هفتم بهمن و ثبت یک روز تاریخی در بیرجند

بیرجند - ایرنا - تاریخ بیرجند آن روز را فراموش نمی‌کند و نسل به نسل و سینه به سینه این واقعه مرور می‌شود؛ بعد از گذشت ۴۴ سال همچنان زنده و پویاست روزی که "علی سندروس" و "محمود سورگی" شهید شدند.

به گزارش ایرنا آن روز از میدان ابوذر تا میدان شهدا فعلی شهر بیرجند مملو از جمعیت مردمی بود که به عشق اسلام و امام خمینی (ره) آمده بودند تا ثابت کنند خون بر شمشیر پیروز است، آمده بودند تا لوحی از دین‌خواهی، استقلال‌طلبی و کرامت انسانی را بنگارند که همیشه تاریخ بدرخشد.

صدای اذان صبح هفتم بهمن‌ ۱۳۵۷ بسان طبل رشادت‌ها و فداکاری‌ها در گوش مردم این دیار که فضای خفقان‌زده و نظامی داشت پیچید و بعد از اقامه نماز مردم کم کم برای حضور در تظاهرات ضد شاهنشاهی شال و کلاه کردند.

شب قبل فرماندار وقت بیرجند اعلام کرده بود مردم به خیابان‌ها نیایند در غیر این صورت دستور تیر مستقیم خواهد داد اما مردم متدین و با صلابت این خطه به خیابان‌ها آمدند و پشت سر علما، بزرگان و روحانیون منطقه علیه رژیم ستمشاهی فریاد زدند.

تظاهرات از سمت خیابان ۶ بهمن (میدان امام فعلی) به سمت خیابان فرح (طالقانی فعلی) و سپس میدان کوروش (ابوذر فعلی) ادامه داشت و علما جلودار مردم بودند، آیت الله نابغ آیتی، آیت الله ربانی، حجت‌الاسلام شهاب و حاج آقای عبداللهی در صف اول حضور داشتند.

شعارهای تند مردم هر لحظه شدیدتر می‌شد، استقبال مردم به حدی بود که ابتدای جمعیت در میدان ۶ بهمن (میدان امام فعلی) و انتهای جمعیت در خیابان طالقانی فعلی بود.

بیرجندی‌ها راهپیمایی و حرکت خود را از حسینیه پایین شهر به سمت خیابان طالقانی آغاز کردند و این در حالی بود که نیروهای نظامی در مقابل مردم مسلح و آماده تیراندازی بودند.

در این بین یک روحانی شجاع و جسور به نام حجت‌الاسلام واحدی با صلابت تمام به میان جمعیت رفت و گفت بگو «مرگ بر شاه» و جمعیت با صدای بلند همراهی کردند؛ گویی شهر بیرجند ۲ هفته قبل از پیروزی انقلاب اسلامی به لرزه درآمده بود.

شهید علی سندروس

یکی از تظاهرکنندگان آن روز "علی سندروس" نام داشت که ۱۴ بهار از عمرش گذشته و به همراه برادرش آمده بود. او و دیگر مردم مقابل ژاندارمری بیرجند پای خود را به زمین می‌کوبیدند و شعار می‌دادند.

گفته می‌شود زمانی عشق علی به شهادت بیشتر شد که یکی از دوستانش به نام "محمدتقی خاکشور" در این راهپیمایی‌ها به شهادت رسید و او نیز آرزو کرد که خدا شهد شیرین شهادت را نصیبش کند.

وقتی نیروهای مستقر در ژاندارمری واقع در خیابان شهدا فعلی به سمت مردم تیراندازی کردند یک تیر نیز به علی سندروس اصابت کرد و خونش به زمین ریخته شد. مردم او را به بیمارستان رساندند اما قبل از رسیدن به بیمارستان، به خیل شهدای انقلاب پیوسته بود.

بالاتر از ساختمان ژاندارمری جوان ۱۷ ساله‌ای به نام "محمود سورگی" که او هم جزو تظاهرکنندگان بود به همراه برادرش و جمعی از مردم در خرابه‌ای کنار میدان حکیم نزاری پناه گرفته بودند که توسط ماموران ژاندارمری دستگیر شد و مورد اصابت ضربات شدید سر نیزه و قنداق تفنگ قرار گرفت.

محمود در همین حال ناجوانمردانه با شلیک گلوله به شهادت رسید و خون دیگری در خیابان‌های بیرجند ریخته شد، پس از آن نیروهای رژیم برای متفرق کردن مردمی که در فاصله میدان حکیم نزاری تا میدان ۶ بهمن (میدان امام فعلی) بودند اقدام به پرتاب گاز اشک‌آور کردند.

خون شهدای هفتم بهمن در بیرجند این روز را تبدیل به روزی ماندگار در تاریخ مبارزات مردم این دیار کرد و نامشان در فهرست ۱۴ شهید انقلاب اسلامی در خراسان جنوبی از جمله شهید محمدتقی خاکشور، محمدعلی راستگو مقدم، سید هاشم کوشه‌ای، محمود میری و پرویز حسینی قرار گرفت.

هفتم بهمن روز به یاد ماندنی این خطه ولایی که آفتاب آن با دو نام سندروس و سورگی طلوع می‌کند، طلوعی که غروبی ندارد و امروز با گذشت ۴۴ سال خانواده‌ها، روایتگر خاطرات آن روزها می‌شوند.

هفتم بهمن و ثبت یک روز تاریخی در بیرجند

مادر شهید علی سندروس خاطرات هفتم بهمن را این گونه توصیف کرد: شب قبل یکی از اقوام ما از ژاندارمری تهران تماس گرفت و گفت فردا در تظاهرات بیرجند شرکت نکنید چون قرار است تیراندازی شود، در جواب تلفن گفتیم چشم اما دیرمان می‌شد که فردا شود و به خیابان برویم.

خواب شب قبل از شهادت

نرگس حسینی‌نژاد در گفت و گو با خبرنگار ایرنا افزود: همان شب علی ۱۵ ساله‌ام در خواب آرام و قرار نداشت، نگران شده بودم که شاید مریض شده و درد دارد او را از خواب بیدار کردم که گفت خواب خوبی می‌دیدم نباید من را بیدار می‌کردی.

وی گفت: تا صبح به فکر بی‌قراری علی بودم که اگر خدایی ناکرده تب کند او را به درمانگاه برسانیم اما انگار او خواب شهادتش را می‌دید و از این بابت ابراز خشنودی می‌کرد.

مادر شهید سندروس اظهار داشت: صبح فردا علی از همه زودتر بیدار شد و برای رفتن به تظاهرات خود را آماده کرد، همه اعضای خانواده عازم تظاهرات شدیم و مسئولیت پسران با پدرشان و دخترم با من بود.

وی افزود: زنان نیز پشت سر مردان به راه افتادند و شعارهای کوبنده سر می‌دادند، هرچه می‌گذشت شعارها کوبنده‌تر و محکم‌تر می‌شد و فریادهای "مرگ بر شاه، مرگ بر شاه" روحیه ماموران را به هم می‌ریخت و تهدیدها هم در مردم اثری نداشت.

حسینی‌نژاد گفت: با طنین‌انداز شدن شعارها صدای تیر هوایی آمد و جمعیت پراکنده شد ولی صدای شلیک ادامه داشت و انگار تیری بر قلبم خورد، درد را حس می‌کردم، همراه خیلی از بانوان به خانه‌های واقع در حاشیه خیابان پناه بردم اما قلبم گواهی دیگری می‌داد.

وی افزود: دخترم را در جمعیت گم کردم، شلوغی‌ها که کم شد به خانه برگشتم، هیاهو و انبوه مردمی که در کوچه رفت و آمد داشتند شک من را به یقین بدل کرد.

مادر شهید گفت: علی در مسیر راهپیمایی و جلوی ژاندارمری با شلیک گلوله در حالی به شهادت رسید که برادر کوچکش را به آغوش گرفته بود، قبل از آن دوستش او را صدا می‌زند و می‌گوید که "سندروس" فرار کن، شاید هم که وقتی نام او آورده می‌شود ژاندارم‌ها او را با برادر بزرگتر اشتباه گرفته و به او شلیک کرده‌اند.

پسری با اخلاق و مهربان

وی آهی کشید و ادامه داد: علی از بچگی مظلوم، مهربان، سر به زیر و حرف شنو بود، با شروع فعالیت‌های انقلابی، او و برادر بزرگش پا در این راه گذاشتند و پس از مدرسه و کمی استراحت راهی قرار با دوستان و یکی از معلم‌هایش می‌شد تا برای پخش اعلامیه و گرفتن نوارهای سخنان امام خمینی (ره) با هم هماهنگ باشند.

حسینی‌نژاد گفت: آن قدر اشتیاق داشت که می‌گفت امام که به ایران بیاید با معلم و یکی از دوستانم برای دیدنشان به تهران می‌روم اما قبل از آمدن امام به آرزویش و شهادت رسید.

وی افزود: این شهدا با اینکه جوان بودند اما چراغ راهمان بودند و به روشن شدن فکر و اندیشه ما کمک می‌کردند بنابراین هیچ گاه مانع‌شان نمی‌شدیم بلکه همه خانواده با هم برای حضور در راهپیمایی عازم می‌شدیم.

اکنون که ۴۴ سال دلتنگی بر او و خانواده‌اش گذشته است، این مادر شهید گفت که همچنان افتخار می‌کند پسرش در راه ظلم‌ستیزی و تحقق نظام اسلامی از این دنیا به دیدار معبود شتافته است.

شهید محمود سورگی

محمود سورگی نیز روز هفتم بهمن ۱۳۵۷ در راهپیمایی باشکوه مردم بیرجند به شهادت رسید و شاید ۱۸ سال هم نداشت. او تا کلاس ششم ابتدایی نظام قدیم درس خوانده و پس از آن برای کمک به پدر و مادرش در کشاورزی و قالی‌بافی به روستا بازگشته بود.

برادر شهید که چند سالی از او کوچک‌تر و در راهپیمایی‌ها همراه و شاهد شهادت او بوده است آن روز را به خوبی به یاد دارد و برایمان روایت کرد.

هفتم بهمن و ثبت یک روز تاریخی در بیرجند

"شاهی سورگی" که آن روزها در بیرجند درس می‌خواند، پایان هفته به روستای سورگ می‌رفت و از آنچه درباره وقایع انقلاب دیده، شنیده و خوانده بود برای برادرش محمود تعریف می‌کرد.

وی ۴۴ سال بعد از آن روزها به خبرنگار ایرنا گفت: محمود در جمع برادرانم از همه ما بهتر بود، اخلاق بسیار خوبی داشت و با اینکه بچه بودم نماز خواندن را به من یاد داد همچنین احترام او به والدین زبانزد بود و علاقه زیادی به آنان داشت.

سورگی عنوان کرد: برادرم اخبار رادیو را گوش می‌کرد و من هم که آخر هفته‌ها به روستا می‌رفتم مسائل مربوط به انقلاب را منتقل می‌کردم که در روزنامه‌ها چه خوانده‌ام چرا که روزنامه اطلاعات، وقایع آن زمان و اعتراضات مردمی را می‌نوشت و از طرفی اطلاعات و آگاهی سیاسی‌ محمود زیاد بود و می‌گفت که رژیم شاه به درد مردم نمی‌خورد و باید حذف شود.

وی گفت: آن زمان بریده روزنامه‌ها را روی مقوا می‌چسباندیم و به روستاهای دیگر می‌رفتیم و برای مردم می‌خواندیم، مردم به‌خصوص جوانان را به شرکت در راهپیمایی تشویق می‌کردیم هرچند خیلی‌ها می‌ترسیدند اما پدر و مادرم از رفتار و کارهای انقلابی‌ ما اطلاعی نداشتند.

این برادر شهید افزود: برخی مردم روستاها از فعالیت علیه حکومت هراس داشتند بنابراین فعالیت ما مخفیانه بود و تا بعد از شهادت محمود، پدر و مادرم متوجه نشدند او چه می‌کرد و برای اینکه پدر و مادرم مانع او نشوند به آنان نمی‌گفت.

وی گفت: بیشتر نوارهای سخنان امام خمینی (ره) را از مسجد آیتی بیرجند می‌گرفتم و گوش می‌کردم، خبرها و اعتراض‌ها در شهر زیاد بود و در مساجد به ما می‌گفتند که جوانان را به خط انقلاب دعوت کنیم.

سورگی ادامه داد: من و برادر شهیدم مانع فعالیت انقلابی یکدیگر و حضور در راهپیمایی‌ها نمی‌شدیم چون اطلاعات ما زیاد شده بود که در همه شهرها خبرهایی است.

وی گفت: اوایل کار زمانی که ساواک شهید راستگو را به شهادت رساند تا حدودی هراس داشتیم اما با زیاد شدن اطلاعات‌مان و تعداد انقلابی‌ها و مردم دلگرم بودیم و دیگر ترسی به دل راه نمی‌دادیم.

اوج راهپیمایی‌ها از اواسط دی ۵۷

برادر شهید سورگی با بیان اینکه اوج راهپیمایی‌ها در بیرجند از اواسط دی ۱۳۵۷ بود گفت: محمود در روستا سرگروه دوستانش بود و بیشتر در روزهای تعطیل برای راهپیمایی می‌آمد اما در روز شهادتش هم تنهایی به جاده زده و با این که قسمت زیادی از راه را پیاده آمده بود اما سرانجام با یک موتورسیکلت، خودش را به بیرجند رساند.

وی افزود: مسیر از سه راه اسدی به طرف مسجد آیتی و کشمان بود و دولت وقت، حکومت نظامی اعلام کرده بود اما جمعیت زیادی در راهپیمایی حاضر بودند.

سورگی اظهار داشت: در میدان ابوذر فعلی برادرم را پیدا کردم و نیروهای نظامی همه جا مستقر بودند، از میدان ابوذر به طرف میدان شهدا می‌رفتیم در حالی که گل همراه داشتیم تا به نظامی‌ها بدهیم و آنها را جذب کنیم مردم هم شعار می‌دادند "ارتش به این بی‌غیرتی؛ هرگز ندیده ملتی" که با این شعار نظامی‌ها عصبانی‌تر شدند و تیراندازی شروع شد.

او گفت: در خیابان حکیم نزاری به اندازه یک خودرو کفش و چادر از مردم دیده می‌شد و با شروع تیراندازی هر یک به طرفی می‌دویدند، من و برادرم هم به سمت خانه‌ای رفتیم اما گفتند جا نیست و به خرابه کنار قنادی پناه بردیم.

برادر شهید سورگی افزود: در خرابه پنهان شده بودیم که ماموری داخل آمد و محمود را گرفت و از او خواست به امام بد بگوید اما برادرم برعکس مرگ بر شاه را فریاد زد و مامور سر نیزه را در بدنش فرو کرد، چند ضربه زد و ما را کشان کشان به داخل میدان برد، محمود با وجود جراحت با او درگیر شده بود و در همین هنگام، مامور دیگری تیری به طرفش شلیک کرد.

وی گفت: من هم به طرف او رفتم اما با باتوم به سرم زد و در جوی خیابان رها شدم، زمانی که به خود آمدم لباس‌هایم به خون برادرم آغشته بود.

سورگی اضافه کرد: روزهای اول شهادتش خیلی سخت گذشت به‌خصوص که تفاوت سنی ما زیاد نبود و وابستگی زیادی به هم داشتیم، هنوز وقتی از میدان شهدا می‌گذرم خاطره شهادت او برایم زنده می شود و تنم را می‌لرزاند.

وی گلایه‌ای هم مطرح کرد و گفت: بارها اعتراض کرده‌ام که چه چیزی در استان به یاد شهدای انقلاب نامگذاری شده تا حداقل نسل جوان با آنها آشنا شوند و بدانند در بیرجند و خراسان جنوبی هم مردم علیه رژیم ستمشاهی ایستادند و شهید دادند!

برادر شهید سورگی افزود: شهدای دیروز درخت انقلاب را کاشتند، شهدای جنگ این درخت را با خون خود آبیاری کردند و به ثمر رساندند ما نیز باید ادامه‌دهنده راه شهدا باشیم و نگذاریم به اسلام و انقلاب لطمه‌ای وارد شود.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha