به گزارش خبرنگار ایرنا، اولین زمزمههای انقلاب اسلامی در بندرانزلی از سال ۱۳۴۲ با پرورش و فعال شدن نیروهای اعتقادی و مذهبی همصدا با امام (ره) در مساجد این شهرستان آغاز شد، شهیدان "بهرام گلآور" و "حمید رجبی مقدم" در آن مکتب آموختند و جام شهادت نوشیدند.
طی روزهای گذشته تماسهای متعددی با جوانان انقلابی آن روزهای بندرانزلی که پیران دانای تاریخ امروز و در قید حیاتاند برقرار کردیم اما به علت کهولت سن و شرایط جسمی نامناسب امکان گفت و گو و بیان خاطرات نداشتند، برخی هم با اشاره به ضعف حافظه عنوان می کردند تاریخ دقیق وقوع رویدادها را از یاد برده اند آنانی که تاریخ شفاهی این انقلاب و تاریخ بوده و هستند.
چه حیف که در کمتر این تاریخ به رشته تحریر درآمده و ماندگار شده و آنچه که ثبت و ضبط شد یا درصدی اندک از این تاریخ پرفراز و نشیب و مفصل باشد.
سرانجام به سید اسماعیل اتقیا یکی از به نام ترین و از کهنسالترین انقلابیون این شهرستان رسیدیم که طبق گفته فرزندانش به علت بیماری وضعیت چندان مساعدی برای گفتوگو ندارد او که در حال حاضر ۹۲ ساله است حوادث و وقایع بسیاری را در ذهن تاریخی خود ثبت دارد.
پدربزرگ اتقیا یک روحانی مهاجر اهل روستای "هیرو آباد" خلخال بود که به قصد سکنی گزیدن در مشهد راهی آن دیار شد، اطراق شبانه در روستای کپورچال و رخدادهای پس از آن موجب شد برای همیشه در بندرانزلی بماند بعدها فرزندش که پدر سید اسماعیل باشد یکی از ۱۴ مبارز اهل انزلی در دوران مشروطیت بود که در مقابل استبداد ایستادگی کردند.
در بخشی از گفت وگوی سید اسماعیل اتقیا که در فضای مجازی منتشر شده، او می گوید: در خانواده ما تفکر انقلابی با مبارزات پدرم در دوران مشروطیت آغاز شد. از جوانی میخواستم طلبه شوم در سر راهم مانعی ایجاد شد که امکان ادامه طلبهگی را از من سلب کرد اما در مسجد سرخی زیر نظر یک روحانی مشهور رحل قرآن تشکیل دادیم.
(مسجد سرخی از مساجد قدیمی شهرستان بندرانزلی است که حدود ۱۶۰ سال قدمت دارد و از طایفه سرخی به یادگار مانده است و در سال ۱۳۵۰ شمسی به همت جمعی از مردم خیر و نیکوکار انزلی موسسه خیریه و کارگشایی ولیعصر (ع) برای رفاه عمومی در این مسجد تاسیس شد).
آغاز فعالیتهای انقلابی در انزلی
اتقیا در مورد جرقههای انقلاب در بندر انزلی می گوید: فعالیتهایم قبل از سال ۱۳۴۲ فقط جنبه مذهبی و اعتقادی داشت ولی بعد از اینکه به محضر امام (ره) رفتم روحیه جدیدی برای مبارزه یافتم و من وهمه آنانی که امام (ره) را دیدیم در رهبری ایشان چیزی دیدم که از امامت امامان معصوم(ع) نشان داشت و در کلمات امام(ره) عشق به الله موج میزد و تکیه گاه بیاناتش کلام الهی بود و هرچیزی که می گفت به آن عمل کرده بود از اینرو کلامش به دل می نشست و در واقع همان بود که نشان می داد و با مردم رو راست و صادق بود.
وی می افزاید: در همان سالها برای مقابله با تودهایها به میدان آمدیم و در خیابانها به هنگام اوقات شرعی برای بیداری مردم اذان پخش کردیم، شاه می خواست اسلام را از جامعه ایرانی بیرون کند اما در زمان امام(ره) به اسلام جایگاه و اعتبار داده شد.
او ادامه میدهد: دانش آموزان مدرسه فردوسی هم حق بزرگی بر گردن انقلاب دارد راهپیمایی از این مدرسه که آغاز میشد کسی جلودار این دلیر مردان نبود و بندر انزلی از لحاظ احساسات انقلابی از همه استانها جلوتر بود.
توزیع اعلامیه امام در بین مردم
می گوید: بازار بهترین محل برای پخش اعلامیهها و اطلاعیههای حضرت امام (ره) بود. یک بار حین توزیع اعلامیهها یکی از مأموران شهربانی را دیدم واکنشی نشان نداد، بعدها فهمیدم مادرش از زنان مؤمن بود که از او خواسته بود اخبار انقلاب و فعالیتهای انقلابیون را از مأموران ساواک مخفی نگهدارد، بعدها برادر همان مأمور در جریان مبارزات انقلابی شهید شد.
طبق اظهارات اتقیا آن زمان اخبار دیر به بندر انزلی میرسید یا آنکه پس از وقوع حوادث و اتفاقات مردم از موضوع باخبر میشدند اما کم کم این ارتباط به چند روش برقرار شد . یکی از این روشها فرستادن نیروهای جوان و انقلابی به شهرهای بزرگ مانند قم و تهران و گرفتن گزارشاتی از وضعیت آن شهرها بود .
او ادامه می دهد: یکی دیگر از این راهها تردد ما به بهانه کسب و کار بود اما هدف اصلی برقراری ارتباط با جوانان انقلابی به هنگام تهیه و سفارش پارچه در تهران بود.اگرچه در مسیر بازگشت بسته ها را جستجو می کردند اما به طور ناشناس تعقیبم می کردند که به کجا رفت و آمد دارم.
وی یکی دیگر از راههای اصلی ارتباط با جوانان انقلابی را تماس تلفنی با افراد انقلابی شهرهای بزرگ عنوان کرد و افزود: این ارتباط برای آن انجام میشد که بتوانیم از طریق آنها به موقع از حوادث مهم باخبر شویم در این رابطهها اعلامیههای امام(ره) به دست ما میرسید.
اتقیا گفت: بعدها فهمیدیم ما تنها کسانی نیستیم که در این شهر اعلامیه پخش میکنیم تعداد افراد انقلابی در شهر زیاد شد و عدهای از جوانان نوارهای امام (ره) را تکثیر می کردند. گروهی دیگر در مغازهای روبروی مسجد سرخی اعلامیهها را دسته بندی و کرده و توزیع می کردند شهیدان رجبی مقدم و گل آور از بچه های تربیت شده در مجلس آن مسجد بودند که فعالیتهای انقلابی داشتند.
اولین دستگیری
او در مورد دولین دستگیری خود می گوید :در صبحگاه یکی از روزهای سال ۵۶ توسط ساواک دستگیر شدم روز قبل اعلامیه های گرفته بودم که در شهر توزیع شده بود. یکی از این اعلامیه ها را همراه داشتم و تصمیم گرفتم آن را مخفی کنم آن را کنار تخت سنگی در مرداب گذاشتم. وقتی دستگیر شدم مرا پیش رئیس ساواک بردند. ساعت هشت و نیم صبح تا یک و نیم بعد از ظهر در بازداشت بودم.
او در مورد روند بازجویی گفت: پشت در اتاق بودم که مرا احضار کردند. از من پرسید: اعلامیه آقا را پخش کردی، گفتم: اشتباه است دیدم اصرار دارد دوباره تکرار کردم یکی اعلامیه آقای خوانساری را در مسجد سید عزیزالله تهران به من داد که من آنرا دور ریختم ، توهین کرد و خواست تا قسم بخورم وقتی حاضر به قسم خوردن نشدم فریاد زد و ماموران به داخل اتاق آمدند بعد از مدتی رفتارش تغییر کرد و با لحن آرامی مرا نصیحت کرد دید تاثیری ندارد گفت: شما بازاریها کفه سنگین ترازو هستید و نباید دنبال آشوب و خرابکاری باشید و ما روی شما حساب میکنیم بازاری نباید دست به این کارها بزند راست میگفت بازار یکی از کفههای سنگین ترازو بود و در تمام طول مبارزه از سرمایه و اعتبار و آبرو جان خود مایه می گذاشت اون را فهمیده بود که بازاریان جایگاه مهمی در انقلاب دارند.
بازداشت شهربانی
وی جریان بازداشت خود در شهربانی را اینطور تعریف می کند: در تجمعی جلوی مسجد جامع شرکت کردم و همراه بقیه شعار می دادم تا شاه کفن نشود این وطن وطن نشود. پلیس و نیروهای امنیتی با باتوم و ماشین های آب پاش به جمعیت حمله کردند و مردم را فرار دادند، من هم به داخل یک منزل گریختم وقتی اوضاع آرام شد به سمت خانه حرکت کردم.
فردای آن روز همراه چند نفر دستگیر شدم و در بازداشتگاه شهربانی زندانی شدیم که بوی بسیار بدی میداد. عده ای از بازایان برای حمایت از من امضا جمع کردند و بعد از سه روز آزاد شدم.
خاطره ای از شهید رجبی مقدم
اتقیا خاطره ای از حمید رجبی مقدم نقل می کند که خواندنش خالی از لطف نیست . او می گوید : در بزرگداشت شهادت امام جواد(ع) در مسجد جامع مجلسی برپا بود در آن «حمید رجبی مقدم » با صدای بلند فریاد زد: برای سلامتی آقای خمینی صلوات. این اولین بار بود که نام امام(ره) به صورت علنی برده شد ولی در جمعیت افتاد همه صلوات فرستادند.
سرگرد نامدار معاون شهربانی با کفش داخل مسجد آمد همه بیرون ریختند و علیه شاه شعار دادند عدهای از جوانان به سمت سینما گلسرخ رفتند و شیشههای سینما را خرد کردند. به این ترتیب مبارزهای که تا آن روز آرام بود به علت تهدید نامدار به درگیری تبدیل شد و برخی از بچهها را گرفتند.
لحظه ورود امام به ایران
اتقیا از شور و اشتیاق مردم به هنگام ورود حضرت امام (ره) به ایران می گوید : صبح زود روز ۱۲ بهمن همه نگران بودند هواپیمای امام(ره) که در فرودگاه نشست نگرانی جای خود را به شادمانی داد و عدهای هم از گیلان برای پیشواز از امام به تهران رفته بودند.
انزلی نیز غرق در شور شعف بود و پیر و جوان در شادی و سرور بودند و فرماندار وقت نیز به رئیس شهربانی دستور داد مردم را آزاد بگذارند.
ارتش با ملت اعلام همبستگی کرد و نیروی دریایی به مردم پیوست. جمعیت به سمت سالن انصاری حرکت کرد و در اطراف خیابان گلستان مردم عکس شاه را از خانهها بیرون انداختند و شکستند و جلوی فرمانداری با یک بلندگوی دستی سخنرانی کردم و با اشاره به دستور حضرت رسول گرامی اسلام در فتح مکه گفتم: شما همه آزاد شدید، همه برادرید و اختلافی نیست و همه کشور مال خودمان است و نباید خسارتی به آن وارد شود.
برای سید اسماعیل اتقیا این بزرگ مرد انقلابی گیلان ۱۹ بهمن ماه سال ۱۴۰۰ بزرگداشتی برگزار کردند و در این آیین از کتاب خاطراتش با عنوان "خطابه خوان انقلاب" رونمایی شد.
بیشتر بخوانید:
نظر شما