی و نادر است. این داستان روایت اتفاقهای ناگهانی و از پیش تعیینشدهای است که انسان را به چالش میکشد. او در این داستان شخصیتهای کتابش را در مواجهه با مهاجرت قرار میدهد و تأثیرش بر زندگی مردم را نشان میدهد.
«بازگشت» رمان دیگر این نویسنده است که داستان زنی به نام ماهسیما است. «جایی دیگر، فرصت دوباره و دریا پری، کاکلزری» از دیگر آثار گلی ترقی به شمار می روند؛ «دریا پری، کاکلزری» مجموعه شعر سروده شده این نویسنده است.
وی علاوه بر نوشتن داستان، نوشتن فیلمنامه هم در کارنامه ادبیاش دارد. فیلمنامه فیلم «بیتا» به کارگردانی هژیر داریوش از جمله نخستین فعالیتهای او در این زمینه است. داریوش مهرجویی بر اساس داستان «جایی دیگر» فیلم سینمایی ماندگار «درخت گلابی» را در ۱۳۷۶ خورشیدی ساخت.
سکونت در فرانسه
ترقی در دهه ۵۰ خورشیدی بار دیگر مهاجرت کرد و از آن زمان تاکنون در فرانسه سکونت دارد. او نوشتن داستان را در آنجا ادامه داد و هرچند سال یکبار اثر جدید و دلنشینی را منتشر میکند. شرایط زندگی او و زاویه نگاهش به زندگی مردم سبب شد تا قلمش پرطرفدار و خواندنی باشد.
این داستان نویس از زندگی مردم ایران مینویسد و بر اساس تجربهاش از مهاجرت، کشمکش انسان امروزی با خودش را به تصویر میکشد. مهاجرت درونمایه بیشتر آثار این نویسنده است که با زبانی ساده و روان از نگاه شخصی که آن را بهخوبی تجربه کرده است، بیان میشود.
ترقی بیش از آنکه بهعنوان داستاننویس مشهور باشد بهعنوان خاطرهنویس شناختهشده است. او خاطرات شیرین گذشتهاش را بهگونهای بیان میکند که خواننده با آنها ارتباط برقرار کند. او زندگی را مانند یک داستان میبیند و در هر روایتش دنیا و آدمها را همانطور که دیده میشوند به تصویر میکشد.
او از خیابانها، روزمرگیها و اتفاقهایی که در کوچه و خیابانهای تهران میافتد، مینویسد و شهر و اتفاقهایش را با نگاهی متفاوت ترسیم میکند. ترقی با نوشتن این سبک داستانها به زبان فارسی، علاقهاش به این زبان را مطرح میکند، او که سالیان طولانی را در کشورهای دیگر زندگی کرده، همچنان پایبند هویت و اصالتش است و هر از چند گاهی به تهران میآید و با هزاران داستان نانوشته روبهرو میشود.
نظر شما