به گزارش ایرنا، شهریورماه سال ۵۹ با دست خیانت و فاجعه فکری صدام نگون بخت آتش یک جنگ ناخواسته و نامتقارن در ایران انقلابی شعله ور شد و مرز ، میراث و مقدسات ایرانیان و نهضت نوپایمان دستخوش تعدی و تجاوز دشمن گردید و هیچکس نیز از وَرای این هماورد نابرابر خبر نداشت و دود دلواپسی و نایره نگرانی آن بر دل و دیده همگان خیمه زد.
تخریب زیرساخت های عمومی و تهدید دامنه دار این دسیسه خطرناک جهانی آرامش را مختل و زنگ ناامنی را در سرای شیران به صدا در آورد.
اکسیر جان بخش و اِفاضه امیدآفرین خمینی کبیر (ره) مُعجزه کرد و دفاع ملی رُخ نمود، اتحاد عمومی تقویت و بسیج مردمی گردن افروخت، گُل ایثار به ثمر نشست، میدان مقاومت گسترش یافت و صف مردانگی از سایه نامردمی برون آمد.
با فرمان امام آزادگان مزرعه تَوَکُل سبز و میوه تَوَسُل ارزانی گردید، خدای خبیر و قدیر بندگان حلیم و حکیم را نُصرت بخشید تا شاهد و مشهود و مقصد و مقصود حاصل آید و محبوب و مطلوب تقدیم ایرانیان گردد و جنگ و جَهد و جان باختن جامه جهاد پوشید و رَدای دفاع مقدس بر تن کرد.
به یُمن این نعمت نورانی قُله قادر سر فرود آورد، قُدرتِ ایمان به کوه قاف رفت، دریچه دُعا باز شد، امید اجابت فُزونی یافت ، زَمزمه زُهد به خدا رسید و خوان ضیافت نقش زمین شد.
با هدایت حبیب و معجزه طبیب و از برکتِ رویارویی جُنودِ رحمانی با اولیای شیطان در هشت سال مُصافِ مردانه ، بوی باروت متصاعد و برق بلا چشم نواز گردید، شام شهادت با صبح سعادت عجین شد و معرکه گیران دشت دفاع به رُخسار خدا لبخند زدند.
در هشت سال جنگ نابرابر بدون هیچگونه بُخل و بدبینی و دَغَل، مِحنتِ تنهایی تحمل شد، طوفان تقاص از سرگذشت، مَحشرِ مظلومیت به پایان آمد و با نفی اختلاس و نور اخلاص همه ناممکنات ممکن شد.
در آن ایام عِطرآگین که رزمندگان در جبهه جان می سپاردند و مُنافین در مسجد بُمب می گذاشتند ، نجوای سنگرنشینان و نجابت جان برکفان بسیجی معجزه حل مشکلات بود و پایانی بر ناملایمات.
در آن رستاخیز رستگاری مُزدوران در پستوی پلشتی نُشخوار ننگ و مُجاهِدان با مُتجاوزان جان را مُغازله می کردند.
در آن صَفِ سُرخ معیار برتری ، معامله جان بود نه کسبِ نان، در آن هنگامه صفا و صداقت ، فقط صدای جبهه بود نه سودای سکه ، غوغای مین بود نه شیدای ماشین، هرچه بود دعا بود نه دروغ، دفاع از این مرز و بوم اولویت داشت نه دورنگی و ددمنشی و خیانت به خود.
منطق جبهه و جنگ مَملُو بود از روشنی و رَجاء و خالی از رِشوه و رِیا، یاد باد آن روزگاران رحمانی که بجای دام اُصولگرا و اصلاح طلب فقط خدا بود و خدا بود و خدا.
عصر زیبا و دل انگیزی که از تابوت شهیدانمان گُل می بارید و از طوبای تشیع و تحفه تدفینشان گُلاب و گُلستان ، تاج تَوَکُل بر سریر سبز همه می درخشید و از تَعَفُن و تَقَلُب و تَحریف و تَردید هیچ خبری نبود.
در آن زمان میز و میدان و مذاکره و مبارزه یک رنگ داشت و آنهم رنگ صفا بود و صفا بود و صفا.
سَفَر و سُفره مردم و مسوولان یکسان بود و فرق ، فاصله اجتماعی ، تفاوت و تبعیض وجود نداشت و همه در یک صف واحد، نه رشوه بود و نه ریا و نه مال حرام و نه سلطان قیر و قدرت و بورس و مسکن و مِکنَت.
در آن لحظات سخت ، ثانیه های سنگین ، دقایق دردناک ، ساعات سوگوار و روزهای رُعب آور هم نان نجابت فراوان بود و هم آب عزت، هم بخار چای بلند بود و هم سینی سخاوت، چون خدا غافِر بود و ساتِر و خود او نیز حبیب بود و حسیب، نان حلال همت همگان بود و برکت گندم پیشران و نُصرتِ پروردِگار همراه بندگان.
به حُکمِ اِخلاص و ادب نه سر منصور حلاج بالای دار می رفت و نه بوعلی سینا محکوم به کُفر، نه جان گالیله در آستانه تباهی و تاراج قرار داشت و نه رنج مولانا ضایع گردید و شمس شهامت نیز نمایان بود و نورانی.
در این هشت سال صعب و سوزان علیرغم ریزش رگبار رسوایان روزگار که زمین و هوا و دریای ما را مُلتُهب و ناامن کرده بودند اما با تکیه بر همت متعالی رهبری فرهمند نظام، تفوّقِ خون بر شمشیر و سیطره حق بر باطِل نور نعمت عیان بود و ننگ نقمت پنهان.
در آن ماه عسلِ مهربانی، دوستی و رفاقت شُهره بازار بود و رانتِ و رِذالت بی مقدار، صداقت سوار بود و کسی را در خفا به کسی کاری نبود.
پول و پُست و پارتی مکروه بود و گمنامی و پاکی و پایداری و پویایی امتیاز تلقی می شد، در عالم ایثار و شَهادت کرامت انسانی با نان معاوضه نمی شد و نجابت طعمه نداری، مُنکِرات ممنوع بود و مَفاسد مذموم.
شاید به همین منظور بود که حضرت امام راحل (ره) جنگ تحمیلی را برای ملت ایران یک نعمت می دانست و پایانش را نیز تَناوُل لیوانِ زهر.
در موسم جنگ تحمیلی ساز سُرور و سازندگی بکار بود و سُرنای صفا و صلابت برقرار، باعث همه این بَرَکات سرشار و امنیت اُستوار و نغمه ناب هَزار، جَبین جهاد و جُهد بود و پینه پاک و عشق افلاک.
دوران جنگ و دِیار جبهه عید عبودیت بود و قُربانگاه قُربِ الهی که در آن نجیبان نیکنام زندگی می کردند و از نانجیبان نجومی بگیر خبری نبود.
دارالشفای دوست و مَعبِدِ عابدان زاهد که مصرف یک حبه قند و یک دانه خُرما نیز در آن حساب و کتاب داشت و بجای یک دَکَل دُرُشت یک دَرزَنِ بسیار ریز هم چشم نواز بود و در مَرعای مُومِنان و مرزدار.
سَرزَمینی عجیب که در آن سَردار شَهردار سنگر بود و اَمیر دیدبان مِحوَر، آقا علمدار بود و آقازاده صف شِکَن مَعبَر، راه روشن بود و رعیت راضی چون داروغه دُزد نبود و کلانتر کاهِل.
در آن مُلکِ مُتِبرِک دینار دین عار نبود و دُلار سالار، مردم مالک بودند و مسوولان خدمتگزار.
در جبهه های جَنگ؛ خدا بود و خَلق بود و خدمت، سلاح بود و سیبل بود و سنگر، کوشش بود و کمین بود و کرامت ، سَحَر بود و سجده بود و سعادت.
یادش بخیر آن ایام ، ابتکار احتکار نبود و پولِ حَرام اعتبار ، هدف حزب و طایفه و ایل و تبار نبود، خلاصه زمان دفاع مقدس، هیچگاه معیشت در سایه مصیبت قرار نگرفت و آزادگی اسیر آوارگی نشد، جَنگ و جدال نافی جَمال و جلال نگردید و همیشه نعمت بر نقمت روزگار رجحان داشت.
در نگاه پیشوایان سیاسی محرومان محترم بودند و کوخ نشینان بهتر از خاک نشینان.
سیدحرُمت الله موسوی مقدم
نظر شما