۱۶ آذر ۱۴۰۰، ۹:۴۴
کد خبرنگار: 854
کد خبر: 84568197
T T
۰ نفر

برچسب‌ها

ناگفته‌های ۶۴ راوی از قلب رخت‌شوی‌خانه رزمندگان

تهران- ایرنا- روزنامه ایران در گزارشی نوشت: «حوض خون» روایتی برخاسته از دوران جنگ است، از سال‌هایی که اندیمشک گلوگاه نظامی مهمی در خطه خوزستان بود. ماجرای زنانی که به‌هیچ قیمتی حاضر به ترک دیار خود نشدند؛ ماندند به پشتیبانی مردانی که با کمترین امکانات بعثی‌ها را عقب راندند.

در ادامه گزارش ۱۶ آذر ۱۴۰۰ روزنامه ایران با میرعالی، پژوهشگر و نویسنده آمده است: «حوض خون» روایتی برخاسته از دوران جنگ است، از سال‌هایی که اندیمشک گلوگاه نظامی مهمی در خطه خوزستان بود. ماجرای زنانی که به‌هیچ قیمتی حاضر به ترک دیار خود نشدند؛ ماندند به پشتیبانی مردانی که با کمترین امکانات بعثی‌ها را عقب راندند. «فاطمه سادات میرعالی» در این کتاب به ثبت بخشی از تاریخ شفاهی زادگاه خود پرداخته و ناگفته‌های بسیاری از زنان رخت‌شوی خانه بیمارستان کلانتری را با مخاطب درمیان گذاشته است. زنانی که فراتر از حد انتظار، منشأ فعالیت‌های بسیاری شدند و بی‌هیچ چشمداشتی سهمی بسزا در حفظ آب و خاک کشورمان ایفا کردند. چهارم آذرماه سالروز بمباران اندیمشک بود؛ شهری که حتی در عرصه جهانی نیز سابقه طولانی‌ترین بمباران مداوم هوایی، بعد از جنگ جهانی دوم به تاریخ آن گره خورده است. به این بهانه، گفت‌وگویی با میرعالی، پژوهشگر و نویسنده کتاب «حوض خون» داشتیم؛ کتابی که از سوی نشر« راه یار» روانه کتابفروشی‌ها شده و توانسته توجه اهالی ادبیات و آنهایی را که در دفاع مقدس حضور داشتند به خود جلب کند.

در عرصه جهانی نام «اندیمشک» به‌عنوان شهری ثبت شده که از جنگ جهانی دوم تا امروز شاهد طولانی‌ترین حمله هوایی بوده؛ برابر با یکصد دقیقه مداوم. البته بحث حماسه آفرینی‌های ساکنان آن که نقش مهمی در دوران جنگ تحمیلی هم ایفا کرده‌اند، از این بابت بوده که شما «حوض خون» را پیرامون بخشی از تاریخ شفاهی این شهر نوشته‌اید؟
نکته مهمی که به آن اشاره کردید از معدود اطلاعاتی است که درباره وقایعی که بر این شهر و مردم آن گذشته در دست بود؛ اتفاقاتی که بخشی از آن به همان بمباران چهارم آذرماه سال ۱۳۶۵ بازمی گردد. اما این واقعه تنها ماجرایی نیست که طی جنگ تحمیلی بر اهالی شهر اندیمشک واقع شده است  متأسفانه حتی درباره همین حمله هوایی هم کار چندانی انجام نشده و در نهایت به برخی خاطرات و گزارش‌های مختصر ختم می‌شود. با این حال اتفاق مذکور دغدغه اصلی تألیف این کتاب نبوده چراکه مردم، مطالبی هرچند مختصر درباره این حمله هوایی شنیده بودند. این در شرایطی است که در همان روزهای ابتدایی جنگ، شهر اندیمشک هدف بمباران عراقی‌ها بوده و ارتش بعث پیشروی زیادی تا استان خوزستان انجام داده بود.


در شرایطی که اندیمشک در حکم گلوگاه نظامی بوده، درست است؟
بله و بعثی‌ها تا دروازه ورودی استان خوزستان پیشروی کرده بودند. اندیمشک از جهات بسیاری در دوره جنگ نقطه جغرافیایی استراتژیکی به‌شمار می‌آمده، بدین صورت که خط راه‌آهن از آن گذر می‌کرده و پادگان دوکوهه با آن حجم از انبار مهمات نظامی هم آنجا دایر بوده است. اگر نیروهای مردمی و رزمندگان ایستادگی نمی‌کردند و عراقی‌ها از پل کرخه عبور می‌کردند، خوزستان به سرعت سقوط می‌کرد.


و چه بسا که سرنوشت دیگری در دوران دفاع مقدس رقم می‌خورد!
بله، وقتی پای خاطرات مردم از آن سال‌ها می‌نشینیم با گروه‌های مردم‌نهادی روبه‌رو می‌شویم که از همان بدو پیروزی انقلاب شکل گرفتند. این گروه‌ها در دوران جنگ تحمیلی نقش بسزایی در حفظ جان و خاک‌مان ایفا کردند. اعضای این تشکل‌ها به فراخور ماهیت خود تحت آموزش‌های مختلفی هم قرار می‌گرفتند یعنی از آموزش‌های نظامی گرفته تا کارهای امدادی و حتی فعالیت‌های جهادی. در همین شهر اندیمشک، مردان، حتی آنهایی که هیچ سلاحی در دست نداشتند با چوب و سنگ به سمت کرخه حرکت کردند تا جلوی بعثی‌ها را بگیرند. زنان هم در شهر ماندند، با این که اعلام شده بود شهر را ترک کنید.


فرصت کافی برای خروج از شهر وجود داشت؟
بله، امکان خروج از شهر فراهم بوده و می‌توانستند از طریق خوزستان به‌سمت لرستان رفته و روانه دیگر شهرها شوند. شهر تحت محاصره نبود و دشمن هنوز از رودخانه عبور نکرده بود و با هر وسیله نقلیه‌ای امکان ترک اندیمشک فراهم بوده حتی فرصت کافی برای جمع کردن وسایل خود را نیز داشتند. مردان با کمترین امکانات ماندند و زنان هم شهر را ترک نکردند. آنقدر که در همان روزهای نخست جنگ تحمیلی، مقاومت‌های مردمی به گونه‌ای پیش رفت که همان پنجم، ششم مهر ماه عراقی‌ها ناچار به عقبگرد شدند و بعثی‌ها نرسیده به مرکز شهر متوقف شدند. این یکی از اتفاقات مهمی است که درباره‌اش صحبتی نشده، این مجاهدت‌ها حتی برای من و جوان‌هایی که در اندیمشک زندگی می‌کنیم هم ناگفته مانده است.


درباره مناطق مرزی و نقش آفرینی ساکنان شهرهایی همچون دزفول در دوران دفاع مقدس آثار متعددی نوشته شده اما چرا درباره اندیمشک کاری نشده؟
این یکی از همان دردهایی است که دغدغه شکل‌گیری تحقیق و پژوهش‌های من و دیگر همکاران و دوستانم شد. نمی‌دانم، شاید بخشی از پاسخ سؤال‌تان را بتوان در این دانست که شهرهای به نسبت محروم استان خوزستان به امکانات و آموزشی که منجر به مکتوب کردن تاریخ شفاهی‌شان شود، دسترسی نداشته‌اند.


حتی در میان نویسندگان ادبیات دفاع مقدس هم با چهره‌هایی که برخاسته از این خطه باشند، روبه‌رو نیستیم!
بله و این از جمله دلایلی است که درباره اندیمشک اطلاعات مکتوب چندانی در دست نیست. از سوی دیگر مردم هم تمایل چندانی به گفت‌وگو نداشتند. آنان برای حفظ انقلاب و بدون هیچ توقعی دست به این کار زده بودند و می‌گفتند هرچه کرده‌ایم در راه خدا بوده است. اینها دنبال شهرت نبودند وگرنه همان روزهای جنگ هم می‌توانستند به صحبت با رسانه‌ها بنشینند و در وصف اقدامات خود بگویند. هرچند که به هر حال این مجاهدت‌ها باید ثبت بشود و خوشبختانه عده‌ای از اهالی فرهنگ هم متوجه ضرورت مکتوب کردن تاریخ شفاهی‌مان شده‌اند. آیندگان باید بدانند که برای حفظ این مرز و بوم چه از خودگذشتگی‌هایی انجام شده است.


از ضرورت‌های تألیف این کار گفتید، اما چرا اندیمشک؟
من خودم از اهالی این شهر هستم، در دوره دانشجویی همراه با دیگر دانشجویان بسیجی برنامه‌های مختلفی برای دیدار با خانواده شهدا داشتیم. در این دیدارها که به سال‌های ۹۲-۹۱ بازمی‌گردد در جریان بخشی از تاریخ شفاهی قرار گرفتم. راستش تا آن زمان خودم هم اطلاعات چندانی نداشتم. وقتی پای گفت‌وگو با مادران و پدران شهدا می‌نشستم با روش‌های تازه‌ای از مجاهدت‌های مردم در دوره جنگ تحمیلی روبه‌رو می‌شدم؛ این که گاهی فداکاری‌های خانواده‌های آنان چیزی کم از جانفشانی فرزندان‌شان نداشته است. وقتی علاقه‌مند به دریافت اطلاعات بیشتری در این باره شدم، نهایت اسنادی که قادر به مطالعه‌شان بودم وصیتنامه شهدا یا گزارش‌هایی مختصر و کلی در دانشگاه بودند. همان حول‌ و حوش، طی برپایی کنگره شهدای اندیمشک مسئولیت بخشی از اسناد به‌عهده من گذاشته شد که کار دشواری بود. گاهی از تصاویری که به دستمان می‌رسید هیچ اطلاعاتی در اختیار نبود. در همان کنگره، عظیم مهدی‌نژاد ما را به این باور رساند که وظیفه گام نهادن به این عرصه و کمک به ثبت آن را داریم.


مسئولیت آقای مهدی‌نژاد در این کنگره چه بود؟
ایشان مستندساز و فیلمساز ساکن مشهد است که اصالتی اندیمشکی دارد. مسئولان کنگره برای ساخت مستندی درباره پل کرخه از او دعوت کرده بودند. کار را که خواست شروع کند، متوجه شد محتوا و داده‌ای در این باره وجود ندارد و مدام درباره این فقدان می‌گفت. آنقدر برای ما جزوه‌هایی درباره تاریخ شفاهی، تاریخ معاصر و... آورد که بیش از پیش مشتاق به پیگیری شدیم. بدین ترتیب بعد از اتمام کنگره برای شروع جدی کارمان، جلسه‌ای چندنفره برپا کردیم.


از کی شروع کردید؟
همان سال ۹۳. آقای مهدی‌نژاد تأکید کرد کنگره بزودی تمام می‌شود و ما هیچ کاری انجام نداده‌ایم. اطلاعات خیلی خوبی از وقایعی داشت که بر اندیمشک گذشته بود. هر نکته و یافته تازه‌ای را با ما در میان می‌گذاشت، وگرنه من که خودم تجربه‌ای از سال‌های جنگ نداشتم. آموزش‌های آقای مهدی‌نژاد و جلساتی که برای من و دیگر علاقه مندان برپا می‌کرد، بتدریج اطلاعات خوبی در اختیارمان گذاشت. رفته رفته برخی از اعضای گروه بابت مشغله‌های شخصی از جمع‌مان رفتند و من ماندم با خانم نیکدل و خود آقای مهدی نژاد. گاهی ساعت‌ها مشغول بررسی و واکاوی این مباحث و مسائل بودیم. محله به محله سراغ آدم‌ها می‌رفتیم. بنای کارمان را بر تألیف کتابی بر اساس اطلاعات و مستندات تاریخی گذاشتیم که بتوان از آن به‌عنوان منبعی برای استفاده در تولیدات فرهنگی حوزه‌های مختلف استفاده کرد. کم‌کم یاد گرفتیم که هرکدام را چطور باید استخراج کرد یا به چه کارمان می‌آیند. به مرور تعدادمان هم بیشتر شد.


قرار کارتان را بر مکتوب کردن تاریخ شفاهی زادگاه‌تان گذاشتید؟
رسالت اولیه‌مان بر ثبت تاریخ شفاهی زادگاه‌مان بود اما عهد کردیم به سراغ هر نقطه‌ای از کشورمان که بعد از انقلاب در آن کاری ارزشمند انجام شده اما دیده نشده، برویم. از سوی دیگر تصمیم گرفتیم یافته‌ها و تجربیات‌مان را با دیگران به اشتراک بگذاریم. کسب اطلاعات درباره زادگاه‌مان سبب شد که بدانیم چقدر کار انجام نشده مانده که باید سراغ آنها رفت. با تحقیق درباره اندیمشک و روستاهای حومه آن شروع کردیم اما به مرور جغرافیای مورد توجه‌مان را گسترش دادیم. تعدادی کتاب نیز درباره تاریخ شفاهی اندیمشک منتشر شده،اما اغلب اینها تنها در سطح استان قابل دسترسی هستند. عهد کردیم تلاش‌مان هر آورده‌ای داشت، آن را به دست علاقه مندان سراسر کشور برسانیم. باید کاری انجام داد تا دفاع مقدس و کاری که مردم و رزمندگان طی هشت سال انجام داده‌اند به گوش جهانیان برسد.

نگاه و ضرورتی که دیگر کشورها متوجه آن شده‌اند اما درباره دفاع مقدس آن طور که باید کاری نشده، مصداق آن هم کتاب‌ها و فیلم‌های بی‌شماری است که همچنان درباره وقایعی نظیر جنگ جهانی دوم ساخته می‌شود و اتفاقاً مورد توجه هم قرار می‌گیرد!

اما این در حالی است که هنوز بخش اعظم اطلاعات مرتبط با جنگ تحمیلی‌مان ثبت نشده و اهالی فرهنگ و هنر به بسیاری از این ظرفیت‌ها دسترسی ندارند و این ضرورت مهمی است که نباید از آن غفلت کرد. خوشبختانه با همین نگاه موفق به احداث و اداره مجتمع فرهنگی پژوهشی شهید «جواد زیوداری» شده‌ایم؛ شهیدی که از بسیاری جهات منشأ اثر بوده است. اغلب اندیمشکی‌ها از شهید زیوداری به‌عنوان الگو یاد می‌کنند؛ هرچند که با موانع زیادی هم در دوره حیات خود روبه‌رو بوده. اما اجازه نمی‌دهیم که موانع ما را عقب براند. شروع کارمان با سه نفر بود اما حالا گروه خوبی تشکیل شده که حرف‌های زیادی برای گفتن دارد.


روحیه خاصی که درباره مردم اندیمشک به آن اشاره کردید، کار شما و همکارانتان را در پژوهش‌ها دشوار نکرد؟

سال‌های ابتدایی شروع کارمان سختی زیادی متحمل شدیم که بخشی درباره همین مسأله‌ای است که اشاره کردید. نگاه ما به این افراد در جایگاه قهرمان‌های ملی بود هرچند که خودشان علاقه‌ای به طرح این فداکاری‌ها نداشتند. برای راضی کردن برخی از این زنان به صحبت کردن چند سال وقت صرف شده است. بعضی از آنان را به دفترمان دعوت می‌کردیم، وقتی با آن فضای ساده و بی‌آلایش روبه‌رو می‌شدند تعجب می‌کردند که با کمترین امکانات مشغول فعالیت هستیم. گاهی همین مسأله خلوص نیت‌مان را به آنان ثابت می‌کرد و آنها نیز همراهی‌مان می‌کردند.


چرا ۶۴ راوی را برای این کتاب انتخاب کردید؟ و این که اصلاً چرا سراغ زنان رفتید؟

درباره خط مقدم گفته‌های بسیار نقل و مکتوب شده، اما درباره پشتیبانی خط مقدم ناگفته‌های زیادی وجود دارد. در بررسی‌هایی که انجام دادیم سراغ این موضوع رفتیم که از هر بخش از گروه‌ها و افراد مؤثر در دوران دفاع مقدس تا چه اندازه در خلال کتاب‌ها گفته شده است. بسیاری از اینها سهم ناچیزی از منابع مکتوب امروزمان دارند. نکته غم انگیز این که برخی از اینها مرده‌اند و اگر تلاشی صورت نگیرد، معلوم نیست باقی افرادی که این گنجینه‌های گرانبها را در ذهن خود دارند تا کی زنده باشند. این که پرسیدید چرا سراغ زنان رفتیم از جهت ضرورتی است که در ثبت اطلاعات آنان احساس می‌شد.


اما نگفتید چرا ۶۴ راوی؟ و این که چرا رخت‌شوی‌خانه‌ را انتخاب کردید؟

زیرا موفق به گفت‌وگو با همین تعداد شدیم. بسیاری از این زنان فوت شده بودند و تعدادی را هم پیدا نکردیم. طی همان بررسی‌های گروهی به زنان رخت‌شوی‌خانه‌ رسیدیم، افرادی که مسئولیت شست و شوی لباس‌های خون آلود رزمندگان را برعهده داشتند. شاید بگویید رخت‌شویی که کار خاصی نبوده! در صورتی که اگر این زنان چنین کاری انجام نمی‌دادند بار بیشتری به دوش بیمارستان می‌افتاد. این زنان دست به‌کاری زدند که پشتیبان جدی بیمارستان‌ها شده بودند. فراتر از کاری که به عهده گرفته بودند حتی به خانواده شهدا هم سر می‌زدند و به آنان روحیه می‌بخشیدند. برای رزمندگان بافندگی و کمک جمع‌آوری می‌کردند. حتی به کمک امدادگران برای انجام کارهای اولیه مانند کمک به زخمی‌ها می‌رفتند. یکی از همین زنانی که درباره‌اش در «حوض خون» آمده مسئول جمع‌آوری پول برای خرید آمبولانس می‌شود. این رخت‌شوی‌خانه‌ انگار یک مقر برای سازماندهی سایر فعالیت‌های جدی آنان بوده است. اینها در کنار آن حجم بالا از فعالیت‌های اجتماعی حتی از خانواده خود غفلت نمی‌کردند و پیگیر تحصیل فرزندان خود نیز بودند.


شما و همکارانتان سراغ زنانی رفتید که به‌کاری مشترک مشغول بودند، نگران نبودید که حاصل گفت‌وگوها تألیف کتابی با خاطرات مشابه و حتی تکراری شود؟

این نگرانی وجود داشت و از همین بابت است که در کنار توجه به خاطرات مذکور تلاش شده جنبه‌هایی از دیگر فعالیت‌ها و حتی زندگی شخصی این زنان پیش روی مخاطبان قرار بگیرد تا مخاطب بداند کارهر یک از این زنان در چه موقعیتی و تحت چه شرایطی بوده است.


اطلاعاتی از این زنان در دست بود یا همه مطالب مندرج در کتاب حاصل بررسی‌های گروهی خودتان است؟

نه، چیزی در دست نبود. گاهی به ناچار باید محله به محله جست‌وجو می‌کردیم. همه اطلاعات مندرج در این کتاب حاصل مطالعات میدانی است. به سرانجام رساندن این کار سختی‌های بسیاری داشت، با این حال وقتی اعتقاد زنان راوی کتاب را می‌دیدم به خودم نهیب می‌زدم که سختی‌های پیش روی من و همکارانم کجا و آن مشکلاتی که آنان بر سرشان آمده بود کجا! با این که برخی از اینها تحت تأثیر استفاده مداوم از شوینده‌ها با مشکلات جدی تنفسی و حتی پوستی رو به رو شده‌اند اما هنوز خواهان این هستند که اگر کاری از عهده‌شان ساخته است، انجام بدهند. صحبت با این زنان برای من و همکارانم درس‌های بزرگی داشت. حتی با وجود چالش‌های متعدد در زندگی شخصی‌شان جا نزدند و تا پایان جنگ ماندند. اغلب‌شان هنوز دست از کار نکشیده‌اند و در خلال دورهمی‌های خود کارهای انساندوستانه بسیار می‌کنند. بنابراین من و دیگر همکاران هم ماندیم و به این کار ادامه می‌دهیم. با این حال، انتشار این کتاب سبب نشده که گمان کنم برای ذره‌ای هم که شده دین خودم را ادا کرده‌ام. دفاع مقدس کارهای نکرده بسیاری دارد که به عزمی ملی نیاز دارد.
 

در آخر از این بگویید که خودتان معتقد به وجود چه ویژگی خاصی در این کتاب هستید که توانسته توجه بسیاری را جلب کند؟

پاسخ این پرسش را باید در نیت خالصانه این زنان برای مجاهدتی بزرگ جست، جز این به‌دلیل دیگری نمی‌توانم اشاره کنم.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha