اکنون با گذشت ۸ ماه و نامشخص بودن موفقیت های هر یک از دو طرف حاضر در این جنگ تحلیلگران و کارشناسان سیاسی در جهان برای پایان آن سناریوهای مختلفی را مطرح می کنند که قابل توجه و تامل است.
مهم ترین سناریوهای مطرح در ارتباط با سرنوشت این جنگ شامل تشدید تحریم ها برای عقب نشینی مسکو ازاوکراین، امیدواری غرب به اقدامات خود برای ایجاد تحولات داخلی در روسیه، شکست اوکراین و هراس اروپا از تبعات آن و در نهایت متوسل شدن طرف ها به استفاده از سلاح های هسته ای برای نهایی کردن و تعیین سرنوشت آن است.
در میان سناریوهای مختلف می توان گفت با توجه به ورود تمام قد کشورهای غربی به خصوص آمریکا در روزهای اخیر برای حمایت از اوکراین و ارسال همه گونه تسلیحات و تجهیزات مورد نیاز که این روزها رقم اعلامی و رسمی آن به بیش از ۱۷ میلیارد دلار رسیده، امیدواری غرب به تقویت اوکراین و فراهم کردن زمینه شکست روسیه و ایجاد تحول در این کشور بیش از همه نمود دارد.
بر این اساس غرب با این نگاه که تصمیم پوتین برای بسیج نیروهای ذخیره و ناآرامی های داخلی در روسیه نشان از تاثیر اقدامات خود علیه روسیه نظیر اعمال تحریم های مختلف و حمایت نظامی از اوکراین است، پیش بینی می کند که با توجه به طولانی شدن زمان درگیری ها لازم است تا برخی اقدامات برای دوام آوری ولودیمیر زلنسکی رئیس جمهوری اوکراین انجام شده و نیازهای مادی این کشور نیز بیش از پیش باید تامین شود تا کی یف بتواند بر مزیت های عددی روسیه در تجهیزات و نیروی انسانی غلبه کند.
اندیشکده کارنگی حتی در این ارتباط از ضرورت کمک غرب و اتحادیه اروپا به ارمنستان، قزاقستان یا تاجیکستان سخن گفته است تا آنها بتوانند فرصتی برای خروج از مدار روسیه و گسستن از کاخ کرملین پیدا کنند و با این روش زمینه های شکست و نابودی پوتین فراهم می آید.
اگرچه جنگ روسیه و اوکراین در ظاهر جنگ دو کشور است اما در واقع تاثیر آن منطقه ای و فرا منطقه ای است، یعنی سرنوشت اوکراین در این بازی جنگی غرب با روسیه بسته به طرف پیروز میدان می تواند سرنوشت کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز و حتی اروپای شرقی را نیز مشخص کند.
اوکراین، کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز به عنوان جمهوری های اتحاد جماهیر شوروی سابق بودند که در سال ۱۳۷۰ از سرزمین مادری خود جدا شدند.
برای درک اهمیت اوکراین برای روسیه و درک نسبت اوکراین با آسیای مرکزی، ابتدا باید نسبت این دو با روسیه را مشخص کرد.
باید در نظر داشت که ولادیمیر پوتین رئیس جمهوری روسیه در سال های حاکمیت خود همواره به یکی بودن ملت و فرهنگ و تاریخ روسیه و اوکراین اشاره کرده و صراحتا خواستار این وحدت بوده است.
به اعتقاد کارشناسان همان نگرشی که شوروی (سابق) به اوکراین داشت، روسیه امروز هم دارد. روسیه و شوروی نه تنها در لایه دولتمردان آن در قبال اوکراین یک نوع وحدت نظر داشته و دارند همانگونه که برای کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز دارند، بلکه اکثریت قاطع جمعیت مردم روسیه نیز از احیای مجد و عظمت شوروی سابق استقبال می کنند.
یعنی اگرچه آسیای مرکزی و شاید هم قفقاز فعلا جزیره ثبات فرض می شوند اما بیماری جنگ در منطقه بسته به عملکرد غربی ها می تواند مسری باشد و به دیگر کشورهای این جزیره امن هم کشیده شود، در این صورت باید دید نتیجه جنگ اوکراین چه خواهد بود و کنش های بعدی قدرت های فرامنطقه از پیروزی یا شکست احتمالی روسیه در این جنگ چیست.
فراموش نشود که اوکراین به لحاظ تاریخی نیز خاستگاه روس ها بوده است، یعنی از اواخر قرن دهم میلادی پایتخت روس ها شهر کیِ یف پایتخت فعلی اوکراین بوده و "ولادیمیر کبیر" آنجا سلطنت می کرده است. در واقع زمانی که هنوز مسکو شکل نگرفته بود، کی یف پایتخت روس ها بود.
درباره نژاد اوکراینی ها و روس ها هم باید گفت این عبارت پر تکرار "روس تبار"ها که به عنوان تفکیک قومیتی بیان می شود، عبارت دقیقی نیست. چون روس ها خودشان از نژاد اسلاو هستند که خود به سه دسته اسلاوهای غربی (لهستان، چک، اسلواکی) و اسلاوهای جنوبی (صرب، کروات، بلغار، مقدونی، مونته نگرو، بوسنی، اسلوونی) و اسلاوهای شرقی (شامل مردمان روسیه، اوکراین و بلاروس) تقسیم می شوند.
یعنی روس ها و اوکراینی ها اگرچه امروز دو مقوله سیاسی جدا هستند اما از قرن دهم دارای یک دین (مسیحیت ارتدوکس) بودند و به یک زبان (زبان های محلی و بومی شان هم نزدیک به هم است) سخن می گفتند و یک فرهنگ مشترک داشتند.
حتی بررسی تحولات در دوران معاصر به ویژه انقلاب اکتبر و اندیشه حاکم بر آن نیز نشان می دهد که اوکراین جدید مستقیما ساخته لنین و اندیشه لنینیستی و رهبران شوروی و متفکران انقلاب اکتبر است و بسیاری از سیاستمردان و دانشمندان و متفکران شوروی سابق در نقطه انقلاب و پس از آن، اهل اوکراین بوده اند.
یعنی روسیه و اوکراین هیچ وقت در تاریخ چند سده اخیر جدا و مستقل از هم نبوده اند. روس ها بر اوکراین عِرق و غیرت و تعصب دارند. یعنی ماجرای اوکراین و احتمال پیوستن کل و یا بخشی از آن ماجرای جدیدی نیست و موضوع وابستگی کشورهای آسیای مرکزی به روسیه نیز به ویژه از زمانی که از سرزمین مادری خود در حوزه فرهنگی و تمدنی ایران جدا شده بودند، هم موضوع جدیدی نیست.
در همین حال باید در نظر داشت که آسیای مرکزی منطقهای شامل ۵ جمهوری سابق قزاقستان، قرقیزستان، ترکمنستان، تاجیکستان و ازبکستان از اتحاد جماهیر شوروی هستند که به دلایلی به استقلال دست یافتند، اما دیده میشود که با سپری شدن ۳۱ سال از استقلال همچنان میدان بازی و کمربند امنیتی روسیه به شمار میروند.
به همین دلیل هم هست که درگیری روسیه در اوکراین موجب شد آمریکا با توطئه آفرینی جدید به همکاریهای همه جانبه با کشورهای آسیای مرکزی روی آورده و تلاش کند با بحران آفرینی آنها را از کنترل مسکو خارج کرده و در صورت امکان آنها را به عضویت پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) درآورد، موضوعی که همچون الحاق اوکراین به ناتو همواره محل نزاع بین شرق (روسیه و چین) و غرب جهان بوده است.
"ژنرال مایکل اریک کوریلا - Michael Erik Kurilla" سرفرمانده ارتش امریکا در خاورمیانه، آسیای مرکزی و شمال آفریقا (سنتکام) تاکنون بارها ظاهرا به بهانه مذاکره با مقامات کشورهای آسیای مرکزی درباره حل مسائل امنیتی پیرامون افغانستان و موضوع تروریسمی که خود موجد آن هستند به این منطقه سفر کرده است، اما برداشت ها حکایت از اهداف پنهانی و پشت پرده این دیدارها دارد.
اکنون سوال اینجا است که چرا فرمانده سنتکام که به عنوان فرمانده نیروهای ویژه مشترک در دوره باراک اوباما، رئیسجمهوری اسبق آمریکا در عملیات ضد تروریسم در عراق و افغانستان فعالیت می کرد و کشورش یکی از حامیان اصلی گروه تروریستی نظیر داعش است، در این ایام بروز جنگ اوکراین به آسیای مرکزی سفر کرده و از مبارزه با این گروه تروریستی سخن می گوید. باید دید چه برنامه و هدف پنهانی در اقدامات اخیر نظامیان آمریکایی در منطقه نهفته است که آسیای مرکزی بار دیگر در کانون توجه آنها قرار گرفته است.
آنچه قابل توجه است اینکه سلسله جنایات و خیانتهای آمریکا علیه یکی از کشورهای آسیا میانه یعنی افغانستان و ملت آن پایانی ندارد و این قدرت فرامنطقه ای این بار با استفاده از هر فرصتی میخواهد دیگر کشورهای آسیای مرکزی را که به استناد آمارها پس از خاورمیانه دومین منبع استراتژیک جهان به شمار میرود، درگیر سیاست های اختلاف افکنانه واشنگتن کند، با وجود اینکه از سال ۱۹۹۰ تا ۲۰۱۰ نیز از تمام امکانات و ترفندها ی خود استفاده کرد تا اختلافات داخلی روسیه را نیز دامن بزند.
از یک سو می توان از دخالت روزافزون بازیگران خارجی در آسیای مرکزی به عنوان «بازی بزرگ جدید» یاد کرد. بازی بزرگ جدید در آسیای مرکزی، میان چین، روسیه، امریکا، اتحادیه اروپا، ترکیه، هند و پاکستان و حتی رژیم صهیونیستی بیشتر در محور انرژی به ویژه صادرات گاز این منطقه میچرخد.
از سوی دیگر آمریکا بعد از دو دهه اشغال افغانستان سال ۱۴۰۰ به یکباره این کشور را ترک کرد و با خروج نیروهای آمریکایی طالبان توانست بر سراسر افغانستان تسلط یابد، اقدامی که زمینه حضور تروریست های اجاره ای غرب را در منطقه تقویت می کند.
کارشناسان معتقدند گروههای سلفی و وهابی فعال در حوزه قفقاز شمالی، جنوبی و آسیای مرکزی همگی مورد حمایت عربستان و ترکیه هستند که مستقیم یا غیرمستقیم منافع آمریکا را بر اساس سیاست های این کشور تامین میکنند و به روسیه ضربه میزنند.
چندی پیش خبرگزاری رسمی"باختر" افغانستان گزارش داده بود که امریکا حتی در تلاش است تا از هزاران نظامی سابق افغانستان در جنگ اوکراین علیه روسیه استفاده کند.
حتی بسیاری از کارشناسان معتقدند داعش یک پروژه جهانی آمریکا برای ضربه زدن به نفوذ روسیه و چین در آسیای مرکزی است و واشنگتن با سیاست های جدید در منطقه سعی دارد بین افغانستان و کشورهای همسایه نفاق و کینه را گسترش داده تا زمینه جنگ دیگری را فراهم آورد و در واقع فرصتی به دست آورد که تحت هر نام و نشانی تروریسم را در حیاط خلوت روسیه و غرب چین و در اطراف ایران گسترش دهد.
دو سال قبل هم مک کنزی فرمانده سابق سنتکام در جریان سفر به تاجیکستان در دیدار با امامعلی رحمان، رئیس جمهوری این کشور درباره طرح سری پنتاگون برای همکاری با تاجیکستان گفت و گو کرده بود.
بخش اصلی این طرح شامل «واگذاری پایگاه نظامی به پنتاگون در شمال تاجیکستان»، «مقابله با حضور نظامی چین و روسیه در تاجیکستان» و «مقابله با فعالیت گروه های تروریستی در آسیای میانه» است.
به دنبال تحرکات اخیر آمریکا در شمال افغانستان چین و روسیه از افزایش فعالیت آمریکا در این منطقه ابراز نگرانی کرده و بر این باورند که وجود یک پایگاه آمریکا در منطقه بر ضد آنها مورد استفاده قرار خواهد گرفت.
پکن نیز معتقد است که آمریکا می خواهد اوضاع را در "سین کیانگ" بیثبات کرده و مسکو نیز به این مساله مظنون است که آمریکا به کاشتن بذر بیثباتی در اطراف مرزهای روسیه ادامه خواهد داد.
ناگفته نماند، هدف آمریکا از تقویت حضور در منطقه صرفا برای روسیه و یا چین نیست، چون همانگونه که فرمانده سنتکام پیشتر در جریان سفر به عربستان، مصر، امارات متحده عربی و اردن گفته بود، اولویت جدید سیاست خارجی ایالات متحده بیشتر حول محورهای چون روسیه و جنگ در اوکراین و چین و ایران میچرخد.
اکنون آمریکا با بهره برداری از جنگ اوکراین آن را فرصتی برای ضد حمله علیه روسیه، چین و حتی ایران تلقی کرده و احتمالاً در آینده نزدیک جنجالهای گستردهای را با محوریت تاکید بر مضر بودنِ حضور روسیه در آسیای میانه به راه بیندازد.
بنابراین، با توجه به اینکه جنگ اوکراین با ورود قدرت های فرامنطقه ای به آن از اهمیت ژئوپلیتیکی خاصی برخوردار شد و ابعاد نظامی جدید یافت، پیش بینی ها حاکی است این جنگ به دیگر کشورهای منطقه از جمله به آسیای مرکزی نیز کشیده شود؛ تئوری که غربی ها در صدد دامن زدن به آن هستند و در مقابل تحلیل ها احتمال آن را منوط به عملکرد نیروهای فرامنطقه ای در این منطقه می دانند، همانگونه که خود آنها مسبب اصلی جنگ اوکراین و ادامه آن هستند.
با این وجود اگرچه کشورهای آسیای مرکزی که بعد از سه دهه استقلال از اتحاد جماهیر شوروی امروزه هم از ابعاد اقتصادی، فرهنگی و عاطفی وابستگی زیادی با مسکو دارند و از طرفی با سیاست درهای باز نیم نگاهی هم به غرب دارند، به جز قزاقستان در برابر تقابل روسیه و اوکراین مواضعی محتاطانه و یا خاموش گرفته اند.
در چنین شرایطی است که روسیه تاکنون بارها تلاش کرده تا حمایت متحدان نزدیک به خود در آسیای مرکزی برای عملیات پیشگیرانه نظامی در اوکراین برای مقابله با ناتو جلب کند و پوتین نیز بارها بر سیاست ایجا گسست بین این کشورها با روسیه اشاره کرده است و با این اوضاع نمی توان صرفا روسیه را مسبب اصلی این جنگ و یا جنگ های احتمالی دیگر در این بخش از جهان دانست.
باتوجه به آنچه که گذشت تحلیلگران سیاسی در منطقه معتقدند که اگر مقام ها و مسئولان کشورهای آسیای مرکزی نسبت به تحولات منطقه و اهداف و سیاست های آمریکا با هوشمندی عمل نکنند، ممکن است سرنوشت کشورهایی مانند سوریه، افغانستان و اوکراین در انتظار آنان باشد و منطقه را با یک بحران جدید مواجه کند.
نظر شما