«سرهنگ ثریا» یکی از معدود توجهات سینمای ایران به این مقوله پرچالش و التهاب است. نخستین فیلم بلند لیلی عاج در سومین روز از چهل و یکمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد. گرچه کمال تبریزی به کارگردان جوان سینمای ایران مشاوره داده و کارش را کم نقص و پرتوان کرده، اما خانم عاج، نشان داده که کارگردانی را بلد است و زمین بازی را به خوبی می شناسد.
«سرهنگ ثریا» روایت خانواده هایی است که یکی از بستگان شان به سازمان مجاهدین خلق (منافقین) پیوسته اند و در سال ۱۳۸۹ و بعد از فروپاشی نظام بعثی در عراق، در کمپ اشرف نگهداری می شوند. این خانواده مقابل کمپ مستقر شده اند و به انحاء مختلف تلاش می کنند که عزیزان شان را بازگردانند.
کویر و غبار، صحنه اصلی فیلم است و چند کانکس و بلندگوهایی که قهرمانان بی جان فیلم اند. در میان خانواده ها، زنی به نام «ثریا»، شخصیت محوری فیلم است. البته که این شخصیت، واقعی و در واقع، فیلم براساس بخشی از خاطرات او ساخته شده است. پسرش امیرعلی حاجیلو آنسوی سیم های خاردار یعنی داخل کمپ است. این خانواده ها با توسل به بلندگوهایی که با هزینه شخصی و دشواری های بسیار تهیه کرده اند، فرزندان شان را دائما صدا می کنند و تلاش دارند با ترغیب آنان، زمینه بازگشت شان را فراهم آورند.
در این باره البته فیلم های مستندی هم ساخته شده است که قابل توجه بوده اند اما این سوژه پرماجرا، همچنان و همچنان می تواند دستاویزی برای ساختن فیلم های سینمایی جذابی شود که یکی اش شده است «سرهنگ ثریا». با توجه به اینکه سوژه، آشناست و مخاطبان حرفه ای اصل و حتی جزئیات موضوع را می دانند اما پرداخت سینمایی آن، زمانی که می تواند مخاطبان را زمین گیر کند و حتی طنین ضجه های مادران واقعی را که در سالن نمایش حاضر بودند به آسمان ببرد، می شود نتیجه گرفت که می شود در این عرصه، فیلم ساخت و فیلم خوب هم ساخت.
در این میان، بازی درخشان خانم ژاله صامتی حرفی برای گفتن نمی گذارد. او که در نقش «سرهنگ ثریا» یا خانم ثریا بختیاری؛ یکی از مادران مجاهدین را بازی می کند، آنقدر قدرتمند و درست بازی کرد که شاید برای سال های سال، در کلاس های بازیگری باید درباره اش حرف بزنند. بازی، ثابت کرد که بازیگر، می تواند فیلم را نجات دهد، حتی اگر فیلمی مانند «سرهنگ ثریا» داستان نداشته باشد و بازنمایی واقعیت باشد.
لیلی عاج هم، در این مسیر ثابت کرد که می خواهد در سینمای ایران، قله نشینی کند. صحنه هایی را به تصویر کشاند که فراتر از سندگویی و نمایش اصل ماجرا بود. روایت هنرمندانه ای داشت از آنچه در برهوت و غبار و بی رنگی می گذشت. مثلا در صحنه ای که بلندگوها به شکل وارونه روی زمینه به صورت منظم چیده شده اند و ثریا در میان آنان، مستاصل مانده، یکی از صحنه تاثیرگذار بود. یا بهره برداری های دیگری که از بلندگوها شده بود تا مفهوم تنها مستمسک این خانواده ها برای نفوذ به دیوارهای بتنی کمپ اشرف را نشان دهد، هوش کارگردان را به اثبات می رساند.
با این حال، پایان بندی فیلم، شاید یکی از نقاط ضعف و فروکاهنده تاثیرات آن است. آنجا که اهالی کمپ اشرف را در حال فعالیت سایبری به هنگام ناآرامی های اخیر نشان می دهد، علاوه بر آنکه بار شعاری بر فیلم را زیاد می کند، نمکی می شود بر زخم همان خانواده هایی که با تمام وجود، خواهان بازگشت عزیزان شان از بند فرقه رجوی هستند. کاش می شد پایان فیلم، در همان حوالی کمپ اشرف و آن زمان که در کویری که اندیشه را به اسارت برده بود، پرنده کوچک امید، همچنان مجال پرواز داشت. کاش.
نظر شما