صرفنظر از نگاههای سیاه و سفید درباره خانواده و حکومت پهلوی، بررسی روایتهای دقیق از افرادی که خود درون این سیستم بوده و زیر و بالای آن را از نزدیک لمس کردهاند، تصویر واقعیتری از این حکومت به دست میدهد.
پژوهش ایرنا در سلسله گزارشهایی، تلاش دارد زوایای کمتر دیده شده حکمرانی پهلوی را از زبان مقامها و مدیران این حکومت بازخوانی کند. پیش از این، گزارشی از کتاب «من و خاندان پهلوی» تألیف «احمدعلی مسعودانصاری»، گزارشی از مصاحبه ارتشبد طوفانیان با پروژه تاریخ شفاهی هاروارد، خلاصهای از کتاب خاطرات پرویز راجی آخرین سفیر پهلوی در انگلیس با عنوان «در خدمت تخت طاووس» و گزارشی از کتاب «خاطرات شاپور بختیار» [۱] آخرین نخست وزیر دوران پهلوی ارائه شد.
اینک نگاهی میاندازیم به کتاب خاطرات «ابوالحسن ابتهاج» اقتصاددان و از مدیران شاخص سازمانها و نهادهای اقتصادی و اداری پهلوی.
ابتهاج فرزند ابراهیم در هشتم آذرماه ۱۲۷۸ شمسی در رشت به دنیا آمد. پس از پایان تحصیلات ابتدا مترجم قوای انگلیسی در رشت شد؛ بعد از آن شغلهایی در بانک شاهی، بانک فلاحتی ایران، وزارت مالیه، اداره کل تجارت، سفیر ایران در فرانسه، مشاور مدیرعامل صندوق بینالمللی پول و سازمان برنامهوبودجه داشت و بانک ایرانیان را تاسیس کرد.
ابتهاج از چهرههای شاخص مدیریت و اقتصاد در دوره پهلوی محسوب میشود که خاطرات او گویای نکاتی در حوزه سیاست و اقتصاد ایران است که میتواند تجربههای زیادی در اختیار خوانندگان قرار دهد. کتاب «خاطرات ابوالحسن ابتهاج» به کوشش «علیرضا عروضی» به چاپ رسیده است.
ابتهاج: ایران دردهای زیادی دارد و به راحتی قابل علاج نیست... البته دردهای ایرانِ بدبخت با انجام عملیاتهای عمرانی علاج نمیشود... فقر، فلاکت، بیسوادی و بیماری سراسر مملکت را فرا گرفته استوضع مملکت چگونه اصلاح خواهد شد؟
ابتهاج در دوره رضاشاه معتقد بود تا زمانی که برای کارهای کشور نقشهای نداشته باشیم وضع مملکت درست نخواهد شد. همچنین استدلال میکرد مملکتی مانند ایران، با امکانات مالی و نیروی انسانی محدود و نیازهای نامحدود نمیتواند در مدت کوتاهی همه احتیاجات خود را تأمین کند. بنابراین باید دید مهمترین و ضروریترین کارهایی را که میتوان در مدتی معین با بودجهای مشخص انجام داد کدام هستند؛ در غیر این صورت دولت دست به کارهایی خواهد زد که ممکن است به خودی خود مهم باشد اما از دید کلیِ نیازهای مملکت مفید نبوده و بلکه مضر هم باشند. [۱]
ابتهاج بر این عقیده بود که ایران دردهای زیادی دارد و به راحتی قابل علاج نیست. برای نمونه در ۱۷ مهر ۱۳۲۵ نامهای در مورد لزوم تهیه برنامه، مساله هزینه و استقراض آن از خارج، به «حسین علاء» نخستوزیر مینویسد و در آن در گزارشهای متعددی، لزوم اقدامات عمرانی مانند ساختن سد لار و لولهکشی تهران و تکمیل کارخانه برق تهران را مورد بررسی قرار میدهد.
او در این نامه مینویسد: البته دردهای ایرانِ بدبخت با انجام این عملیات عمرانی علاج نمیشود؛ حتی ممکن است اجرای چنین برنامهای اثرات نامطلوبی هم داشته باشد زیرا فقر، فلاکت، بیسوادی و بیماری سراسر مملکت را فرا گرفته است. همچنین تأکید میکند که به عقیده او صلاح نیست همه بخش زیادی از توانایی کشور به چند مورد اصلاحات تهران برسد.
به عقیده او، «اجرای این برنامهها در ایران مشکلات بیپایانی در بردارد. کیست که نداند با دستگاههای زنگزده دولتی در کشور، انجام چنین کاری تا چه اندازه دشوار است؛ اما اگر کسی معتقد است که باید ایران را از این وضع نکبتبار نجات داد باید همه این مشکلات و موانع را رفع کند زیرا تنها علاج است و دیگر نمیتوان با دنیای امروز، زندگی روزمره را ادامه داد.» [۲]
مخالفت با استخدام خارجیها در بانک
اگرچه ابتهاج در خارج از کشور درس خوانده بود و ارتباط زیادی هم با آنها داشت و حتی مدتی در بانک جهانی کار میکرد اما این باعث نمیشد که همه حرفهای آنها را چشم و گوش بسته قبول کند و یا اینکه مانند بسیاری دیگر از سیاستمداران و مدیران اقتصادی، در مقابل خارجیها دچار خودکم بینی باشد. ابتهاج در مواقع مختلف نشان داد که هیچ چیزی از آنها کمتر ندارد.
یکی از مهمترین مخالفهایش با خارجیها به این صورت بود که در سال ۱۳۲۱ که «ارتور میلسپو» میخواست شخصی آمریکایی را در ریاست بانک ملی با ابتهاج شریک کند، او مخالفت کرد و گفت: روزی که ریاست بانک ملی را قبول کردم با قوامالسلطنه شرط کردم که هیچ خارجی در بانک استخدام نشود. [۳]
البته این نوع نگاه ابتهاج به خارجیها در ارتباط او با میلسپو بارها مشاهده شد. اگرچه ابتهاج در آغاز، به کمک میلسپو پرداخت و در دو نوبت و با تقاضای میلسپو، وام در اختیار وزارت دارایی گذاشت اما پس از مدتی کار آنها به اختلاف کشید و درخواست بعدی میلسپو را برای دریافت وام رد کرد.
یکی از مهمترین اختلافهای ابتهاج با میلسپو درباره نظارت بر معاملات ارزی بود؛ در ۲۴ فروردین ۱۳۲۲، میلسپو تعدادی از کارمندان نظارت بر معاملات ارزی را از ۱۲۰ نفر به چهار نفر کاهش داد؛ در حقیقت کار کمیسیون ارز و مقررات ارزی کشور را منحل کرد.
به دستور او، کمیسیون به دو بانک مجاز «بانک ملی و بانک شاهی» اجازه داد به هر تقاضا کنندهای به هر میزانی که درخواست کنند ارز بفروشند. در نتیجه این تصمیم، مبالغ عمدهای از سرمایههای کشور به شکل دلار از ایران به خارج منتقل شد و در نتیجه ابتهاج به مسئولیت خود، فروش دلار را از ۱۱ خرداد ۱۳۲۳ توسط بانک ملی محدود به ورود کالا و نیازهای محصلان ایرانی در آمریکا کرد و از بانک شاهی نیز خواست از روش بانک ملی پیروی کند. [۴]
ابتهاج به برنامههای انگلیس نیز نگاه خوشبینانهای نداشت. او در مورد دسیسه انگلیسیها برای رفع نیاز مالیشان میگوید: انگلیسیها خیال داشتند در صورت لزوم، خودشان در انگلیس اسکناس ریالی که برای بانک شاهی چاپ میشد، برای مصرف به ایران حمل کنند و حتی با شرکت انگلیسی که سابقاً برای بانک شاهی اسکناس چاپ میکرده تماس گرفته بودند».[۵]
انگلیسیها به شاه جدید گفته بودند به چند شرط سلطنت او را به رسمیت خواهند شناخت و شاه نیز تعهد کرده بود همه شرایط آنها را اجرا کندسلطنت و شخصیت محمدرضا پهلوی
ابتهاج، انگلیسیها را در جریان سلطنت محمدرضا پهلوی دخیل میداند و در خاطراتش میگوید: انگلیسیها به شاه جدید گفته بودند به چند شرط سلطنت او را به رسمیت خواهند شناخت و شاه نیز تعهد کرده بود همه شرایط آنها را اجرا کند. شرط اول قول داده بود قانون اساسی را کاملاً رعایت کند. دوم، املاکی که رضاشاه از مردم به زور گرفته بود را به صاحبان آن پس دهد و سوم، همه اصلاحاتی که به تشخیص دولت انگلیس لازم است، اجرا کند».[۶]
او همچنین درباره عوامل تغییر شخصیت محمدرضا پهلوی میگوید: به عقیده من دو عامل مهم باعث تغییر رویه او شد. یکی تملقگویی بیش از اندازه و عدم شهامت اخلاقی بسیاری از اطرافیانش در بیان حقایق؛ زیرا وقتی کسی سالها در چنین موقعیتی قرار گرفت باید خیلی قویالاراده باشد که تحت تاثیر قرار نگیرد. عامل دیگر حمایت کامل خارجیها از او بود».[۷]
انتقاد از آمریکاییها و اخراج از کار
اگرچه ابتهاج میدانست که نباید از انگلیس و آمریکا انتقاد کرد اما در جلسههای مختلف به انتقاد از اختصاص عمده درآمدهای نفتی به خرید تسلیحات پرداخت و بعد از آن بود که به سرعت حمایت حامیان خارجی خود را از دست داد و کنار گذاشته شد.
وی در این باره میگوید: «آنگاه با شدت، از نظر مستشاران نظامی آمریکا در ایران انتقاد کردم و گفتم هر سال هنگامی که بودجه ارتش ایران برای سال بعد منتشر میشود و من با افزیش هزینه مخالفت میکنم و نظر خود را به شاه ابراز میدارم شاه جواب میدهد مقامهای نظامی آمریکا در ایران حتی این افزایش را هم کافی نمیدانند. با عصبانیت گفتم محض رضای خدا ترتیبی بدهید که اینگونه تناقضگویی بین مقامهای مختلف آمریکا روی ندهد. اظهارات من به حدی با شدت و حرارت بیان میشد که «خداداد فرمانفرمائیان» بلافاصله به همسرم آذر تلفن کرد و گفت کار فلانی تمام است. شاید حق با او بود زیرا بلافاصله چند روز، انتقال اختیارات مدیرعامل سازمان برنامه به نخستوزیر... صورت گرفت.»[۸]
سرانجام انتقاد از شاه
ابتهاج نسبت به سرنوشت افرادی که به آمریکا و انگلیس وابسته بودند اما در مواقعی به انتقاد از حکومت میپرداختند نیز بیتفاوت نبود؛ یکی از این افراد «احمد آرامش» رئیس سازمان برنامه بود که سرانجام به صورت مشکوکی به قتل رسید. ابتهاج در همین زمینه از ملاقاتش با آرامش میگوید: «در ملاقات آن روز، آرامش یک نسخه از شبنامهای را که منتشر کرده بود به من داد. در این شبنامه، آرامش از حکومت شاه سخت انتقاد کرده و چنین نظر داده بود که رژیم سلطنتی باید به جمهوری تبدیل شود.
از او پرسیدم که چطور دست به چنین اقدامات خطرناکی زده است. او جواب داد رونوشت همه مدارک را در یکی از بانکهای سوئیس به ودیعه نهاده و دستور داده آنها را پس از مرگش منتشر کنند و دستگاه نیز از این موضوع مطلع است. پس از این ملاقات دیگر از آرامش خبری نشد تا اینکه چندی بعد اطلاع پیدا کردم در یکی از پارکهای شهر به طرف پاسبانی تیراندازی کرده و توسط ماموران انتظامی به قتل رسیده است. با آشنایی که با احوال آرامش داشتم یقین دارم او اهل اسلحه و تیراندازی نبود».[۹]
البته ابتهاج برخلاف برخی سیاستمداران آن دوران که به انتخاب انگلیس و آمریکا به صورت اصولی و منطقی منتقد بودند و طبعاً مورد غضب شاه واقع میشدند، هرگز در چنین مسیری قرار نگرفت.
او بارها در مواقع مختلف از حضور آمریکاییها در ایران سخن به میان میآورد؛ اینکه در بسیاری از کارها دخالت میکردند و چگونه بر محمدرضا پهلوی در مواقع مختلف فشار میآوردندفساد، ظلم، بیاعتنایی به حقوق بشر
ابتهاج در خاطرات خود مطالب زیادی را به آمریکا و آمریکاییها اختصاص داده است. او بارها در مواقع مختلف از حضور آمریکاییها در ایران سخن به میان میآورد؛ اینکه در بسیاری از کارها دخالت میکردند و چگونه بر محمدرضا پهلوی در مواقع مختلف فشار میآوردند.
او در همین صحبتها به ظلم و فساد حکومت پهلوی نیز اشاره دارد. البته ابتهاج بازگو میکند که مردم ایران، دلخوشی از آمریکاییها نداشتند.
او میگوید: «از جمله کسانی که از زندان به آنها نامه نوشتم یکی «جرج مگی» بود که در دولت کندی بار دیگر به معاونت وزارت خارجه آمریکا منصوب شده بود... در یک قسمت از نامه خود به مگی نوشتم: ... آمریکا بطور آشکار از دولت ایران حمایت کرده است...اما چیزی که باعث تاسف است و حتی میتوان آن را یک فاجعه دانست اینکه دولت شما، خود را با وضعیتی در ایران آلوده کرده که مخالف روش و سنتهای آمریکاست. از جمله فساد، ظلم، بیاعتنایی به حقوق بشر و فقدان محاکمی که بطور عادلانه به اتهامات افراد رسیدگی کنند...باعث تاسف است که دولت شما در گذشته نسبت به این وضع آگاهی کامل داشت اما عمداً چشمهایش را بست ... امروز مورد تنفر بسیاری از ایرانیها هستند و بیشتر هموطنانم نسبت به آمریکاییها اعتماد ندارند...آمریکا نباید هیچگونه ترسی داشته باشد از اینکه به دولت ایران و در صورت لزوم به مردم ایران اعلام کند دیگر از حکومت منفوری که نزد دوستان و متفقین خود بیاعتبار است حمایت نخواهد کرد».[۱۰]
جمعبندی
داوری در مورد شخصیتی همچون ابوالحسن ابتهاج آنچنان ساده و آسان نیست که بتوان در چند خط به زبان آورد زیرا به عنوان یکی از مدیران اقتصادی چندین دهه فعالیت داشته و از آنجایی که در ایران هیچگاه اقتصاد جدا از سیاست نبوده فعالیتهایش را نمیتوان جدا از سیاستبازی در دوره پهلوی دانست.
ابتهاج در خاطراتش میکوشد از خود یک چهره مخالف با دخالت بیگانگان در امور کشور ترسیم کند اما در مواقعی میبینیم، خواسته و یا ناخواسته راهی پیش پای او قرار ندارد. شاید بتوان گفت او نفس وابستگی را میپذیرد اما نسبت به پیامدهای این وابستگی در مواقع مختلف، مخالفت خود را نشان میدهد.
او در خاطراتش نشان میدهد فردی پیشگام در توسعه جهان سوم است؛ فردی ملیگرا که نسبت به حفظ و ارتقای منافع کشورش تعهد کامل دارد و در عین حال برای دستیابی به این هدف، آماده همکاری با سازمانهای بینالمللی هم است. البته خاطرات ابتهاج علاوه بر اینکه به عنوان یک تجربه به آسیبشناسی ساختاری مالی و اداری کشور کمک میکند، از آن نظر هم مهم است که بدانیم او چه اندیشهای در سر میپروراند و چه انگیزهای برای خود تصور میکند و در تاریخ اقتصاد ایران از او باید چگونه یاد کند؟
پینوشت:
[۱] خاطرات ابوالحسن ابتهاج، به کوشش: علیرضا عروضی، تهران: انتشارات علمی، صص۲۹۷، ۲۹۸
[۲] همان، ص۳۱۵
[۳] همان، صص۱۱۴، ۱۱۵
[۴] همان، صص۱۱۴، ۱۱۵
[۵] همان، ص ۱۲۵
[۶] همان، ص ۱۳۴
[۷] همان، ص ۱۳۴
[۸] همان، ص ۴۴۵
[۹]همان، ص۴۸۴
[۱۰]همان، ص ۵۰۸
نظر شما