۳ اردیبهشت ۱۴۰۱، ۱۱:۲۵
کد خبر: 84728709
T T
۰ نفر

برچسب‌ها

رویش گل استغفار در شب قدر همدان

۳ اردیبهشت ۱۴۰۱، ۱۱:۲۵
کد خبر: 84728709
رویش گل استغفار در شب قدر همدان

همدان- ایرنا- مردم دارالمومنین و دارالمجاهدین همدان در این شب های قدر جوشنی از کلمات کبیر، بر تن روحشان پوشاندند تا عطر و بوی تقدیس فرشتگان را که در این شبهای نزول، جاری است بشنوند.

به گزارش ایرنا، همه در این شبها قرآن به سر می گیرند و ناله یارب یارب سرداده و از هر چه خطا رفته اند هزار بار استغفار می کنند و ایمان دارند که ناامید از در رحمت الهی نمی روند.

هرکسی در گوشه ای و به زبانی برای توبه مصمم شده است زیرا به لیله القدر یقین دارند و با خدای مهربانی ها عهد می بندند که به گناه پشت کرده و در ماه مهمانی خدا پاک شوند.

آری همه خسته از گناه با حال بد و روی سیاه آمده اند و با ذکر علی و اشک و آه طلب عفو و بخشش از خالق بخشایشگر دارند و در  این شب معصوم، این سرآغاز دوباره تقدیر از پروردگار خود استجابت دعاها و سرنوشتی زیبا و نیکو مسالت کردند تا زندگی را از سر بگیرند.

علی (ع) تفسیر واژه «بزرگی»

بزرگی حضرت علی(ع) را در لابه لای واژه ها گم کرده‌ام، از اندوه نان و چراغ و کوچه می‌گویم کاری از من و این واژه های کوچک و زبان بسته بر نمی‌آید، آخر جنس بزرگی او با همه فرق دارد...

غروب از راه رسید نوای دلنشین اذان خلوت کوچه های سوت و کور شهر را در هم شکست.

چشم های یتیمان بی قرار آمدن اوست تا قدم در خرابه های فقر بگذارد و پدرانه همبازی شان شود. 

آن سو مادری کودکانش را صبورانه گرد اجاق جمع کرده و چشم به راه است تا او بیاید و طعم گس فقر را از دیگ خالی اش برچیند.

صدایی می‌آید، دور اما آشناست همان غریبه با وفاست که به قرار دوستانش می‌آید، همان خریدار سفره های تهی و دلهای تنها.

انتظار دست های یتیم نواز و بوسه ای آسان به سرآمد، عطر خرما و نان داغ هوش از سرشان ربوده، پنهانی کیسه غذا را هدیه می‌دهد و می‌رود مبادا سر گرسنه ای بر بالش، اندوهگین بخوابد.

آخر او با همه فرق دارد فقط اوست که حال گرسنگان را می‌فهمد، نه به دنبال نام و نه در پی نشان است.

او برای روشنی فانوس خانه های کوچک می‌آید و از دار دنیا جز تکه ای آرامش برای مسکینان و پاره ای عدالت برای همگان نمی‌خواهد.

حالا دیر زمانی است که او بار سفر بسته و کودکان یتیم شهر را به دامن خورشید سپرده و چراغ کوچه های شب زده و فراموش شده شهر از فراقش سو سو می‌زند.

ای کاش بود و می‌دید مطبخ غبار گرفته و اجاق سرد خانه‌ها را، پدری شرمسار از روی فرزندانش و مادری که نگران طفل بیمارش است که تب دارد، تب سرد نداری!

می گویم: سختی نکن تا کی صبوری؟ بگذار در خانه کسی را بزنیم در این شهر کسانی هستند که دستشان به دهان می رسد و ثروتشان ...

بگذار گره‌ای از زندگیت باز شود و از دشواری رها شوی، به آسمان خیره شد چشمهایش گریه می خواهد اما استوار و امیدوار زیرلب زمزمه می‌کند آن روز شکم گرسنه طفلم، مرا به در خانه منعمی فرستاد در مسیر معرکه ای دیدم درویشی با صدای محزون آواز سرداده بود:

مرو ای گدای مسکین در خانه علی زن که علی زند دمادم در خانه گدا را...

از آن روز دیگر در هیچ خانه ای را نزده‌ام.

مات و مبهوت مانده ام باورم نمی‌شود تمام دانسته هایم از علی (ع) دگرگون شده همیشه شهریار را برای سرودن شعر زیبای «همای رحمت» می‌ستودم و عظمت و جلال علی (ع) را در آن می‌دیدم حالا با تغییری این چنین، بزرگی علی (ع) را در لابلای واژه ها گم کرده‌ام.

از اندوه نان و چراغ و کوچه می‌گویم کاری از من و این واژه های کوچک و زبان بسته برنمی‌آید.

به راستی علی (ع) چقدر بزرگ است که در خانه گدا می‌زند، به رکوع، خاتم به سائل می‌بخشد، دوستی با تهی دستان و همنشینی با مستضعفان را وظیفه امیری خود می‌داند همانگونه که عدالت را... 

اصلا او با همه فرق دارد! اما افسوس از میان فرق هایش تنها فرق مبارکش را شناختند. 

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha