«شاهرخ بیانی» بدون شک یکی از بهترین بازیکنان تاریخ فوتبال باشگاه استقلال محسوب میشود؛ بازیکنی که در دهه ۶۰ محبوبترین ستاره آبیپوشان پایتخت بود و هواداران به او لقب فرمانده را داده بودند!
بیانی در روزهای اوج فوتبالیاش به خاطر اختلافاتی که با یک بازیکن و مدیر وقت استقلال پیدا کرد، پیراهن استقلال را از تن خارج کرد و قرمزپوش شد و دو بار با پیراهن پرسپولیس به استقلال گل زد اما این جدایی زیاد طول نکشید و بار دیگر پیراهن آبی را پوشید و این بار در دربی برای تیمی گل زد که از نوجوانی عاشق آن بود و به قول خودش «شاید اگر غرور جوانی آن روزها نبود هرگز حاضر نمیشد به تیم محبوبش پشت کند.»
بیانی در گفتوگو با خبرنگار ورزشی ایرنا حرفهای جالبی را بر زبان آورد؛ از خاطراتی حرف زد که شاید در تمام این سالها از او نشنیده باشیم. متن این گفتوگو را با هم میخوانیم.
چطور شد پیراهن استقلال را بر تن کردید؟
خانه ما روبروی ورزشگاه شماره ۳ (۱۷ شهریور) بود و همیشه برای بازی کردن آنجا میرفتیم. پرویز قلیچخانی زیاد آنجا میآمد، ما آنقدر او را دوست داشتیم که محو تماشای این بازیکن میشدیم، خود من همیشه کنار زمین حضور داشتم و هر وقت بازیکن کم میآوردند مرا صدا میکردند و میگفتند شاهرخ بیا داخل زمین. آن روزها زمینهای خاکی برای خودش یک لیگ بود، هر چه بازیکن بزرگ و فوق ستاره بود، در زمینهای خاکی فوتبال بازی میکردند، مرتضی شرکا در جوانان استقلال مربیگری میکرد، زیاد به این زمین میآمد و چند نفر از بازیکنان محل که خیلی از من بزرگتر بودند به او گفتند، شاهرخ فوتبالیست با استعدادی است اما او زیر بار نمیرفت.
چرا؟
میگفت این بازیکن جثه خیلی کوچکی دارد. یک روز با من حرف زد و گفت «همه از استعداد تو تعریف میکنند و من هم میدانم بازیکن خوبی هستی اما باید خیلی قویتر از اینها باشی، باید خودت را نشان بدهی.»
شما به او چه گفتید؟
گفتم من از هیچ چیزی نمیترسم. همیشه عاشق رقابت هستم و به خودم اعتماد دارم. اینجا بازیکنان بزرگی بازی میکردند که من از هیچ کدام از آنها نترسیدم و همیشه جلویشان بهترین نمایشها را به اجرا گذاشتم و به طور حتم به همه ثابت خواهم کرد چه کیفیت فنی دارم.
با همین لحن؟
بله. برای اینکه بچه خیابان شهباز هستم؛ بچههای خیابان شهباز بزرگ و کوچک نداشتند و همه آنها به صراحت لهجه معروف بودند. آنها هیچ وقت از چیزی نمیترسیدند و حرفهایشان را رو در رو به طرف مقابل میزدند.
بعد چه اتفاقی افتاد؟
به تمرین جوانان استقلال رفتم. ما در سالن کار میکردیم و تیم بزرگسالان چند متر آنطرفتر در زمین پله تمرینات خود را برگزار میکرد. چند روز بیشتر نگذشته بود که (ولادیمیر) جگیچ و مرحوم پورحیدری به سالن آمده بودند تا بازی جوانان را تماشا کنند. من در آن روز خیلی خوب بازی کردم و آنها مرا به تمرینات بزرگسالان دعوت کردند.
اولین باری که برای استقلال بازی کردید را به خاطر دارید؟
مگر میشود آن روز به یاد ماندنی و بزرگ را فراموش کنم؟! ۱۷ سال بیشتر نداشتم، در جام تخت جمشید مقابل رستاخیز بازی کردیم و یک بر صفر برنده شدیم، تنها گل ما را رضا نعلچگر به ثمر رساند.
اولین دربی را چطور؟
من اولین دربی را در ۱۶ سالگی تجربه کردم اما فرصت حضور در میدان برایم فراهم نشد. آن مسابقه را استقلال با پیروزی سه بر صفر پشت سر گذاشت.
در کدام دربی اولین فرصت حضور در میدان را پیدا کردید؟
در دربی جنجالی سال ۱۳۵۸!
همان مسابقهای که به مناسبت یادبود مرحوم علی داناییفرد برگزار شد و نیمهکاره به پایان رسید؟
بله، فکر میکنم دقیقه ۷۵ بود که تماشاگران پرسپولیس وارد زمین شدند و بازی نیمه کاره به پایان رسید. ما سریع به رختکن رفتیم.
به نظر خودتان دربی باز بودید؟
خیلی.
چقدر با اعتماد به نفس این پرسش را پاسخ دادید.
در تمام دربیهایی که بازی کردم همواره جزو بهترین بازیکنان بودم، در استقلال فقط یک دربی را با شکست پشت سر گذاشتم. همان مسابقهای که زمین و زمان به سود پرسپولیس بود و آنها روی یک ضد حمله توسط رضا عابدیان به گل رسیده و در میان ناباوری برنده از زمین خارج شدند. اگر فوتبال در آن مسابقه روی خوشش را به ما نشان میداد باید حداقل با اختلاف پنچ گل به برتری میرسیدیم، هر چه میزدیم به تیرک میخورد یا گل نمیشد.
درباره رفتن شما به پرسپولیس زیاد حرف زده شده است. اینکه به خاطر اختلاف با یک بازیکن استقلال و مدیر تیم و البته وعده و وعیدهای علی پروین به پرسپولیس رفتید. نمیخواهیم ماجرای قرمزپوش شدن خود را برایمان تعریف کنید چرا که در تمام این سالها بارها و بارها حرف زدهاید بلکه این بار میخواهیم بپرسیم وقتی در آن بازی میخواستید به زمین بروید چه حسی داشتید، ناراحت بودید از اینکه باید جلوی تیم محبوبتان بازی کنید یا فقط به انتقام فکر میکردید، لطفا حقیقت را بگویید.
من فقط میخواستم از دو نفر انتقام بگیرم. از آن بازیکنی که باعث شد استقلال را ترک کنم و از مدیری که گفت استقلال به وجود تو نیاز ندارد. وقتی قصد ورود به زمین را داشتم هواداران استقلال مرا تشویق کردند، انتظار چنین برخوردی را از آنها نداشتم، آنها فریاد میزدند «شاهرخ بیا اینجا»؛ دسته گلی در دست داشتم و به سمت آنها پرتاپ کردم. شاید جالب باشد بدانید که در روزهای قبل از بازی با هیچکس حرف نمیزدم، همه میدانستند من استقلالی هستم، من بازیکن پرسپولیس بودم اما علی پروین میدانست هنوز استقلالی دو آتیشه هستم. ناصر محمدخانی که از تیم نوجوانان با من بزرگ شده بود این موضوع را میدانست. محمد پنجعلی و حمید درخشان نیز همین طور!هواداران استقلال نیز میدانستند این جدایی موقتی بوده و علت آن چیست و اینکه شاهرخ بیانی دوباره بر میگردد.
دو گل زدید و شادی کردید.
شادی نکردم.
گل اول که پنالتی بود اما بعد از گل دوم به سمت سکوهای تماشگران رفتید؟
نه، نه و باز تاکید میکنم شادی نکردم. بعد از اینکه پنالتی شد همه گفتند که باید شاهرخ بیانی پنالتی را بزند و وقتی توپ گل شد همه بازیکنان روی سرم ریختند و بعد از گل دومم به سمت نیمکت استقلال رفتم و آن هم برای یک ماجرا بود. در دقیقه ۷ یا ۸ مسابقه بود که توپ زیر پای من افتاد و شاهین بیانی دو پا روی من تکل زد و من پریدم تا به او برخورد نکنم؛ یکی از بازیکنان استقلال که در آن مسابقه روی نیمکت نشسته بود ناگهان فریاد زد فلان فلان شده را جوری بزن که دیگر بلند نشود. من خیلی ناراحت شدم و پس از زدن گل دوم به سمت او رفتم، همین و البته دستهایم را برای آن دو نفر مشت کردم!
واکنش هواداران چطور بود؟ همان هوادارانی که شما را تشویق میکردند، بعد از این دو گل شعارها تغییری نکرد؟
نه و همین باعث شرمندگی من شد. فقط وقتی مرا در کوچه و خیابان میدیدند میگفتند «عمو شاهرخ این چه کاری بود با ما کردی، قلبمان را شکستی!»
چه جوابی به آنها میدادید؟
میگفتم برمیگردم و جبران میکنم و روی قولم ایستادم.
دو سال بعد به استقلال بازگشتید.
من یک فصل بیشتر در پرسپولیس نبودم، به قولشان عمل نکردند و به قطر رفتم. آنهایی که زمینه جدایی مرا از استقلال فراهم کردند رفته بودند. یک روز که از قطر به ایران آمده بودم منصورخان پورحیدری جویای شرایط من شد و گفت «اگر دوست داری برگرد استقلال» و من جواب دادم «اینجا خانه من است، از وقتی یک بچه ۱۶ سال بودم در استقلال حضور داشتم و حتما این کار را انجام میدهم و آمدم و سفید امضا کردم.»
و این بار با پیراهن استقلال به پرسپولیس گل زدید.
من به همه اطرافیانم گفته بودم به پرسپولیس گل میزنم. دنیایی انگیزه داشتم. وقتی توپ جلوی پای من افتاد هر چه بازیکن پرسپولیس بود از سر راهم برداشتم و همه را دریبل زدم و آنها مجبور شدند به خطا مرا متوقف کنند، داور نقطه پنالتی را نشان داد و پشت توپ ایستادم و گل زدم. همین گل باعث شد تا با هواداران استقلال آشتی کنم. بازی یک بر یک به پایان رسید. پرسپولیس گل آفساید زد، فرشاد پیوس در موقعیت آفساید صاحب توپ شد و گل زد، من تعویض شدم، ماجرای تعویض شدن من عجیب بود.
چرا؟
مجتبی محرمی در آن بازی خیلی روی من خطا میکرد. در یکی از صحنهها پای من را زد و پایم را گرفتم، زندهیاد منصور پورحیدری فکر کرد من نمیتوانم بازی کنم و مرا از زمین بیرون کشید. وقتی مرا تعویض کردند پرسپولیس جلو کشید. تا زمانی که من در زمین بودم مدافعان پرسپولیس جرات نمیکردند در حملات شرکت کنند. وقتی سوت پایان مسابقه زده شد هواداران به منصورخان اعتراض کردند که «چرا شاهرخ بیانی را تعویض کردی اگر این کار را انجام نمیدادی استقلال برنده از زمین خارج میشد» من وقتی دیدم این اتفاقات افتاده است به هواداران گفتم من خودم از منصور خان خواستم که مرا از زمین بیرون بکشد. پایم درد میکرد و نمیتوانستم بازی کنم، این حرفها را زدم تا خدای ناکرده مشکلی پیش نیاید.
و با استقلال به موفقیت رسیدید.
روزهای خوب استقلال از همان زمان استارت خورد. همان روزهایی که باعث شد استقلال بر بلندای فوتبال آسیا قرار بگیرد. بعد از رفتنم، استقلال دچار افت شد و از قهرمانی دور ماند اما بازگشت دوبارهام با روزهای اوج شروع شد و توانستیم تمام جامها را درو کنیم.
نظر شما