۲ آبان ۱۴۰۰، ۱۲:۱۵
کد خبرنگار: 3134
کد خبر: 84508579
T T
۰ نفر

برچسب‌ها

خاطرات سردار دفاع مقدس از عیدی نیمه شعبان

۲ آبان ۱۴۰۰، ۱۲:۱۵
کد خبر: 84508579
خاطرات سردار دفاع مقدس از عیدی نیمه شعبان

سمنان- ایرنا- کتاب «عیدی نیمه شعبان» خاطرات «سردار سید محمدتقی شاهچراغی» رزمنده دفاع مقدس است که انتشارات زمزم هدایت آن را به زیور چاپ آراسته است.

به گزرش ایرنا، دفاع مقدس دنیایی از خاطرات تلخ و شیرین است که ایثار و فداکاری جوانان وطن آن را رقم زده است.

باورکردن بسیاری از این خاطرات سخت و دشوار است و تنها می‌توان آن را در قالب فیلمی پر از جلوه‌های ویژه یا رمانی خیال‌انگیز تصور کرد؛ در حالی که حاضران در جبهه‌های جنگ آن را با تمام وجود خود چشیده‌اند.

همین دلایل کافی است که نویسندگان و ناشران مختلف انگیزه کافی برای تحقیق، نگارش و چاپ کتاب‌هایی با این موضوع داشته باشد.

«محمود ترحمی» کتاب «عیدی نیمه شعبان» را به تهیه کنندگی اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان سمنان نوشت و انتشارات زمزم هدایت آن را در یکهزار نسخه چاپ کرد.

این کتاب مصور در ۱۳ فصل و ۱۶۸ صفحه نوشته شد.

قسمتی از کتاب

بعد از نماز یکی از بچه ها شهردار را صدا می زند و می گوید: « بیار پنیر و نان را / قندان و استکان را //چای را بیار دمش کن / آب و زیاد کمش کن!»

از این شیرین زبانی ها خنده تان می گیرد. بعد از صبحانه هر کس به کاری مشغول می شود. نه برق و پنکه ای در کار است و نه زیرزمین خنکی، از یخچال هم که خبری نیست. تنها پناهگاه بچه ها درختچه ها و دیوارهای رودخانه است تا بتوان کمی نفس کشید. عده ای به مطالعه مشغولند و بعضی هم به شستن ظروف و لباس ها. نظاره گر شما مگس های مزاحمی هستند که امان آدم را می برند. صدای قورباغه ها هم که از برکه ها به گوش می رسد حرص و ولع آنها را برای شکار پشه ها می رساند.

دبه های چهار لیتری هم دارید. با دو لایه گونی آنها را پوشانده اید تا آب کمی خنک شود. گشتی هایی را که از شب تا صبح در دل دشمن راه می روند، تشنگی بی حال می کند. صبح که بر می گردند رنگ به چهره ندارند. در حالی که از خستگی و تشنگی صدایشان در نمی آید به طرفشان می روید و شربت آبلیموی نه چندان شیرینی را به کامشان می رسانید.

کم کم با تمام منطقه آشنا می شوید. قبل از هر چیز باید اطلاعاتی از دشمن به دست بیاورید. بدون اطلاعات کامل، هیچ عملیاتی انجام نمی شود.

یک گروه پنج نفره تشکیل می دهید. تجهیزات لازم را بر می دارید تا به شناسایی بروید. خورشید از پشت سر شما سبد سبد نور بر دشت عباس می ریزد. بیش از یک ساعت پیاده روی می کنید تا به آخرین تپه های مشرف به دشت عباس و استحکامات دشمن برسید. تمام نکات ایمنی و استتار را رعایت می کنید تا به کمین دشمن نیفتید. از میان همه ی آنها می گذرید و به ارتفاعات مورد نظر می رسید.

به سینه روی زمین دراز می کشید. با دوربین تمام حرکات و سکنات دشمن را رصد می کنید. جابه جایی نیروها، امکانات، تجهیزات نظامی و خلاصه همه چیز را یکی یکی روی کاغذ می نویسید تا روی نقشه عملیاتی ثبت شود.

گنبد و بارگاه خراب شده امام زاده عباس علیه السلام را می بینی. بعثی ها اطرافش تردد می کنند، بیشتر ماشین هایی که از آنجا عبور می کنند چند دقیقه می ایستند و بعد به راهشان ادامه می دهند. عراقی ها در کنار امام زاده یک دژبانی زده اند و عبور و مرور نیروهایشان را کنترل می کنند. کنار امام زاده هم یک جاده به طول دو کیلومتر به سمت شما زده اند که به مقر بزرگی می رسد.

تردد نیروها به داخل آن مقر را هر روز چک می کنید و نیروهای مستقر در آنجا را تخمین می زنید. مطمئنا بین دویست تا دویست و پنجاه نفر در آن مقر حضور دارند. سنگرهای محکمی هم بنا کرده اند که با خاکریزهای متعدد حفاظت می شود. برای تانک و خودروهای نظامی شان هم، سی سنگر احداث کرده اند که داخل آنها، انواع جنگ افزار و ماشین پارک شده است.

درباره نگارنده

محمود ترحمی متولد ۱۳۳۸ در سمنان است.وی تحصیلات دانشگاهی خود را در مقطع کارشناسی ارشد علوم قرآنی پیگیری کرد. حضور در دفاع مقدس و نویسندگی دفاع مقدس از جمله فعالیت‌های او است.

ترحمی تاکنون چندین جلد کتاب به رشته تحریر درآورده است.  من همیشه با تو هستم، فصلی از پایداری گیلان غرب، فرهنگ‌نامه شهدای استان سمنان شهرستان سمنان، آخرین پناه، تنها راه و  وعده دیدار برخی از این آثار است.

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha