حکایت دوستی ما با علی (ع) به حکایت عاشقی احساساتی می ماند که وقتی از او می پرسند «چرا معشوقه ات را دوست داری؟» در پاسخ فقط به جمال ظاهری معشوقه خود اشاره می کند و می گوید «چون معشوقه من جمالی در کمال و چشم و ابرویی بی مثال دارد!» و بدیهی است که عشق صورتی بدون پشتوانه معرفتی نمی تواند عاشق را به کمال برساند. از همین رو علی(ع) خطاب به کسانی که در دوستی او راه افراط و تفریط را می پویند می فرماید «من کوچک تر از آنچه هستم که تو میگویی، لکن از آنچه در سر داری، بالاترم.»
گاهی نیز ارادت ما به علی (ع)، ارادتی ابزاری است. علی را دوست داریم چون ساقی کوثر است، «قسیم النار و الجنة»است، واسطه رحمت است و صاحب مسند شفاعت (شفیع باذن الله). البته دوست داشتن علی(ع) و سایر بزرگان دینی به امید برخورداری از شفاعت - اگر فرد، قابلیت شفاعت را داشته باشد– طبق آیات و روایات امری ممدوح و پسندیده است ولی اگر دوستی ما با اهل بیت (ع) فقط و فقط به طمع استفاده از این امتیازات و به تعبیر عامیانه تر به سودای رانت خواری و پارتی بازی باشد، مذموم است.
چنان که شهید مطهری می گوید «شفاعت، اقسامی دارد که برخی از آنها نادرست و ظالمانه است و در دستگاه الهی وجود ندارد ولی برخی، صحیح و عادلانه است و در دستگاه الهی نیز وجود دارد. نوع نادرست شفاعت که به دلایل عقلی و نقلی مردود شناخته شده این است که گناهکار بتواند وسیله ای برانگیزد و به توسط آن از نفوذ حکم الهی جلوگیری کند، درست همان طوری که در پارتی بازی های اجتماعات منحطّ بشری تحقق دارد...» (شهید مطهری، مجموعه آثار، ج ۱، چاپ پنجم، انتشارات صدرا، ص ۲۴۷)
نکته دیگر این که طبق آیات قرآن «اصحاب یمین» در دایره شفاعت بزرگان دین و اولیاءالله قرار می گیرند. کسانی که از «ایمان و عمل صالح» برخوردارند و ناخواسته دچار خطار و لغزش شده و توبه کرده اند. و اما پرستش خدا و دوستی اهل بیت (علیهم السلام) و علی اگر صرفا به سودای بهشت و طمع «شفاعت» باشد، دوستی و محبتی کاسبکارانه و خودخواهانه است. همچنان که امیرمومنان در حدیثی با اعلام برائت از پرستشی اینچنین می فرماید «إلَهی مَا عَبَدْتُکَ خَوْفاً مِنَّ نَارِکَ وَلاَ طَمَعاً فِی جَنَّتِکَ وَلَکِنْ وَجَدْتُکَ أهلا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُکَ: پروردگارا! تو را از وحشت دوزخ و به سودای بهشت عبادت نکردم، بلکه تو را شایسته عبادت دیدم و پرستیدم.»
دوست داشتن کاسبکارانه که بر اصل «داد و ستد» استوار است، محصول نوعی حسابگری دینی است. در شعر دینی و آیینی نیز اینچنین است. یعنی شاعر بر اساس همین حسابگری ها برای اهل بیت شعر میگوید. بیتی می گوید و بیتی در آخرت را طلب میکند. قصیدهای می گوید و قصری در آخرت را قصد می کند! این جنس از عبادت به قول حضرت امیر(ع)، عبادت تاجرمآبانه است. یعنی من با خدا و خاندان رسالت وارد نوعی داد و ستد شدهام. برای خاندان رسالت شعر میگویم که در دنیا به من بگویند «شاعر آیینی»، «ذاکر آل الله»، «مداح اهل بیت» و... یک قداستی در جامعه برای خودم دست و پا کنم. موقعیت و جایگاهی که به وسیله آن بتوانم خودم را بالا بکشم.»
در این سبک دوست داشتن، ما پیش و بیش از دوستی علی، خودمان را دوست داریم. مثل کارمندی که به رئیس اش - به اعتبار این که بر مسند قدرت است - اظهار دوستی و ارادت می کند و برایش نامه «فدایت شوم» می نویسد تا از غضب اش در امان بماند و حقوق و مزایا و پاداش و اضافه کارش برقرار باشد! ولی انتظار علی(ع) از محبانش، چیزی ورای مدح و منقبت و شیفتگی و دلسپردگی صوری و ساختگی است. مولی الموحدین علی (ع) از محبانش پیش و بیش از هر چیزی، انتظار تبعیت و پیروی دارد. پیروی نیز تنها با اظهار ارادت زبانی ممکن نیست و نیاز به شناخت و معرفت دارد. چون زیرساخت محبت واقعی، «معرفت» است. امام علی نیز در حدیثی می فرماید: «من احبنا فلیعمل بعملنا و لیتجلبب الورع: هر که ما را دوست دارد باید مثل ما عمل کند و لباس پرهیزگاری را جامه و پوشش خود قرار دهد.» (بحارالانوار، ج ۱، ص ۹۲.)
از همین رو شعر علوی به صورت هنرمندانه باید به تبیین و تحلیل این مهم بپردازد که دوستدار علی کسی است که همچون عمار و سلمان، آن حضرت را اسوه و الگوی زندگی خویش قرار دهد و سبک زندگی علوی و سیره عملی آن حضرت را که بر پایه توحید، یکتاپرستی و بندگی استوار است برای خود برگزیند. آری، دلی که جای محبت علی است، باید از آلودگی نفس اماره و وسواس شیاطین انس و جن پاک باشد: خلوت دل نیست جای صحبت اغیار/ دیو چو بیرون رود فرشته درآید
بنا بر این اگر ادعای دوستی علی را داریم و می خواهیم در شمار محبان واقعی اش باشیم، باید در شعر علوی در کنار محبت، به «معرفت علوی» هم بپردازیم. این که علی که بود، چه کرد و چه می خواست؟ برای تحقق این مهم، سیمای راستین علی را نه در آیینه غبار گرفته «غرض ورزی معاندان» و نه در باورهای خرافی غالی گران، بلکه در آیینه بی غبار قرآن و نهج البلاغه باید به تماشا بنشینیم.
برای مثال در شعر علوی تا کنون به مولفه های حکومتی و بُعد نقدپذیری شخصیت علی(ع) اشاره نشده است. حال آن که یکی از کاستی های جامعه امروز ما بخصوص در حوزه سیاست، نقدناپذیری بعضی از مسئولین و کارگزاران حکومتی است. حضرت امیر(ع) در خطبه ۲۱۶ نهج البلاغه در خصوص ضرورت نقدپذیری حاکمان جامعه اسلامی به وضوح و روشنی می فرماید: «لاتکفوا عن مقاله بحقّ او مشورة بعدل، فأنی لست فی نفسی بفوق أن أخطی و لاٰأمن ذلک من فعلی، الاّ ان یکفی الله من نفسی ما هوا ملک به منی: پس، اگر گفتن حق یا رأی زدن در عدالت باز نایستید، که من نه برتر از آنم که خطا کنم و نه در کار خویش از خطا ایمن ام، مگر این که خدا مرا در کار نفس کفایت کند که از من بر آن تواناتر است.» (نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، خطبه ۲۱۶، ص ۲۵۰.)
همچنین مولا علی(ع) در نهج البلاغه و احادیث و روایاتی که از خود به یادگار گذاشته است، معیارهای دین ورزی اصیل را به شرح زیر برشمرده است:
۱ - معرفت دینی: أَوَّلُ الدِّینِ مَعْرِفَتُهُ؛ سرآغاز دین، خداشناسی است. / نهج البلاغه، خطبه ۱
۲. ترک گناه: ـ مِلَاکُ الدِّینِ مُخَالَفَةُ الْهَوَی؛ معیار دین، مخالفت با هوای نفس است./ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ج ۲، ح ۹۰۵۶
۳. عمل صالح: بِالصَّالِحَاتِ یُسْتَدَلُ عَلَی الْإِیمَانِ: با عمل های صالح، به ایمان کسی استدلال میشود، یعنی عمل صالح، دلیل دین داری است / نهج البلاغه، خطبه ۱۵۶
۴ - اهتمام به واجبات: مَا أوْهَنَ الدِّینَ کَتَضْیِیعِ الْفَرَائِضِ؛ هیچ چیز، مانند تباه ساختن واجبات، دین را سست نمی کند./ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ج ۲، ح ۸۸۶۸
۵ - راستگویی و امانت داری: أَدِّ الْأمَانَةَ إِذَا ائْتُمِنْتَ وَلَا تَتَّهِمْ غَیْرَکَ إِذَا ائْتَمَنْتَهُ فَإِنَّهُ لَا إِیمَانَ لِمَنْ لَا أمَانَةَ لَهُ؛ اگر امین شمرده شدی، امانت را برگردان و اگر کسی را امین قرار دادی، به او تهمت مزن. همانا کسی که امانت ندارد، ایمان ندارد./علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ج ۱، ح ۲۲۱۶
۶ - وفای به عهد: مِنْ دَلَائِلِ الْإِیمَانِ الْوَفَاءُ بِالْعَهْدِ؛ از نشانه های ایمان، وفای به عهد است. /علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ج ۲، ح ۸۷۲۴
۷ - فداکردن دنیا برای دین: لَا تُصْلِحْ دُنْیَاکَ بِمَحْقِ دِینِکَ فَتَکُونَ مِنَ الْأخْسَرِینَ أعْمَالًا؛ با نابودکردن دینت، دنیای خودت را آباد مکن که از زیان کارترین افراد خواهی بود./ نهج البلاغه، نامه ۴۳
۸ - دوستی و دشمنی در راه خدا: الْمُؤْمِنُ مَنْ کَانَ حُبُّهُ لِلَّهِ وَبُغْضُهُ لِلَّهِ وَأخْذُهُ لِلَّهِ وَتَرْکُهُ لِلَّهِ؛ مؤمن، کسی است که دوستی و دشمنی و گرفتن و نگرفتنش، برای خدا باشد./ تمیمی آمدی، غرر الحکم ودرر الکلم، ح ۹۰۳۱.[۳۲]. همان، ح ۱۷۴۲
۹ - تعادل در حال خشم و رضا: ثَلَاثٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ فَقَدْ أکْمَلَ الْإِیمَانَ: الْعَدْلُ فِی الْغَضَبِ وَالرِّضَا، وَالْقَصْدُ فِی الْفَقْرِ وَالْغِنَی، وَاعْتِدَالُ الْخَوْفِ وَالرَّجَاء؛سه چیز است که در هرکس باشد، ایمانش را کامل ساخته است: عدالت در حال غضب؛ رضا و میانه روی در حال فقر و ثروتمندی؛ توازنِ بیم و امید. /علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ج ۱، ح ۴۵۷۳
۱۰ - دین داری واقعی؛ نه زبانی: وَصَارَ دِینُ أحَدِکُمْ لُعْقَةً عَلَی لِسَانِهِ؛دین هریک از شما، لقلقة زبانش شده است./ نهج البلاغه، خطبه ۱۱۳
۱۱ - ظلم ستیزی: از توصیه های حضرت علی-علیه السلام- در بستر شهادت، حمایت از مظلوم و مبارزه با ظالم بود؛ کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَلِلْمَظْلُومِ عَوْناً./ نهج البلاغه، نامه ۴۷
۱۲ - مردم داری و پرهیز از مردم آزاری: از شاخصه های واضح و حتمی دین داری، پرهیز از آزاررساندن به مسلمانان است. پیامبر خدا-صلی الله علیه و آله- فرمود: مسلمان، کسی است که مسلمانان از دست و زبان او در امان باشند؛ الْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَیَدِهِ. / محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ح ۸۷۷۸
و جای تاسف و دریغ است که دقایقی از این دست در شعر آیینی و علوی روزگار ما – به هر علت – کمتر مورد توجه شاعران قرار گرفته است.
با عنایت به مطالب گفته شده، باید از این پس با اهتمامی جدی به بازنگری کارنامه شعر علوی بپردازیم تا به پاسخ این سوال که «شعر علوی چقدر از علی(ع) فاصله دارد؟» برسیم و برای شبیه شدن به علی تلاش کنیم. زیرا عاشق واقعی کسی است که در پندار و گفتار و کردار به معشوق و محبوب خویش شبیه باشد.
برای تحقق این مهم، شعر علوی باید از منزل مدح و منقبت، به منزل شناخت و معرفت صعود کند. یعنی از بت گری به خدامحوری و از صورتگری به سیرتگری. شاعر علوی اگر می خواهد پای خود را جای پای شاعران بزرگی چون دعبل و کمیت و فرزدق بگذارد، از این پس به جای بازی در نقش «عاشق دلباخته»، باید نقش «عاشقِ عاقل معرفت ساخته» را بازی کند. عاشقی که عشق، چشم عقلش را کور نکرده، بلکه به نور معرفت بینا کرده است.
از شام ها گریخت شمیم تو یاعلی
ایام شد تهی ز نسیم تو یاعلی
گفتی دهید سهم خلافت به دیگری
با آن که کس نبود سهیم تو یاعلی
با چشم بسته رد شدی از «فسق در نهان»
این گونه بود حفظ حریم تو یاعلی
وحشت نداشت از تو کسی وقت اعتراض
لکنت کسی نداشت ز بیم تو یاعلی
بر خصم، راه آب نبستی اگرچه بست
در کربلا به ذبح عظیم تو یاعلی
بر نعش طلحه نیز به زاری گریستی
زیرا که بود یار قدیم تو یاعلی
بعد از جمل، جمیله ی پیغمبرت ندید
جز رحم، از وجود رحیم تو یاعلی
گفتی چو بندگان ندوید ازپی ام، به خلق
ای لشکر فرشته ندیم تو یاعلی
ترسا شکایت از تو به اسلام چون که برد
تسلیم بود قلب سلیم تو یاعلی
ترسا چو شد به اسم، خطاب و تو «یاامیر»
آشفته گشت روی بسیم تو یاعلی
محکوم بی گناه من ای شاه بی شهود!
نازد قضا به حکم حکیم تو یاعلی
چشم برادر، آتش خشم تو را چشید
بی هیچ بهره از زر و سیم تو یاعلی
فرقی نبود بین غذای تو با اسیر
جانم فدای فرق دو نیم تویاعلی
بعداز تو تکیه گاه برای بشر نماند
تنها نه شیعه ماند یتیم تو یاعلی...
(افشین علا)
نظر شما