شاه افشار پایه گذار سلسله افشاریه است و بیرون راندن قوای متجاوز عثمانی و روسیه و سرکوب شورشیان افغان و تجدید استقلال ایران از جمله فتوحات و افتخارات او به شمار می آید. فتح دهلی و ترکستان نیز از جمله جهانگشایی های اوست. گزارش زیر به نحوه مرگ و چگونگی ساخت آرامگاه او از ابتدا تا کنون می پردازد.
به گزارش خبرنگار تاریخ و اندیشه ایرنا، نادر برای سرکوب کردهای خبوشانی لشکرکشی و در محلی به نام فتحآباد خبوشان چادر زده بود. او از مدتی پیش نسبت به سرداران ایرانی و نگهبانان خود بدبین شده بود و برای همین با سران افغانی سپاه خود قراری سری گذاشته بود که فردای آن شب؛ سران قزلباش و سرداران ایرانی سپاه را دستگیر و مجازات کند.
اما این عهد سرّی به بیرون درز کرد و در شب یکشنبه سی ام خرداد ۱۱۲۶ همان کسانی که قرار بود شاه فردا از خجالتشان درآید از خجالت نادر درآمدند.
گزارش پزشک مخصوص از لحظات قتل
این گزارش کشیش لوییز بازن، پزشک مخصوص نادرشاه است که در شب قتل نادرشاه در چادری کنار چادر نادرشاه بوده است:
مهاجمان به پای خیمهگاه نادر رسیدند و تمام موانع را کنار زدند تا به خوابگاه راه یافتند. شاهِ نگونبخت خوابیده بود ولی از سر و صدا بیدار شد و با صدای دهشتناکی بانگ زد کیست؟ شمشیر من کو؟ توپوزِ [گرز] مرا بیاورید. مهاجمان از شنیدن این صدا از ترس وحشتزده بِلااراده عقب عقب رفتند، اما هنوز از خیمه خارج نشده بودند که سر و کله محمدقلیخان و صلاحخان هویدا شد با ما به درون چادر بیایید. طهماسبقلیخان( نادر شاه) هنوز نیمه عریان بود که محمدقلیخان جلو دوید با شمشیر ضربتی حواله شاه کرد؛ نادر سرنگون شد و از پای درآمد. دو سه نفرِ دیگر نیز شمشیرهایشان را در بدن او فروبردند. شاه بدبخت که در خون خود میغلتید، سعی کرد که برخیزد ولی قدرت برخاستن و رمق حرکت نداشت، فریاد زد چرا مرا کشتید؟ مرا نکشید، هرچه دارم از آن شما.
نادر در این سخن بود که صلاح خان شمشیرش را بر گردن او نواخت؛ سر وی را از بدن جدا کرد و به دست سربازی داد که آن را نزد علیقلیخان که در آن موقع در هرات بهسر میبرد، ببرد.
شاعری این بیتها را در واقعه قتل نادرشاه سروده که با آنچه وی نیت داشته و آنچه بر سر آن گیتیگشا رفته است، تناسبی تمام دارد:
سرِ شب سَرِ قتل و تاراج داشت
سحرگه نَه تن سر، نَه سر تاج داشت
به یک گردش چرخ نیلوفری
نه نادر بهجا ماند و نه نادری
قبری که چند بار ساخته و خراب شد
وقتی نادر از توطئه جان سالم به در نبرد، جنازه اش را به مشهد بردند و در آرامگاهی که خودش از قبل برپا شده بود، خاک کردند. قبر او یک ایوان داشت و چهار اتاق کوچک و دو راهرو در دو طرف ایوان. مساحت آن ۵۴۵ متر مربع بود و یک باغ دور آن را گرفته بود.
اما این بنا به تدریج و بر اثر کوشش باد و باران و آفتاب تخریب شد و تبدیل به گاری و درشکه خانه شد. تا این که احمدقوام السلطنه والی خراسان به سال ۱۲۹۶ شمسی درصدد احیای دوباره آن برآمد. قوام توانست با تخریب ساختمان های اطراف گور نادر، بنایی تازه برپا کند اما این ساختمان نیز به مرور آسیب دید.
تا این که در سال ۱۳۳۳ انجمن آثار ملی ایران مصمم به ساخت آرامگاهی ماندگار شد. از این رو در ۱۸ اسفند همان سال، فراخوانی برای طراحی این آرامگاه در جریده آفتاب شرق داد که البته ساخت به دلیل جلوگیری از پاره ای اختلافات موقتا متوقف شد.
سرانجام در مرداد ۱۳۳۴ انجمن آثار ملی ایران به هوشنگ سیحون و ابوالحسن صدیقی ماموریت داد تا این پروژه را در دست بگیرند.
حدود چهار سال بعد در روز ۲۸ مرداد ۱۳۳۸ طی مراسمی مذهبی، استخوان های نادرشاه دوباره دفن و آرامگاه دوباره ساخته شده نادرشاه افشار، رونمایی شد.
این مقبره در ضلع شمال غربی چهارراه شهدا یا نادری سابق در مشهد قرار دارد که در فاصله نزدیکی از حرم امام رضا(ع) قرار دارد.
نظر شما