۱۵ خرداد ۱۴۰۱، ۱۳:۲۴
کد خبرنگار: 2108
کد خبر: 84777954
T T
۰ نفر

برچسب‌ها

روایت های تلخ از ۱۵ خرداد ۶۳ بانه، روزی که ۶۰۵ نفر شهید شدند

سنندج- ایرنا- ۱۵ خرداد سال۱۳۶۳ یکی از روزهای تلخ در تقویم مردم مرزادار و غیور شهرستان بانه است، در این روز پنج فروند هواپیمای جنگی رژیم بعثی عراق به این شهر حمله و ۶۰۵ تن شهید و صدها تن دیگر را نیز زخمی کردند.

به گزارش خبرنگار ایرنا، پارک ۱۵ خرداد بانه قطعه ای از بهشت است که ۶۰۵ نفر از مردم بی دفاع این شهر به دلیل بمباران وحشیانه هواپیماهای بعثی عراق در ان پارک شهید شدند و در خون خود غلتیدند، این شهیدان آمده بودند یاد و خاطره قیام ۱۵ خرداد سال ۴۲ را گرامی بدارند که خود نیز با زبان روزه به خیل شهدا پیوستند.

روز ۱۵ خرداد سال ۶۳ مصادف بود با پنجم ماه مبارک رمضان آن سال، در آن روز ۵ فروند هواپیمای رژیم بعثی عراق اجتماع بزرگ مرزنشینان روزه دار بانه را به کام مرگ کشاندند و ۶۰۵ تن از زنان، مردان و کودکان این شهر را شهید کردند.

این روزها بسیاری از مردم بانه برای گذاران اوقات فراغت خود در پارک ۱۵ خرداد جمع می شوند بسیاری، دوستان و آشنایان قدیمی خود را همانجا ملاقات می کنند تعدادی هم برای مرور خاطرات گذشته و یاد کردن از عزیزانشان به این پارک می آیند بعضی از افراد که در آن زمان به دنیا نیامده بودند خاطره ای از آن روزها ندارند اما پدر و مادرانشان برای آنها خاطرات فراوانی تعریف کرده اند، اکنون همه می دادند در آن روز چه برسر مردم بانه آمده است.

برای تهیه گزارشی از این واقعه، به پارک ۱۵ خرداد رفتم در روزهای تعطیل، بانه ای ها پذیرایی مسافران و گردشگران زیادی از نقاط مختلف کشور هستند که تعدادی از آنها در این پارک چادر می زنند.
 

روایت های تلخ از ۱۵ خرداد ۶۳ بانه، روزی که ۶۰۳ نفر شهید شدند


شهادت ۹ نفر از فامیل در ۱۵ خرداد

در پارک چرخ می زدم سه سالمند که کنار هم نشسته بودن توجه ام را جلب کردند به طرف آنها رفتم و از بمباران ۱۵ خرداد سال ۶۳ سوال کردم «طاهر لطفی» یکی از شاهدان عینی این حادثه تلخ بود که ۹ نفر از فامیل هایش در این واقعه تلخ شهید شده بودند، کاک طاهر خاطره اش را از آن روز چنین تعریف کرد.

در آن روز من از فاصله دور شاهد بمباران هواپیماهای بعثی بودم صدای دلخراش هواپیماها و ریزش بمبها را شنیدم ناگهان دود غلیظی به آسمان بلند شد و همه جا فرا گرفت. خودم را به سرعت به این پارک که محل اجتماع مردم برای راهپیمایی بود رساندم همه جای پارک پر بود از دست و پاهای تکه تکه و جنازه های سوخته، تا آن روز چنین صحنه های دلخراشی ندیده بودم توان نزدیک شدن به پیکرهای شهدا را نداشتم.

تکه های لباس، کفش های نیم سوز شده و تکه های گوشت سوخته شهیدان بر روی درختان چنار پارک که ۱۰ تا ۱۵ متر طول داشتند پاشیده بود. جنازه ۲ تا از پسر عموهایم که حدود ۱۲ و ۱۳ سال سن داشتند را در میان پیکر شهدا پیدا کردم میان جنازه ها سرگردان بودم این طرف و آن طرف می رفتم و نمی توانستم کاری انجام دهم بغض گلویم را فشار می داد نمی توانستم نفس بکشم سرگردان بودم قدرت تصمیم گیری نداشتم.

پس از لحظاتی با آرام شدن اوضاع خودروهای امدادی آمدند و پیکرهای شهدا را جمع کردند کسانی را به یاد می آورم که با شیون و زاری دنبال جنازه عزیزانشان می گشتند خیلی از این افراد جنازه عزیزانشان که شهید شده بودند را می شناختند و با خود بردند تا به خاک بسپارند برخی دیگر تکه های لباس و گوشت، سر و بدن تکه تکه شده عزیزانشان را پیدا کردند.

۱۵ خرداد روز شیون مردم بانه بود

«کریم شریفی» یکی دیگر از شهروندان بانه ای که در آن سال کلاس پنجم ابتدایی بود خاطره اش را برایم چنین تعرفی کرد. من در نیمه راه به دلیل اینکه مریض بودم با اجازه معلم از همکلاسی هایم جدا شدم و راهی منزل شدم وقتی به خانه رسیدم صدای هواپیماها را شنیدم صدای شدیدی آمد به سرعت بیرون رفتم همه شهر به یکبار غرق در دود و گرد و خاک شد.

در آن روز سه نفر از همکلاسی ها و همچنین معلمم شهید شدند شاید بیماریم باعث شد من زنده بمانم تلفن و موبایل مثل امروز در دسترس نبود هر کسی خبری می آورد و آنچه را که دیده بود با ناله و زاری برای همدیگر تعریف می کردند.

 کاک مصطفی، همسایه ما نیز شهید شد مرد مهربانی بود وقتی خبر شهادتش را به خانواده دادند همه اهل محل برایش شیون کردند خانه همسایه مان پر بود از جمعیت و همه فامیلهایشان جمع شدند و گریه و زاری می کردند.

بعد از ۲ ساعت سعی کردم از شلوغی و شیون محله فاصله بگیرم دور از چشم مادر بیرون رفتم در مسجد محله مان زنان و مردان زیادی جمع شده بودند تا جنازه ها را غسل دهند جنازه های زیادی در حیاط مسجد بود امروز نیز وقتی وارد این مسجد می شوم خاطره تلخ این حادثه را به یاد می آورم و ترس عجیبی وجودم را فرا می گیرد.

بعضی از جنازه ها سر نداشتند بعضی دیگر دست و پا و بعضی هم تکه تکه شده بودند تکه ها را در کیسه های سفید می گذاشتند حادثه بسیار تلخ و فراموش نشدنی بود و به روز شیون مردم بانه تبدیل شد.

بعد از چند ساعت با پسر عمویم به پارک ۱۵ خرداد محل تجمع مردم رفتیم با دیدن این همه دست و پای قطع شده، سرهای جدا شده از بدن و بدن های بی سر، گیج و سرگردان شدم نمی دانستم کجا بروم.

به مردم هشدار می دادند تجمع نکنند ما هم خود را به یکی از پناهگاه ها در محله سوغانان رسانیدم در این پناهگاه جای سوزن انداختن نبود همه گریه و زاری می کردند.

ترس از مرده شور خانه

سمیه خانم نیز که در گوشه ای از پارک با ۲ دخترش نشسته در گفت و گوی ما شرکت کرد او در آن سال کلاس اول ابتدایی بود و در روستا زندگی می کرد او خاطره اش را از این واقعه چنین تعریف کرد.

روستای ما نزدیک شهر بود شاید نیم ساعت از حادثه نگذشته بود که خبر آوردند شهر بمباران شده و عده زیادی از مردم شهید شده اند، از اهالی روستای ما نیز سه نفر شهید شده بودند جنازه ها را ساعت ۲ با یک وانت آبی رنگ آوردند یادم هست خون از وانت می چکید.

شهدا را به مرده شورخانه بردند مردم همه گریه می کردند بعد از چند ساعت این سه شهید را کفن و دفن کردند منزل این شهدا خیلی شلوغ بود من نیز با دوستانم مشغول بازی کودکانه بودم رفتم مرده شورخانه خودم را قایم کردم دربش همچنان باز بود وقتی به آنجا رفتم روی سنگ بزرگ مرده شور خانه، خون و پوست و گوشت سوخته زیادی بود ترس عجیبی سراپایم را فرا گرفت.

می خواستم از آنجا فرار کنم اما ناگهان چشمم به یک دست که از مچ قطع شده بود افتاد دست را برداشتم و روی سنگ گذاشتم از زبری دست مشخص بود که دست یک کارگر بود چندین بار دست را برداشتم و سر جایش گذاشتم رگ و گوشت از قسمت بریده شده آویزان بود از آنجا بیرون آمدم اما به شدت می لرزیدم.

روز بعد هم با کنجاوی به آنجا رفتم دست سر جایش بود اما بوی بدی می داد دوباره به آن دست زدم شب ها از ترس نمی توانستم بخوابم روزی چندین بار به مرده شور خانه می رفتم سه یا چهار روز گذشت که موضوع را با مادرم در میان گذاشتم او نیز به مرده شور روستا خبر داد و دست را دفن کردند ولی  هویت صاحب دست مشخص نشد. من هنوز بعد از گذشت ۳۶ سال این ترس را همراه دارم و شاید با خودم بزرگش کردم و در روحیه ام تاثیر بدی گذاشته است.

چهاردهم و پانزدهم خرداد ماه مظهر پیوند جاودان و تاریخ

سرپرست فرمانداری شهرستان بانه نیز در گفت وگو با خبرنگار ایرنا با اشاره به واقعه تاریخی ۱۵ خرداد سال ۴۲ گفت: چهاردهم و پانزدهم خرداد ماه مظهر پیوند جاودان و تاریخی و اوج تجلی دلبستگی عمیق و ناگسستنی میان مردم و امام (ره) است و نشان آشکار از تبعیت و فرمانبرداری و دلدادگی ملت به ولایت است.

کمال خدری افزود: این تبعیت ملت از ولایت یکی از مهمترین رموز پیروزی انقلاب اسلامی و بقای نظام در تاریخ نظام اسلامی است قیام خونین خرداد ماه سرآغاز پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ماه سال ۱۳۵۷ شد که باعث تسریع در روند شکل گیری مبارزات و پیروزی انقلاب اسلامی شد.

وی ضمن تسلیت به مناسبت سالروز وفات امام خمینی (ره) و قیام ۱۵ خرداد سال ۴۲ و خرداد خونین بانه اظهار داشت: باید خانواده های شهدا مورد تکریم و تقدیر قرار گیرند تاکنون آنگونه که شایسته است تکریم نشده اند.

خدری، واقعه ۱۵ خرداد سال ۴۲ و ۱۵ خرداد سال ۶۳ بانه را تکرار قیام خون در تاریخ خواند و اضافه کرد: در ۱۵ خرداد سال ۶۳ بیش از ۶۰۰ نفر از هموطنان مهاجر و انصار شهید شدند که به همین مناسبت این محل به عنوان پارک ۱۵ خرداد نام گذاری شد.

وی با بیان اینکه باتوجه به اهمیت این موضوع باید پارک ۱۵ خرداد توسعه یابد و المان به شکل بهتر توسعه و طراحی شود گفت: برای ثبت این واقعه تاریخی در تقویم شهرستان بانه تمام تلاش خود را بکار می گیریم.

سرپرست فرمانداری شهرستان بانه که بومی این شهر است همانند دیگر شهروندان خاطراتی از این روز دارد که در بخش دیگری از سخنانش به آن اشاره کرد و یاد آور شد: ۱۵ خرداد سال ۶۳ علاوه بر پارک ۱۵ خرداد بسیاری از محلات شهر نیز به شدت بمباران شد از جمله این محلات خیابان (درمانگاه) شهید ابراهیمی، پادگان ارتش،  خیابان سونای مبین و بخشی از خیابان منتهی به پارک ۱۵ خرداد است.

در آن زمان کلاس سوم راهنمایی بودم امتحانات نهایی شروع شده بوده و در راه بازگشت به منزل بودم که هواپیماها آسمان شهر را فرا گرفتند، ناگهان همه جا تاریک شد شهر از چند نقطه مختلف به شدت بمباران شد.

بعد از نیم ساعت کمی اوضاع آرام شد با سختی به منزل رسیدم همراه پدرم برای کمک بیرون رفتیم با توجه به اینکه جنازه های زیادی در  خیابان افتاده بود تردد غیر ممکن بود از کوچه پس کوچه ها گذشتیم.

بعد از مدتی دوباره به خانه برگشتیم همسایه ما ۲ پایش را از دست داده بود همراه پدرم می خواستیم خانه را جمع و جور کنیم که هنگام جمع آوری شیشه های شکسته درب پشت بام چشمم به تعدادی انگشت و دست قطع شده افتاد که آنها را جمع و همراه دیگر جنازه ها در مزار شهدای سلیمان بگ دفن کردیم. دیدن این صحنه ترس شدیدی را در وجود گذاشت که در خاطرم هنوز ماندگار شد.

همه مردم شهر در حال گریه و زاری بودند هر کس به طرفی فرار می کرد همسایه ما عظیمه خانم در جلو در خانه اش شهید شده بود که بچه هایش دور جنازه جمع شده و گریه می کردند.

هیات اعزامی سازمان ملل متحد پس از بررسی و تحقیقات گسترده در باره ابعاد مختلف بمباران ۱۵ خرداد بانه با تایید این حادثه خونین توسط هواپیماهای جنگی عراق و بعد از مشاهده قطعات بمب ها اعلام کردند در این بمباران از بمب های کشتار جمعی استفاده شده است.

شهرستان مرزی بانه با ۱۵۸ نفر در ۲۷۰ کیلومتری غرب سنندج مرکز استان واقع شده است.

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha