ما دو فرهنگ داریم. یکی فرهنگ الهی و اسلامی و دیگری فرهنگ الحادی و غربی. این دو فرهنگ تفاوت های اساسی و زیربنایی دارند. مثلا در فرهنگ اسلامی، انسان غیر از ظاهر جسمانی، دارای روح یا نفس است و قوام انسانیت بشر نیز به روح اوست ولی در فرهنگ غربی یا منکر روح می شوند یا روح را تابعی از بدن می دانند و معتقدند اصل با لذت جسمانی و مادی است و معنویات اصالت ندارند. آن ها معتقدند ارزش ها تابع ذوق و سلایق مردم است.
با همین نگاه، فرهنگ غرب پایه گذار بی بندوباری و ابتذال زنانه شد و زن را به عنوان وسیله التذاذ مردان معرفی کرد و نامش را آزادی زن گذاشت! در نگاه غربی ها، آزادی یعنی پشت پا زدن به حکم محکم عقل و روگرداندن از دین و غوطه ور شدن در منجلاب فحشا و فساد اخلاقی، آزادی یعنی به هیچ اصلی از اصول اخلاقی پای بند نبودن، آزادی یعنی خاموش کردن وجدان و کشتن فطرت.
فرهنگ غربی، فرهنگ برنامه ریزی برای فساد انسان، فرهنگ دشمنی و بغض با ارزش ها و درخشندگی ها و فضیلت های الهی و خروج انسانیت از دایره فضایل انسانی است. در این فرهنگ، اگر زن بخواهد در جامعه نمود پیدا کند، باید از جذابیت های جنسی خودش چیزی را ارایه بدهد. خود را در چشم مردان آرایش کند و با زینت و تجملات، و با تبرج و خودنمایی، برای مردان چشم نواز باشد؛ تا چشم های هرزه به او نگاه کنند و از او تمتع گیرند. زن در این فرهنگ، وسیله ای برای اطفای شهوت مردان شد و از مقام انسانیت سقوط کرد.
این آزادی زن نیست. آزادی مردان هرزه برای تمتع از زن مظلوم است. این کار، مردسالاری، ظلم و خیانت به زن، حق کشی نسبت به زن، تجاوز و اهانت به حقوق زن، و تنزل ارزش زن است. ظلمی که در فرهنگ الحادی غرب به زن شده است، در دوران تاریخ بشریت بی سابقه است. غربی ها در تمامی عرصه ها، در عرصه علم و کار و هنر و ادبیات و مالکیت، به زن ظلم کردند:
۱. در چشم فرهنگ اروپایی، از دوران قرون وسطی و بعد از آن تا اواسط قرن بیستم، زن، موجود درجه دوم بوده است؛
۲. از اوایل قرن نوزدهم که سرمایه داران غربی کارخانه های بزرگ را تاسیس کردند و احتیاج به نیروی کار ارزان و بی توقع و کم دردسر داشتند، زمزمه آزادی زن را بلند کردند؛ برای این که از زن به عنوان یک کارگر ارزان استفاده کنند؛
۳. تا سال ۱۹۴۷ در انگلستان، به زنانی که تحصیل می کردند، مدرک تحصیلی نمی دادند و می گفتند که زن نباید مدرک تحصیلی بگیرد؛
۴. تا دهه های اول قرن بیستم، زنان در دنیای غرب حق رای و انتخاب نداشتند؛
۵. تا اوایل قرن بیستم، زن غربی حق نداشته از ثروتی که متعلق به خودش بوده، آزادانه استفاده کند! اموال در اختیار شوهر یا پدر یا برادرش بود؛
۶. تا صد سال قبل از این، در تمام اروپا و کشورهای غربی و در آمریکا، زن فقط می توانست در سیطره مرد باشد و هیچ حقی از حقوق اصلی یک انسان در یک جامعه متمدن را نداشت؛
۷. در کشورهای غربی، زنانی که از دست شوهرانشان کتک می خورند و دخترانی که از دست پدرانشان صدمه می بینند و مجروح می شوند، فراوانند. یک سوم زنان دنیا از دست مردها کتک می خورند! این جنایت، بیشتر در کشورهای صنعتی است؛ در کشورهای فرنگی و ناشی از خشونت های جنسی است؛
۸. آمارهای تکان دهنده و وحشتناکی از کشتن زنان وجود دارد. غربی ها راحت زنان را می کشند. یکی از کارهای زشت و نفرت انگیز رایج در کشورهای غربی و آمریکا، کشتن زنان و دختران است.
این فرهنگ فاسد، همان فرهنگ دوران جاهلیت، بی عدالتی، تبعیض، نادیده گرفتن کرامت زن، عمده کردن مسائل جنسی و نیازهای جنسی، و برخاسته از الگوی باستانی روم و یونان است.
آن روزها، زن وسیله التذاذ مرد بود. امروز هم حرف اصلی غربی ها همین است و آزادی جنسی، یک امر مباح و مجاز و بی قید و شرط است. در دنیای امروز، صهیونیست ها پایه گذار خروج زنان از عفت بشری شدند و از ۱۸۰ سال قبل، شروع به برنامه ریزی و اشاعه فساد و فحشا کردند و اروپا و آمریکا را به دنبال خود کشاندند.
طبق آمار منتشر شده در کشورهای غربی، بیشترین تعرض و تعدی نسبت به زن از سوی مردانی است که در نظام های الحادی غرب زندگی می کنند. در هر شش ثانیه، یک تجاوز به عنف در کشور آمریکا صورت می گیرد.
جیمی کارتر در کتاب خود می نویسد: هر ساله صد هزار دختر به عنوان برده در آمریکا فروخته می شود. در غرب، به خصوص در آمریکا و شمال اروپا، مراکز مهمی وجود دارد که اصل و اساس کار آن ها بر عرضه جنسی زن در مقابل مرد است. این کار بالاترین و بزرگ ترین ضربه بر جسم و روح زن است. زن در غرب، تحت فشارهای روحی و روانی و عاطفی و اهانت شخصیتی است.
دنیای غرب تصور می کند که ارزش و اعتبار زن به این است که حجاب و عفاف خود را کنار بگذارد و با بی بند و باری و ولنگاری، خود را برای مردان شهوتران بیاراید و با تبرج و خودآرایی، اسیر دست مرد شود. این نگاه، اهانت و خیانت به زن و حکم سقوط زن به حضیض حیوانیت است.
غربی ها برای فروش یک کالای بی ارزش و برای به دست آوردن پول، پیکر لخت یک زن را نشان می دهند؛ این حرکت خیانت به زن و به زندگی زن و به آزادی زن است. انسان آزاد، کسی است که به خاطر دنیای مادی، قدم روی عزت و فضیلت و ایمان و تقوا، و روی مقام انسانی خویش نگذارد و خود را از قید هوا و هوس، شهوت، ثروت و پول و جاه و مقام آزاد کند. اسلام زن را به عفت، عصمت، حجاب، عدم اختلاط و آمیزش بی حد و مرز میان زن و مرد، به حفظ کرامت انسانی، به آرایش نکردن در مقابل مرد بیگانه دعوت می کند و این عزت و کرامت زن مسلمان است.
اگر بخواهیم قائل به یک حرکت حقیقی و اساسی برای زنان باشیم تا بتوانند به وضع مطلوب خود برسند، باید به احکام اسلامی نظر داشته باشیم و از آن الهام بگیریم:
۱. اسلام طرفدار تکامل بشر است و از نگاه این مکتب الهی، زن و مرد در مورد ارزش های الهی و انسانی هیچ تفاوتی با همدیگر ندارند؛
۲. اسلام در برخی از موارد حتی زن را بر مرد ترجیح داده است، چه این که خدمتگذاری فرزند به مادر را لازم تر می داند؛
۳. در اسلام، زنان جزو پیشگامان حرکت معنوی انسان به سوی پیشرفت ها هستند؛
۴. از نظر اسلام، میدان فعالیت و تلاش علمی، اقتصادی و سیاسی برای زنان، کاملا باز است؛
۵. اسلام با کار کردن زن موافق است. زن مسلمان حق دارد آن خلایی را که احساس می کند، آن وظیفه ای را که بر دوش خود حس می کند، انجام دهد؛
۶. در اسلام زن، مالک ثروت خود است و برای سرمایه خود تصمیم می گیرد؛
۷. در اسلام بیعت زن، مالکیت زن، حضور زن در عرصه های اساسی سیاسی و اجتماعی، تثبیت شده است در حالی که غربی ها ۱۳۰۰ سال در این زمینه از اسلام عقب هستند.
۸. به نظر اسلام، زن در انتخاب همسر آزاد است و هیچ کس نمی تواند در مورد انتخاب همسر، بر هیچ زنی چیزی را تحمیل کند؛
۹. در اسلام وقتی می خواهند برای مومن، نمونه مشخص کنند، به حضرت فاطمه (س) و حضرت مریم و همسر فرعون استناد می کنند؛ این زن به جایی رسیده که فقط او را می توان مثال زد.
۱۰. در اسلام علو رتبه را جایگاه حتمی زن می دانند و سلوک به سوی آن را لازم می شمرند؛
۱۱. اسلام به معنای واقعی، زن را تعظیم و تکریم کرده است؛
۱۲. اسلام از آن مردی که به زن ظلم کند، متنفر و بیزار است.
بیشترین حقایق و بیشترین واقعیت های فطرت و طینت بشری در مورد زن و مرد، در معارف اسلامی است. غیر از مکتب انبیاء الهی و مکتب بزرگ اسلام ناب محمدی (ص)، در همه برداشت ها و تحلیل ها و تفکرات بشری، حتی در تمدن های دنیای باستان و دنیای امروز غرب، برداشت از زن، یک برداشت غلط است. اسلام زیباترین برداشت، تحلیل و تفکر را درباره شخصیت زن دارد. دقیقا با شناخت از این واقعیت است که در دنیای امروز، گرایش به اسلام و حجاب رشد پیدا کرده است.
طبق مطالعات انجام شده توسط مرکز تحقیقات پیو در آمریکا و دفتر آمار ملی انگلیس (وایت هال):
۱. تا سال ۲۰۲۷ تعداد مسلمانان در آمریکا افزایش می یابد و اسلام دومین دین در آمریکا خواهد شد؛
۲. سالانه ۲۰ هزار آمریکایی به دین اسلام می گروند؛
۳. در طول پنج سال گذشته، ۴۰۰ هزار نفر به جمعیت مسلمانان انگلیس اضافه شده است؛
۴. تا سال ۲۰۵۰ درحدود ۱۰ درصد ساکنان قاره اروپا را مسلمانان تشکیل خواهند داد؛
۵. تا سال ۲۰۵۰ شمار مسلمانان هند به ۳۱۱ میلیون نفر می رسد؛
۶. در دهه گذشته جمعیت مسلمانان ژاپن ۲ برابر رشد داشته است؛
۷. تعداد جمعیت مسلمانان در استرالیا، آلمان، کانادا، اسپانیا، روسیه و کره در حال افزایش است؛
۸. تا سال ۲۰۵۰ تعداد ۲/۸ میلیارد از جمعیت جهان، یعنی ۳۰ درصد از ساکنان جهان را مسلمانان تشکیل می دهند.
۹. جمعیت امروز مسلمانان در جهان، نسبت به ۱۰ سال گذشته ۲ برابر شده و جمعیت مسلمان ها در ۱۰ سال آینده افزایش می یابد و سلام، دین غالب می شود.
همه دشمنی غربی ها با اسلام عزیز، به علت رشد فرهنگ دینی است. آنان عامل این رشد را جمهوری اسلامی ایران و الگوگیری از این نظام الهی می دانند. به همین علت تمام قدرت خود را به کار گرفته اند که با شعار زن، زندگی، آزادی، و ترویج فرهنگ غربی و فساد و فحشا؛ جلوی رشد اسلام ناب محمدی (ص) را بگیرند. همه این تلاش ها، آب در هاون کوبیدن است. فرهنگ غرب، رنگ باخته و گرایش به اسلام، به علت نگاهش به انسان، زن، مرد، زندگی، و آزادی در مسیر رشد و بالندگی است.
نگاه درست به زن، زندگی و آزادی را اسلام دارد. اسلام مدافع حقوق و شخصیت زن است. نگاه درست به زندگی را دین تبیین می کند. در فرهنگ غربی، کلمه آزادی به جای آن که معنای رهایی از بندگی شکم و دامن و پول و مقام و قدرت و وارستگی از پستی و از تعلق خاطر به اباطیل و اوهام و خرافات را بدهد، معنای لاابالیگری و غوطه ور شدن در منجلاب فحشا و بی عفتی و فساد اخلاقی می دهد.
در فرهنگ اسلام، آزادی به معنای رها شدن از قید و بند طاغوت ها و زورگویان عالم، و امکان حرکت و پرواز به سوی سرمنزل انسانیت است. مفهوم آزاد بودن انسان، قرن ها پیش از آن که در اروپا و غرب مطرح شود، در اسلام مطرح شد و قرن ها پیش از آن که متفکرین و روشنفکران و انقلابیون و رهبران اروپایی به فکر بیفتند که آزادی بشر را یکی از حقوق اساسی بشر بدانند، در اسلام ناب مطرح شده است.
وقتی انسان، زن و آزادی را بر اساس نگاه دینی و نگاه الهی شناختیم، آن زمان مفهوم زندگی برای ما قابل فهم و درک است. یافتن معنای زندگی، مستلزم آن است که قبل از هر چیز، انسان و سرشت انسانی را بشناسیم. زن را و جایگاه زن را بشناسیم. بعد مادی و بعد معنوی انسان را بشناسیم.
زندگی انسان دارای دو بعد است. یکی بعد مادی که جزئی از زندگی هستند که فناپذیر و نابود شدنی اند و دیگر بعد معنوی که مربوط به مسائل معنوی، پایدار و فنا ناپذیرند. وقتی هدف در بعد معنوی و در بعد روحانی و در مقام انسانیت تعریف شد، و زن در جایگاه حقیقی خودش قرار گرفت و آزادی در مسیر بالندگی و رشد الهی زن و مرد تفسیر شد، زندگی تعریف می شود و زن و مرد از زندگی لذت می برند و زندگی آنان شیرین می شود. زمانی چنین واقعه ای رخ می دهد که همه در ذیل مکتب اسلام حرکت کنیم و تابع قوانین الهی باشیم.
نظر شما