به گزارش خبرنگار کتاب ایرنا، دومین قرار سهشنبههای سیمیا با موضوع بررسی ادبیات عاشورایی و به نام فردای خون به همت گروه پادکست ادبی سیمیا در روز ۱۸ مرداد ۱۴۰۱ در کافه فلسفه برگزارشد.
ابتدای نشست، احمد خالصی با اشاره به جملهای که میگوید کتاب مقدس، همهچیز است گفت: این جمله فقط به این معنا نیست که کتاب مقدس کافی است بلکه به این معناست که همه چیزها در کتاب مقدس بیان شدهاست. این دیدگاه، چیزی است که درباره عاشورا میخواهم بگویم.
این پژوهشگر و کارشناس ادبی با طرح این پیشفرض که برای شیعیان، روایتی جامع و فراگیر و مسلط وجود دارد که به آن روایت عاشورا میگویند ادامه داد: روایت عاشورا همچون روایت کتاب مقدس است، اگر براساس این دیدگاه بیندیشیم که کتاب مقدس همه چیز است، باید گفته شود روایتی که از عاشورا بیان شده در فرهنگ ایرانی-شیعی، همه چیز است. به این معنا در روایت عاشورا از همه عناصر فرهنگی در ایران مانند مذهب، شخصیتها، تاریخ، موسیقی، هنر و ... استفاده شدهاست؛ برای اینکه بتواند حضور مسلم و فراگیر خود را ثابت کند. نه اینکه انسانها و شیعیان در فرهنگ ایران، از این روایت استفاده کردهباشند، بلکه گویی این روایت است که از انسانها استفاده کردهاست.
هر فرم ادبی محتوای خود را دارد و در برابر تغییر مقاومت میکند. این ناشی از فرمالیسم محافظهکار و رهایی بخش روایت است و فقط در فرم ادبی و نه در متن تاریخ خود را نشان میدهد. در نتیجه تغییر در این ساختار روایی، ممتنع یا محال است
به گفته خالصی، براساس این دیدگاه، در روایت عاشورا ساختاری ادبی و روایی وجود دارد که از موضع بالا از همه عناصر مانند موسیقی، نظم، ریتم، رنگ، خیابان ،کارناوال و ... استفاده میکند. این عناصر فرهنگی هم در مقاتل، هم در تعزیه، هم در سینهزنی، زنجیرزنی و... وجود دارند و یک کل به هم پیوسته را تشکیل میدهند. اگر این پیش فرض پذیرفته شود که این روایت، روایتی مسلط است، بنابراین ساختار روایت تغییری پیدا نمیکند.
او ادامه داد: سخن ادبی، فرمال است، هر فرم ادبی محتوای خود را دارد و در برابر تغییر مقاومت میکند. این ناشی از فرمالیسم محافظهکار و رهایی بخش روایت است و فقط در فرم ادبی و نه در متن تاریخ خود را نشان میدهد. در نتیجه تغییر در این ساختار روایی، ممتنع یا محال است.
روایت عاشورا ناظر به بیرون نیست
خالصی با اشاره به اینکه روایت عاشورا مانند تمام متنهای روایی- ادبی از تقدم و تاخر برخوردار است، گفت: در این روایت، اصالت را باید به فرم داد. در دوران اخیر تلاشهایی برای تغییر ساختار روایت انجام شدهاست در حالی که روایت، فرمال است و تغییر نمیکند. و هر تلاشی که در این مورد شده ناشی از شرایط بیرونی بودهاست و نه منبعث از درون متن روایی. اصولا روایت، باید خودبسنده باشد و روایت عاشورا نیز ناظر به بیرون (اجتماع، تاریخ، سیاست، فقه و امثالهم) نیست و حتی فرم و صورت را هم از درون میگیرد.
این پژوهشگر با بیان اینکه قائل به تحریف در روایت عاشورا نیست، گفت: اینکه مرتضی مطهری و برخی که مانند او میاندیشیدند، قائل به تحریفهای تاریخی در واقعه عاشورا هستند، به این معنی است که در بحثی روایی- فلسفی، سوال را از تاریخ میپرسند در حالی که اصالت روایت عاشورا در فرم روایی آن است. در روایت عاشورا با لذت پرشوری مواجه میشویم که در همه چیز مانند قهرمانخواهی و شخصیتشناسی خود را نشان میدهد.
او با طرح مساله شفاعت در روایت عاشورا ادامه داد: در روایت عاشورا چیزی به نام شفاعت مطرح میشود که شاید متناظر با مفهوم «امید به رهایی» در فضایی مدرن (به معنی قضاوت نکردن) باشد. این نگاه در برابر جنبه سنتی شفاعت وقتی در این فرم قرار میگیرد، معنا پیدا میکند.
فرم روایی عاشورا ناشی از یک رخداد تاریخی است
به گفته خالصی، فرم روایی عاشورا ناشی از یک رخداد تاریخی است اما مانند همه روایتهای تاریخی دسترسی به حاق واقعیت وجود ندارد، فقط روایت یا روایتهایی از آن وجود دارد. حقیقت و واقعیت وجود ندارد، اما این روایتی که از عاشورا ارائه میشود یعنی تصرف یا استخدام تاریخ، جهان و متن توسط روایت؛ یعنی نفی و نسخ تاریخ، الغاء تاریخ، و رهایی از فیزیک محدود کننده جهان.
او ادامه داد: پرسش اینجاست که کدام روایت است که ۱۲۰۰ سال در فرهنگ ایرانی- شیعی باقی ماندهاست؟ و این یعنی معنا بخشیدن به متن با ساخت یک روایت. نفس گذشت زمان بیش از ۱۲۰۰ سال در فرم روایت کربلا و عاشورا یعنی اینکه روایت، از موضع بالا و فراتری، تاریخ را تحت تاثیر خود قرار دادهاست.
در واقعه عاشورا هر یک از خواستهای ابتدایی مطرح میشود
خالصی با بیان اینکه در روایت عاشورا اختلاف ساده میان دو فرد یا دو قبیله یا ... مطرح نیست، افزود: چیزی که واقعه عاشورا را متفاوت میکند (جدای از جنبه قدسی)، فرم روایی آن است. اینکه در هند یا تورنتو عزاداری عاشورا برگزار میشود مهم نیست، این مهم است که مردم ۱۲۰۰ سال به این فرم معنا بخشیدند، به کمک روایتسازی، از یک متن یا یک رویداد، معنا ساختند و بدینگونه فرم و ساختاری را به آن واقعه تاریخی الصاق کردند. این در حالی است که متن، ذاتاً فاقد معناست. حقیقت تاریخی، ذاتا بیمعنا است و اگر معنای خاصی برای آن در نظر نگیرید، مبهم، مشوش، بیمعنا و آشفته است.
خالصی با اشاره به روایتهای هم ارزی که از عاشورا ارائه شدهاست ادامه داد: ظاهرا در این روایات به شکل ناخودآگاه تلاش برای تسری بخشیدن به واقعه تاریخی و بسط آن به کل بشریت صورت گرفتهاست. در واقعه عاشورا هر یک از خواستهای ابتدایی، بدوی و قدیمی بشر از خواستهایی چون قهرمانجویی تا ظهور منجی و مبارزه با ظلم و ستم مطرح میشود. همه این خواستها فرم روایی مشخصی دارند.
به گفته او، فرم روایی-ادبی عاشورا اقناعی است و منطق خاص خود را دارد، در حالی که گاهی به بن مایه اقناعی روایت عاشورا توجه نمیشود. البته ممکن است امروزه این روایت به دلایل بیرونی برخی را اقناع نکند. اما معیار صدق و کذب یک روایت، کاملاً درونی است و به تمامیت، کامل بودن، انسجام اثر و ساختار روایی بر می گردد.
متن لهوف به شکل تراژیک نوشته شدهاست
امیر خداوردی در توضیح بررسی عاشورا از دیدگاه تاریخی، گفت: گاهی به عاشورا به عنوان یک موضوع تاریخی نگاه میکنیم. در این صورت روایت را با ملاک و معیار پژوهشهای تاریخی بررسی میکنیم و اگر ممکن باشد میخواهیم به اتفاقی که در تاریخ رخ دادهاست، نزدیک شویم. گاهی نیز میتوان واقعه عاشورا را به عنوان یک روایت و بخشی از ادبیات روایی بررسی کرد.
باورمندان در هر دینی به دنبال اثبات مابهازای تاریخی وقایع دینی هستند، افرود: اما وقتی به سمت روایت میرویم، دیگر توجهی به ما به ازاری تاریخی آن نداریم
این داستاننویس و پژوهشگر با بیان اینکه باورمندان در هر دینی به دنبال اثبات مابهازای تاریخی وقایع دینی هستند، افرود: اما وقتی به سمت روایت میرویم، دیگر توجهی به ما به ازاری تاریخی آن نداریم، متن را بدون ارجاع به تاریخ، خودبسنده اعلام و درباره آن صحبت میکنیم. متن لهوف از جمله متونی است که نویسنده آن ابن طاووس آن را (احتمالا به صورت ناخودآگاه) به شکل تراژیک نوشتهاست. متن از سه بخش متشکل است: پیش از واقعه، خودِ واقعه و پس از واقعه، همچنین ارکان و عناصر تراژدی را در خود دارد.
در پایان داستان واقعه، معلول دیگری ندارد
خداوردی درباره بهرهمندی روایت به صلیب کشیده شدن مسیح از نوع ادبی تراژدی گفت: روایت مسیحیت از به صلیب کشیدن عیسی، تراژدی است اما در انتها از مهمترین قاعده تراژدی فاصله میگیرد. ارسطو در بوطیقا میگوید که داستان از سه بخش آغاز، میان و انجام تشکیل شده است. آغاز برای اتفاقهای بعدی علت است، اما معلول چیزی نیست. این روند را میتوانیم در داستان رستم و سهراب ببینیم، اتفاق ابتدایی معلول چیزی نیست و اتفاقی پیش از آن نیفتاده که علت اولین صحنه داستان رستم و سهراب باشد.
او ادامه داد: به دنیا آمدن سهراب، برای بخش بعدی، یعنی بخش میانی علت میشود. سهراب به دنیا آمده بزرگ شده و دنبال پدر میرود، در حالی که رستم از اینکه سهراب پسرش است، خبر ندارد. بخش میانی علت واقعه دردناک پایان داستان میشود. وقتی به پایان داستان میرسیم که واقعه، معلول دیگری ندارد؛ رستم به سوگ فرزندش مینشیند و چیزی برای ادامه دادن وجود ندارد. یعنی به جایی میرسیم که ادامه پیدا کردن ماجرا معنی ندارد و قرار نیست اتفاق دیگری بیفتد.
ارسطو در بوطیقا میگوید که داستان از سه بخش آغاز، میان و انجام تشکیل شده است. آغاز برای اتفاقهای بعدی علت است، اما معلول چیزی نیست. بخش میانی علت واقعه دردناک پایان داستان میشود
این پژوهشگر درباره چرایی فاصله گرفتن داستان به صلیب کشیدهشدن مسیح در اناجیل توضیح داد: در مسیحیت وقتی داستان عیسی بیان میشود، بعد از واقعه دردناک که به صلیب کشیده شدن عیسی است، عنصری بیان میشود و داستان از تراژدی فاصله پیدا میکند، اینکه روایت ناگهان درباره برخاستن و زنده شدن مسیح صحبت میکند. در حالی که تراژدی با واقعه دردناک به پایان میرسد. اگر روند داستان با زنده شدن مسیح و پیروزی قهرمان همراه باشد درست عکس تراژدی است که در آن قهرمان شکست میخورد. اما ابن طاووس در لهوف از حدود تراژدی عدول نمیکند و شاهدش این که در برخی منابع گفته میشود که سر امام حسین(ع) بعد از شهادت ایشان قرآن خوانده است و به گمان من این یادآور زنده شدن مسیح در اناجیل است، اما ابن طاووس این را در لهوف نمیآورد، و متن او به تراژدی وفادار میماند.
هیچ وقت به لهوف به عنوان متن ادبی نگاه نکردیم
خداوردی با بیان اینکه ابن طاووس در لهوف میپذیرد که میخواهد قصه بیان کند، ادامه داد: این در حالی است که هیچ وقت به لهوف به عنوان متن ادبی نگاه نکردیم. به ترجمههای لهوف که نگاه میکردم، مترجمها متن را به عنوان اثری تاریخی ترجمه کردهاند و گاهی به آن مطالبی اضافه کردهاند تا آن روایت تاریخی را کاملتر کرده باشند. حتی در تصحیح متن عربی نیز بررسی و ارجاعهای تاریخی نشان میدهد که مصحح کتاب را اثری تاریخی میشمارد نه ادبی.
این پژوهشگر افزود: با وجود اختلاف نهایی میان اناجیل و لهوف اما تشابههایی در اینجا دیده میشود، یکی حضور گروه همسرایان است. همسرایان در تراژدی به وقایع واکنش نشان میدهند و داستان را پیش میبرند به صورتی که اگر حضور نداشتهباشند داستان نمیتواند جلو برود. در لهوف، اهل کوفه این کار را عهده دار شدهاند. اهل کوفه به واقعه کربلا واکنش نشان داده گریه میکنند و اگر این گریه نباشد خطبه زینب کبری شکل نمیگیرد. در بخشهای دیگر لهوف نیز این عنصر کاملاً هویداست.
متن لهوف وفادارانه به نوع ادبی تراژدی به معنای ارسطویی آن با سوگواری امام زینالعابدین به پایان میرسد البته در انتها کمی تلطیف پیدا میکند و مخاطب را در فشار حداکثری پس از واقعه به یکباره رها نمیکند
به گفته او در اناجیل نیز مریم مجدلیه و چند زن دیگر هستند که با حضورشان بر سر قبر به پیشبرد داستان کمک میکنند. دیگر آنکه در واقعه عاشورا مساله تدفین را داریم، قوم بنی اسد که در ماجرا نبودند و در عین حال محترم شمرده میشوند، میآیند و عهدهدار امر تدفین میشوند. این اتفاق در اناجیل اربعه هم میفتد. نکته مشترک دیگر در اناجیل اربعه و لهوف این است که وقتی قهرمان از بین میرود آسمان و زمین عکسالعمل نشان میدهند، فرشتگان واکنش نشان میدهند و دردناکی واقعه به حیثی است که در عالم هستی تاثیر میگذارد.
خداوردی بااشاره به اینکه از مریم مادر عیسی در روایت انجیل متی از به صلیبکشیده شدن عیسی خبری نیست، توضیح داد: این مساله از بار اثرگذاری متن میکاهد؛ اما ابن طاووس در لهوف در بخش پایانی واقعه، فاطمه زهرا (س) را میآورد تا فضای تراژیک قدرتمندی را بسازد. متن لهوف وفادارانه به نوع ادبی تراژدی به معنای ارسطویی آن با سوگواری امام زینالعابدین به پایان میرسد البته در انتها کمی تلطیف پیدا میکند و مخاطب را در فشار حداکثری پس از واقعه به یکباره رها نمیکند مانند هر تراژدی مشهوری که از یونان باستان میشناسیم و مانند رستم و سهراب و داستان سیاوش.
گروه پادکست ادبی سیمیا هر هفته سهشنبه ساعت ۷ در کافه فلسفه قرار گفتگویی با موضوع مطرح شده در این پادکست برگزار میکند. حضور در این جلسه آزاد است و گفتگو را میتوانید به صورت زنده از صفحهٔ سیمیا در اینستاگرام ببینید.
نظر شما