خبرنگارانی که آخرین اخبار خود را در رزمایش عاشقان ولایت به تصویرکشیدند

تهران - ایرنا - شانزده سال از پرواز سبکبالان خبر در حادثه سقوط اندوهبار هواپیمای سی - ۱۳۰ ارتش جمهوری اسلامی که درآن دهها تن از خبرنگاران وعکاسان کشور به درجه رفیع شهادت رسیدند، می گذرد، افرادی که درعرصه خبر پیشتاز بودند و آخرین اخبار و تصاویر خود را در رزمایش عاشقان ولایت به تصویر کشیدند.

هواپیمای c-۱۳۰ روز پنجشنبه ۱۵ آذرماه سال ۸۴ با ۱۲۸ سرنشین شامل اعضای ارتش و خبرنگاران برای پوشش خبری رزمایش عاشقان ولایت که در چابهار برگزار می‌شد، از تهران به بندرعباس پرواز کرد که دچار سانحه شد.

۹۴مسافر هواپیما و ۳۴ نفر از ساکنین شهرک توحید در این سانحه جان سپردند. پیکر اصحاب رسانه در قطعه ۵۰ گلزار شهدای بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شده است.

خبرنگاران و عکاسان برای پوشش خبری رزمایش 'عاشقان ولایت' در چابهار عازم بندرعباس بودند که هواپیمای آنان دچار نقص فنی شد و پس از برخورد با ساختمانی در مجتمع مسکونی توحید تهران، سقوط کرد و آتش گرفت.
این حادثه ۲۸۱امین حادثهٔ هواپیمای سی-۱۳۰ و از بابت تلفات چهارمین حادثه‌ای بود که تاکنون در سطح جهان برای این نوع هواپیما روی داده است.

شهید میرافضلی 

خبرنگارانی که آخرین اخبار خود را در رزمایش عاشقان ولایت به تصویرکشیدند

زینب آخرین نگاهش را به بابا انداخت اما نمی دانست که این نگاه خداحافظی آخر است، او فکر می کرد که بار دیگر بابا برمی گردد و با نوازش و سوغاتی از او پذیرایی خواهد کرد، سه شنبه زینب با تعطیلی مدارس به بالین علی رفت و گفت داداش نگران نباش بابا زود برمی گردد و برایمان کادو می آورد، من همیشه منتظر بابا هستم تا زمانی که از سفر بر می گردد به استقبالش روم و در آغوشش، او مرا نوازش کند و کادویم را از پدر بگیرم.

زینب نمی دانست که با سقوط هواپیمای سی ۱۳۰ نیروی هوایی ارتش، بزرگترین آرزویش سقوط خواهد کرد و از این به بعد باید غم بی پدری را به دوش بکشد. زینب، نمی دانست که شبها تنها قصه های پدر او را نمی خواباند، این عشق به پدر یک دختر معصوم بود که او را آرام می کرد.

بعدازظهر جمعه بود و به همراه سید مهدی میرافضلی و زینب دخترش راهی مسابقات تیراندازی به اهداف پروازی در ورزشگاه مهام تهران شدیم، در راه مهدی و زینب چه حرفهایی که به هم نزدند و زینب چه سوالهایی که از پدرش نپرسید. یادم می آید مهدی برای زینب پفک و چیپس خریده بود و در راه تماما به این فکر بود که دخترش هنوز نهار خورده و گرسنه است و هر از گاهی در راه به راننده می گفت، کنار ساندویچ فروشی نگه دار!

تا به باشگاه تیراندازی مهام برسیم، مهدی آرام و قرار نداشت و همواره به فکر گرسنگی دخترش بود تا اینکه با خرید ساندویچی دلش آرام گرفت و از اینکه توانسته بود زینب را خوشحال کند، مسرور بود. در ماشین این زینب بود که همواره به پدرش تعارف می کرد و دائما می گفت، پدر من تنهایی این غذا را نمی خورم، که هر بار با این جمله با نوازش های مهدی رو به رو بود و در آخر زینب گفت، "خوردنی هایم را برای داداش علی نگه می دارم."

وقتی به باشگاه مهام رسیدیم، مهدی زینب را به من سپرد و خود به شکار صحنه های جذاب رشته تیراندازی مشغول شد و هر از گاهی با سرکشی به دخترکش او را نوازش می کرد. آن جمعه مصادف بود با زلزله استان مازندران و گلستان و در زمانی که زمین لرزید این مهدی بود که با اضطراب و دلهره به سوی زینب پر کشید و همچون پرنده ای بالهای خود را بر سر زینب پهن نمود. زینب با دل کوچکش از پدر سووال می کرد، "پدر چه اتفاقی افتاده که دیگر عکس نمی گیری ؟

" مهدی با نگاهی پر از مهر و محبت در حالی که بر دستان زینب بوسه می زد به دخترکش دلداری می داد و و او را آرام می کرد. دخترک ول کن، بابا نبود و دائما از زلزله و پیامدهای آن سووالاتی از پدر می پرسید و مهدی باز هم با همان لبخند و متانت همیشگی اش جواب سوولات دختر زیبایش را می داد و زینب هم پس از آنکه فهمید، زلزله چه عواقبی دارد گفت: "پس پدر من نیمی از خوراکی های خود را برای بچه هایی که خانه هایشان خراب شده و دیگر کسی را ندارند که نوازششان کند، نگاه می دارم و به علی می گویم که بعدا از قلکم برای خرید خوردنی برای تو پول بر خواهم داشت و برایت هر چه بخواهی می خرم.

بله آن روز زینب به این فکر بود که بچه های یتیم را چه کسی نوازش می کند و اصلا به این فکر نمی کرد که روزی برسد و دست روزگار بر آن آید که خود محتاج نوازش دوستان و آشنایان شود. زینب در آن روز همواره به فکر بچه های هم سن و سال خود بود که در کنار خرابه های زلزله به دنبال والدینشان می گردند و شبها بدون آنها سر بر بالین می گذارند و دیگر کسی نیست که برای خوابیدن آنها قصه بگوید و موهایشان را نوازش کند.

دختر سید مهدی نمی دانست که روزی قصه های پدر تمام می شود و در هنگام خواب باید قصه پدر را از مادر بشنود و خود بر سر و دستان علی بوسه زند و و او را نوازش کند. زینب در خواب همیشه با پدر بودن را می دید اما نمی دانست، روزی به همراه علی و مادرش برای دیدن پدر باید به عکس او خیره شود. زینب بزرگ شد و این روزها را به خاطر می آورد.

سیدمهدی میرافضلی عکاس خبرگزاری جمهوری اسلامی که یکی از خوش ذوق ترین عکاسان خبری ایرنا بود، سال ۱۳۴۷ در منطقه کویری یزد متولد شد و تا پایان عمر آرامش خاص مردان کویر را به همراه داشت.

وی، در سال ‪ ۱۳۶۸‬و پس از پایان تحصیلات متوسطه، به استخدام خبرگزاری جمهوری اسلامی در آمد و از همان ابتدا در امور هنری و گرافیکی و در روابط عمومی سازمان به کار مشغول شد.
این شهید همزمان موفق کسب مدرک فوق‌دیپلم عکاسی از دانشکده خبر و فیلم‌برداری از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شد. روی گشاده سید مهدی افضلی، از وی تصویری دوستی خوب و یاری همراه در خبرگزاری در ذهن همکاران حک کرد.

در ۱۵ آذر سال ۱۳۸۴ هواپیمای «سی - ۱۳۰» حامل خبرنگاران برای پوشش رزمایش نیروهای مسلح عازم چابهار بود که سقوط کرد و سپهدار ساجدی و مهدی میرافضلی خبرنگار و عکاس ایرنا به همراه ۳۰ نفر دیگر به شهادت رسیدند.

شهید سپهدار ساجدی 

شهید سپهدار ساجدی در مهر ماه ۱۳۴۷ در شهرستان سواد کوه متولد شد. سپهدار در سال ۱۳۷۱ وارد عرصه خبر در سازمان خبرگزاری جمهوری اسلامی شد و تا سال ۱۳۷۷ در سازمان مرکزی خبرگزاری مشغول کار بود. شهید ساجدی در پانزدهم آذرماه ۱۳۸۴ به همراه جمع دیگری از اصحاب خبر در سانحه هواپیمایی ارتش به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

خبرنگارانی که آخرین اخبار خود را در رزمایش عاشقان ولایت به تصویرکشیدند

زنده یاد ساجدی در چهار ماهه نخست سال ۱۳۸۲ در نخستین تجربه خبری برون مرزی از سوی سازمان خبرگزاری جمهوری اسلامی به عنوان خبرنگار و کارشناس امور خبری به دفتر ایرنا در ریاض پایتخت عربستان سعودی اعزام شد. وی فردی فعال با پشتکار عالی و وصف ناپذیر بود.

شهید سپهدار ساجدی رئیسی خبرنگار از جمله مسافران آن هواپیما بود که به همراه سیدمهدی میرافضلی عکاس و خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) در این هواپیما حضور داشتند و به درجه رفیع شهادت نائل شدند.

شهید رسول کاظم نژاد

شهید رسول کاظم نژاد عکاس جانباز نیز در طی سانحه سقوط هواپیمای سی ۱۳۰ حامل خبرنگاران در نیمه آذرماه  ۱۳۸۴ همراه با جمعی از اصحاب رسانه به شهادت رسید.

خبرنگارانی که آخرین اخبار خود را در رزمایش عاشقان ولایت به تصویرکشیدند

وی در شهریور ۱۳۴۰ در تهران به دنیا آمد و در محله رباط کریم زندگی می کرد . فرزند چهارم یک خانواده نه نفری با ۷ برادر و یک خواهر است .پس از طی دوران دبستان و دبیرستان مدرک دیپلم را اخذ کرد،اما بعد از شهادتشان مثل برخی دیگر از شهدا مدرکی تحت عنوان مدارک هنرمندی که معادل کارشناسی ارشد است به ایشان تعلق گرفت .

کاظم نژاد عکاسی های خود را از پروژه های بازگشت آزادگان به میهن، درگیری های کوی دانشگاه و واقعه ۱۸ تیر(که منجر به اصابت گلوله به پای ایشان و مجروحیت وی در حین عکاسی شد)، تجاوز نیروهای آمریکایی به کشور افغانستان، المپیک و پاراالمپیک و پیروزی امیررضا خادم در برابر کنی ماندی کشتی گیر آمریکایی در مسابقات جهانی سال ۱۹۹۰ و برگزاری نمایشگاه با موضوع ورزش نابینایان و کم بینایان به مناسبت روز جهانی معلولین – ۱۲ تا ۱۶ آذر ماه ۱۳۸۴، تهران، فرهنگسرای نیاوران انجام داده بود.

روحشان شاد و یادشان گرامی باد.

رضا رضایی مجد
 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha