می‌خواستم توانمندی ناشنوایان را در «نگهبان شب» نمایش دهم

تهران- ایرنا- بازیگر فیلم «نگهبان شب» گفت: ماموریت من در نقشی که بازی کردم این بود که بگویم ناشنوایان انسان‌های بسیار مستقل و توانمندی هستند.

لاله مرزبان در گفت و گو با ایرنا بیان کرد: من در فیلم نگهبان شب ساخته آقای رضا میرکریمی نقش نصیبه را بازی کردم. او یک دختر کم شنواست که عاشق می‌شود و برای رسیدن به عشقش تلاش می کند. نصیبه دو شیفت کار می‌کند. او ترشی درست می‌کند و در بقالی هم فعالیت دارد. یک آدم سالم نمی‌تواند این قدر کار کند و فعال باشد. هدفم این بود که نشان دهم ناشنوایان خیلی توانمند هستند و از ما آدم‌های معمولی چیزی کم ندارند.

وی درباره پیچیدگی‌های بازی در نقش یک کم‌شنوا گفت: خیلی سخت می شود نقشی را بازی کنی که طیف خود ناشنوایان تاییدش کنند. مثل وقتی که لهجه یک شهر را اجرا می‌کنی و خود اهالی آن شهر تایید می کنند. من با این چالش دست و پنجه نرم می کردم. حدود یک ماه و نیم مربی ناشنوایان داشتم و زبان اشاره را یاد می گرفتم. اول قرار بود این شخصیت کاملا ناشنوا باشد. در طول تمرین ها آقای میرکریمی به این نتیجه رسیدند که کم شنوا درست تر است.

مرزبان درباره دغدغه اصلی فیلم اظهار داشت: فیلم راجع به کرامت انسانی و شرافتی است که در طبقه کارگر وجود دارند. نه این که این آدم ها بخواهند این طوری باشند. در ذات شخصیت‌شان این نکته وجود دارد. آنها همین قدر خالص هستند. همه ما آدم ها در وجودمان ویژگی‌هایی داریم که به واسطه مشکلات خاک می‌خورد. ولی ذات آدم‌ها سرشار از انسانیت است.

وی افزود: نصیبه در این فیلم رسول، همسرش را به زندگی و عشق دعوت می‌کند. رسول کلا شخصیت خوبی بود. ولی نصیبه او را نرم می‌کند.

به گزارش ایرنا، روز گذشته مراسم اکران و نشست رسانه ای فیلم نگهبان شب به کارگردانی و تهیه کنندگی رضا میرکریمی در خانه جشنواره، سالن همایش های برج میلاد برگزار شد. تورج الوند ، لاله مرزبان، علی اکبر اصانلو، محسن کیایی و ویشکا آسایش در این فیلم بازی کرده اند.

عوامل فیلم به جای خلاصه داستان این متن را در اختیار رسانه ها قرار دادند: پیرمرد پرسید: چرا دختر عمویت را نگرفتی؟ مگر نشان کرده هم نبودید؟ جوان سر به زیر انداخت و زیر لب پاسخ داد: آقا پسرعموهام گفتند سهمم از زمین‌ پدری را بزنم به اسم‌شون. پیرمرد متعجب: خب می‌زدی، مگه نگفتی آب نداره؟ جوان آرام سرش را بالا آورد، توی چشم های خسته پیرمرد نگاه کرد وگفت: آقا ما رفته بودیم زن بگیریم نرفته بودیم که معامله کنیم . . .

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha