وقوع حادثه تروریستی شانزدهم مهرماه در مسجد سید آباد در منطقه «خان آباد» ولایت قندوز توجه جهانیان را بار دیگر به تحولات افغانستان و تاخت و تاز داعش در این کشور معطوف ساخت.
شهادت نزدیک به ۱۵۰ نمازگزار و مجروح شدن دهها تَن دیگر در این حادثه تلخ و غم انگیز نشان داد که افغانستان در شرایط کنونی با چه سطحی از بحران و ناامنی مواجه است.
سوای بحث های مربوط به نقش داعش در گسترش ناامنی و تلاش این گروه برای ضربه زدن به گروه های قومی و مذهبی به ویژه شیعیان، موضوع مهم دیگر افتادن جامعه و حکومت افغانستان به گردونه خشونت و بی ثباتی است و اینکه با آمدن و قدرت گرفتن طالبان، افغانستان وارد مرحله دیگری از درگیری های داخلی و بی ثباتی های ویرانگر شده است.
در این زمینه نقش قدرتهای خارجی در بیثباتیهای همسایه شرقی ایران مورد توجه بسیاری از ناظران است؛ از جمله سخنان تازه «سیدحسن نصرالله» دبیرکل حزب الله لبنان که انگشت اتهام ایجاد جنگ داخلی در افغانستان و به تبع آن شیعه کشی را به سوی آمریکاییها نشانه گرفته است.
از منظری دیگر، انفجار مسجد سید آباد یک نشانه از آغازی بزرگ در جامعه افغانستان است. طبیعی است که اگر تدبیری عقلانی در سپهر سیاست افغانستان اندیشیده نشود و فضای تفاهم و گفت و گو شکل نگیرد؛ خشونت ورزی و بی ثباتی ها دامن گیر کل این جامعه خواهد شد؛ به خصوص اینکه این کشور با توجه به موقعیت جغرافیایی و تجربه سال ها حضور جریان های تروریستی به راحتی ظرفیت تبدیل شدن به کانون فعالیت این دست از گروه ها را دارد.
هم اکنون شاخهای از داعش موسوم به «داعش خراسان» در این کشور جولان می دهد و طی همین مدت اخیر منشا ویرانگری ها و تحرکات تروریستی مختلفی شده است. برای همین، بسیاری میگویند جریان قدرت در افغانستان با این واقعیت باید کنار بیاید که عرصه قدرت، عرصه مفاهمه و پذیرش دگری است و این طور نیست که با اندیشه های متصلب و حذفی بتوان بر اریکه قدرت تکیه کرد و به حکمروایی ادامه داد.
قدرت مختصات خاص خود را دارد. افغانستان به عنوان جامعه ای چند قومی و چند طایفه ای بیش از هر زمان دیگری به تشکیل دولت فراگیر نیاز دارد. برای همین تک صدایی در این جامعه نمی تواند ضامن تحقق امنیت و صلح پایدار باشد. پشتون ها به عنوان یکی از گروه های قومی در افغانستان ۴۰ درصد از جامعه ۴۰ میلیونی افغانستان را تشکیل می دهند و از منظری که ذکر شد قومیتِ دارای دستِ برتر باید به ۶۰ درصد جامعه افغانستان که متشکل از هزاره ها، ازبک ها، تاجیک ها است، فضا و میدان گفت و گو و حضور در سپهر قدرت را بدهد.
آنچه باعث سقوط سریع دولت «محمد اشرف غنی» شد، نداشتن پایگاه اجتماعی و به عبارتی عدم شکل گیری دولت ملی بود. نگاه های انحصاری و محدودیتگرا همواره محکوم به شکست بوده و این قاعده برای همه حکمرانان صدق می کند. برای همین ضرورت شکل گیری دولت فراگیر ملی ناشی از همین دغدغه است که حس مسئولیت اجتماعی در میان جریان های ریشه دار سیاسی- اجتماعی افغانستان نسبت به تامین امنیت و پیشرفت افغانستان شکل گیرد.
رویکرد انحصارگرایانه باعث شکل گیری هسته های مقاومت می شود و این موضوع به نحوی در پنجشیر و همچین در میان زنان و گروه های سیاسی افغانستان به چشم میآید.
شکل گیری گروه های مقاومت دو پیامد جدی دارد؛ نخست اینکه باعث تحلیل رفتن ظرفیت های طالبان در برقراری ثبات و امنیت می شود. در واقع طالبان به جای اینکه نقطه تمرکزش بر شناسایی گروه های تروریستی باشد، بخش اعظم وقت و انرژی اش مصروف مقابله با گروه های مقاومت داخلی می شود.
پیامد مهم دیگر این وضعیت، زمینه سازی و شکل گیری فضای مساعد از دل این آشوب ها برای گروه های تروریستی جهت ظرفیت سازی و عضوگیری از میان ناراضیان طبقات پایین جامعه افغانستان است؛ به خصوص اینکه مطابق گزارش های جهانی حدود ۹۰ درصد جامعه افغانستان با درآمد کمتر از دو دلار در روز زندگی می کنند و این موضوع نشان می دهد که زمینه های اجتماعی مساعدی در میان طبقات پایین افغانستان در قرار گرفتن در دام گروه های افراط گرا وجود دارد.
در این بستر، دولت های منطقه و بازیگران فرامنطقه باید با حساسیت تحولات افغانستان را دنبال کنند و به طرق مختلف زمینه را برای شکل گیری دولت فراگیر ملی در افغانستان فراهم سازند. بی ثباتی در افغانستان با توجه به جمعیت بالای این کشور، موجب گسیل شدن سیل آوارگان به کشورهای منطقه است.
در این میان، جمهوری اسلامی ایران از همان ابتدا بر لزوم شکل گیری دولت فراگیر و احترام به حقوق همه مردم افغانستان تاکید داشته و همواره گروه های افغانستانی را به دوری از خشونت و مذاکره و گفت و گو دعوت کرده است. باید این رویکرد به صورت منسجم و هماهنگ از سوی همه بازیگران در افغانستان اتخاذ شود و از افتادن این کشور به پرتگاه جنگ داخلی و بی ثباتی های مداوم جلوگیری به عمل آید.
نظر شما