دیدار همرزمان حبیب به یاد شهدای یگان دریایی

بندرعباس - ایرنا - یاران و همرزمان شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی در یگان دریایی لشکر ۴۱ ثارالله پنجشنبه شب در بندرعباس گردهم آمدند تا ضمن گرامیداشت دوران پرافتخار دفاع مقدس خاطراتی شنیدنی از سردار دلها و رفقای شهیدشان را بازگو کنند.

به گزارش خبرنگار ایرنا، خط شکنان فاو در مرکز فنی و حرفه‌ای شهید کرانی بندرعباس دور هم جمع شده بودند تا بار دیگر از عشق در این جبهه بگویند، از ویژگی‌ مالک‌ اشتر امام زمانشان و از دلاوری‌ها و مظلومیت شهدای والفجر هشت، کربلای چهار و پنج و اخلاص سردار شهید علی حاجبی روایت‌ها کنند.

آنها جمع شده بودند تا مرور کنند یاد شهدای کربلای چهار را، یاد شبی که دریادلان بی‌سنگر از نهر عرایض حرکت کردند و دشمن برای نخستین بار توی این نهر بیش‌تر آنها را زیر گلوله و آتش گرفت.

جانبازی که چشمان خود را در جبهه از دست داده بود اما با جان دل خاطرات دوران جبهه را می‌شنید و مرور می‌کرد از جانبازی‌ها و رشادت‌های رفقای شهیدش؛ آنهایی که نه تنها یک وجب از خاک ایران را به دشمن ندادند که برای حفظ آن چقدر زیبا جانبازی کردند مانند شهیدان، علی اکبر محمد حسینی شیرمردی که حماسه خلق کرد و «حمید ایرانمنش» مشهور به «حمید چریک» که همچون سردار حاجبی فقط می‌خواست در سنگر مبارزه باشد، در مرحله اول عملیات «بیت المقدس» و در حالی که ۲۰ گلوله بر تنش نشست، به شهادت رسید.

ماجرای نامه حاج قاسم به دختر رزمنده هرمزگانی چه بود؟

ششمین یادواره «دریادلان بی‌سنگر» یگان دریایی لشکر ۴۱ ثارالله پنجشنبه شب در دانشکده شهید کرانی بندرعباس اما ما را به دل خاطراتی از راویان جبهه و جنگ برد که برایمان تازگی داشت، از روایت مردان خاکی و بی ادعای این محفل، از اخلاص جانشین لشکر تا نامه‌ای طولانی به «زهرا» فرزند یکی از جانبازان یگان دریایی لشکر که سراسر بوی عرفان و بیان اسرار رفیقی داشت که حالا همسایه‌اش شده و تمنایی برای رسیدن به عشق ابدیش تا بیان اسراری از سردار شهید حاج یونس زنگی آبادی و شهیدمحمدحسین یوسف‌الهی...

بخشی از نامه

جمله‌ای را که بخشی از حقایق اسرار خلقت و حاصل تجربه عمرم می‌باشد، به عنوان هدیه تقدیمت می‌نمایم: "دخترم" لازم می‌دانم به ذکر حقیقتی که خود شاهد آن بودم و ۲۳ سال پیش اتفاق افتاد در مقدمه مطالبم اشاره کنم... محیط بسیار ساکت بود، متوجه گفت‌وگوی بلند بچه‌های اطلاعات شدم که در داخلی یکی از ساختمان‌های کنار نهر مستقر بودند، بچه‌های اطلاعات در این ساختمان سه کار را انجام می‌دادند؛ اولا شب‌ها با عبور از رودخانه به شناسایی دشمن می‌رفتند، ثانیا روزها با دیده‌بانی حرکات دشمن را زیرنظر داشتند، ثالثا جزر و مد آب را در داخل همین نهر اندازه‌گیری می‌کردند که ما بدانیم جزر کامل و مد کامل چه زمانی است تا زمان حمله را دقیق طراحی کنیم.

صدای آن‌ها غیرعادی بود، آهسته از روی پل که روی نهر زده شده بود، به آن طرف رفته صدای شهید محمدرضا کاظمی را به خوبی می‌شنیدم که با عصبانیت به برادر دیگری به نام حسین بادپا می‌گفت حسین یوسف‌اللهی گفته تو شهید نمی‌شوی...

بچه‌ها متوجه حضور من نبودند، صدایم را بلند کردم و گفتم چه خبره؟ چرا بحث می‌کنید؟ بچه‌ها که متوجه حضور من شدند، همگی ساکت ماندند. محمدرضا که برآنها ارشدیت داشت گفت: چیزی نیست، من اصرار کردم اما سعی کرد چیزی نگوید.

با ناراحتی گفتم من داشتم می‌شنیدم که تو به حسین بادپا چه می‌گفتی، موضوع چیه؟ او مجبور به سخن شد، گفت: قبل از نماز صبح حسین یوسف‌اللهی مرا بیدار کرد و گفت محمدرضا پاشو برو خط...

حسین یوسف‌اللهی و محمدرضا کاظمی اهواز بودند فاصله ۲۰۰ کیلومتری خط حسین بادپا خواب افتاده و اندازه‌گیری جزر و مد را از پیش خود و به صورت احتمالی نوشته! چنین کاری در جبهه خیلی بعید بود که کسی به دورغ کاری را انجام دهد و به او بگو تو بخاطر اینکار شهید نمی‌شوی...

دخترم حسین جوان ۱۹ ساله‌ای بود که مسوولیت شناسایی از دشمن را برعهده داشت، او در این سن کم به مرتبه‌ای رسیده بود که از فاصله ۲۰۰ متری بدون هر گونه ارتباط و اطلاعی چیزی را می‌دید که من در فاصله پنج متری نمی‌دیدم.

«معنویت» عصاره و حاصل عبادت و بندگی است

راستی حسین چطور به این مقام رسید که حجاب از جلوی چشمانش برداشته شده بود، معلوم است نتیجه رسیدن به مرحله‌ای از کمال که حجاب‌های مادی را برمی‌دارند به سن، علم و حتی عملِ زیاد نیست، بلکه رابطه خاصی است؛ رابطه‌ای که انسان را در دید خداوند محبوب قرار می‌دهد و انسان خود به خوبی می‌فهمد که آیا محبوب خداوند است؟

هر وقت به طور حقیقی در وجود خود احساس کرد که هیچ‌کس را به اندازه او دوست ندارد؛ همان که در حدیث قدسی فرمود: «حب خداوند سبب عشق به خداوند می‌شود و عشق به خداوند سبب عروج انسان‌ها یعنی شهادت می‌شود» آن وقت حجاب‌ها آرام آرام کنار می‌رود و انسان سبک‌بال می‌شود.

خداوند رحمت کند شهید ۱۸ ساله دیگری به نام «حسین عالی» را اهل زاهدان بود گفت من بعضی وقت‌ها روی زمین راه نمی‌روم. گفتم چطور؟ همین جور که ایستاده بود دست‌هایش را از زیر پاهایش عبور داد گفت: اینجوری...

دخترم، در عالم عبادت و عبودیت، «معنویت» عصاره عبادت و بندگی است اگر انسان در تمامی شبانه روز در حال عبادت باشد، اما معنویت در وجود آن جاری نشود، هیچ معجزه‌ای و حتی تحولی در این انسان رخ نخواهد داد...

"گفتا شه شهیدان با شاهد یگانه عشق تو کشت ما را، شمر و سنان بهانه". همین جا شعر یادگاری حسین قصه‌ خودم را برایت بخوانم شاید معنای حقیقی عاشق را برساند و به نظرم عشق که حقیقی که شعله همیشگی را در انسان نگه می‌دارد، مصداق همین شعر است و عشق به خدا یعنی رفیق الله شدن. «الْقَلْبُ حَرَمُ اللَّهِ فَلَا تُسْکِنْ حَرَمَ اللَّهِ غَیْرَ اللَّه»؛ «قلب حرم خداست کسی را غیر از خدای را در آن جای مده».

زنگی‌آبادی از سلاح دعا استفاده کرد

اما شعر حسینِ من فرمود: «اگر زطور سینا عبور کردی ارنی مگو و بگذر که نیرزد این تمنا به جواب "لن ترانی". اگر زطور سینا عبور کردی ارنی بگو و مگذر تو صدای دوست بشنو چه ارنی، چه "لن ترانی". ارنی بگوید آنکس که تو را ندیده باشد که تو با منی همیشه چه جواب لن ترانی»...

نگاه کردم دیدم دست‌های او به آسمان بلند است، صدایش زدم دیدم از گونه‌هایش همانند ناودان اشک می‌ریزد، گفتم دیدی چی شد، گفت دیدم اما تو حقیقت دعا را دیدی، من متوجه شدم همه این حادثه و تحیر و فرار بعثی‌ها به این دلیل بوده است که وقتی او شروع به تیراندازی کرد زنگی‌آبادی دید که چیزی برای دفاع از خود نداریم از سلاح دعا استفاده کرد...

«زهرا خانم» همه راه‌ها به او منتهی می‌شود، که او بی‌انتهاست و اول و آخر و ظاهر و باطنِ خلقت اوست. تمامی تکیه‌گاها ذره‌ای از ذرات او هستند، به ذره تکیه مکن وقتی خود او با همه عظمتش در دسترس تو و بی‌منت‌تر از ذره است. چرا انسان به ذره اعتماد و تکیه نماید؟ از زمان خلقت انسان تا کنون میلیون‌ها سالِ بی‌شمار گذشته است، پس از میلیون‌ها سال به رغم اینکه بشریت در اوج علم است؛ اما به ذره‌ای از اسرار او پی برده است که انسان گمراهانه ابتدا منکر می‌شود.

پس از سال‌ها معنای خنده بر زخم خون را می‌فهمم

اما نسل‌ها می‌روند و هر نسلی ذره‌ای از حقیقت را کشف می‌کند، بعضی وقت‌ها انسان نادانسته قیامت را و زندگی مجدد را منکر می‌شود و از خود ناآگاهانه و متحیرانه می‌پرسد، مگر می‌شود این استخوان‌های پوسیده و خاک شده زنده شود اما امروز می‌شنوید و بعد نمونه آن را دیدیم که دانشمندان با «دی ان ای» حیوانات منقرض شده نسل آنها را احیا می‌کنند. این انسانی که خود ذره‌ای از ذرات خلقت است به این مرحله می‌رسد چگونه ما می‌توانیم حکمت و قدرت او را منکر شویم؟

"دخترم" گرچه متاسفانه من آینه زنگار بسته‌ای هستم و خود نمی‌توانم حقیقتی را نمایان کنم، آنچه بیان می‌شود، حقیقت من نیست بلکه تجربه من است که غیرقابل انکار است و من در این تجربه حقیقی فقر، غنا، ملکوت و ماورای بهشت را دیدم، حالا پس از سال‌ها معنای خنده بر زخم خون را می‌فهمم.

«زهرا خانم» خدا را، خدا را، خدا را در تمامی اعمال خود حاکم کن آنوقت خواهی دید که به چه مقام اولیاء‌اللهی خواهی رسید و چه حلاوت زیبایی را حس خواهی کرد. "دخترم" لحظاتی را برای او خلوت کن، دخترم یاد زهرا سلام الله علیها ام‌الائمه و فرزندان او و محبت آنان را در دل خود همیشه زنده بدار و نماز حضرت جعفر علیه السلام که پیامبر پس از بازگشت از غربت و خستگی حبشه به او عطا فرمود، مراقبت کن، اثرات فوق‌العاده‌ای دارد و دعای بیست یکم و پنجم صحیفه سجادیه را فراموش مکن معانی بلندی دارد...

«دخترم» دعایم کن خداوند می‌داند در چه غربتی گرفتارم، زجری که در این زندان می‌کشم جرم گناهی است که کردم و حقیقتا مصداق همین حرفِ دل هستم. «غریبم با روح و جان خسته غروب وقت پرواز با بال شکسته. کبوترها رفته‌اند من در دام صیاد. خدایا کی شود از دام خود گردم آزاد - عمویت قاسم سلیمان».

اینها فقط گوشه‌ای از نامه‌ عارفانه و عاشقانه و بسیار شنیدنی از شهید سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی به زهرا دختر عباس پوردادخدایی (جانباز و عضو یگان دریایی لشکر ۴۱ ثارالله) است که طبق قولش قرار بود یک صبح برای صرف صبحانه میهمان این خانواده باشد اما به دلایلی نتوانست به قولش عمل کند، را در بیانی شیوا و دل‌انگیز روایت کرده است.

*ماجرای نامه حاج قاسم به دختر رزمنده هرمزگانی از زبان پدر

"عباس پوردادخدایی" پدر زهرا پوردادخدایی و عضو یگان دریایی لشکر بعد از قرائت نامه حاج قاسم به دخترش ماجرای این نامه را شرح داد:

ماجرا از اینجا شروع می‌شود که حاج قاسم یک روز جلوی منزل خواهرش دخترم را که از بیرون به سمت خانه می‌آمد را دیده بود و زهرا را صدا می‌زند و می‌پرسد شما دختر عباسی؟

زهرا برمی‌گردد و می‌گوید بله، حاج قاسم که با دخترش زینب بارها به منزل ما آمده بود با زهرا احوالپرسی می‌کند و بعد می‌گوید بابات کجاست، زهرا هم می‌گوید موقعی که من بیرون بودم خانه بود. احتمالا خانه باشد.

حاج قاسم می‌گوید پس من فردا صبح صبحانه می‌آیم منزل شما. آن روز هوا بسیار سرد بود زهرا صبح زود بیدار شده بود و من را بیدار کرد و گفت بابا برویم جلوی درب. گفتم حاجی که آمد در را زد باهم می‌رویم باز می‌کنیم گفت نه می‌خواهم خودم در را باز کنم گفت خوب خودت برو من نمی‌توانم این همه جلوی در بایستم. می‌رفتم ۱۰ دقیقه‌ای می‌ایستم اذیت می‌شدم هوا سرد بود اما آن روز از حاجی خبری نشد تا اینکه حدود دوماه بعد جایی میهمانی بودیم حاجی هم بود گفتم قرار بود بیاید منزل ما زهرا و بچه‌ها منتظر شما بودند، آنجا متوجه شدم شبی که فردای آن روز برای صبحانه به منزل ما بیاید کار مهمی پیش آمده بود و حاجی تهران رفته بود.

حاجی گفت از زهرا عذرخواهی کن، تا اینکه حدود یکماه دوباره یک جلسه‌ای داشتیم و حاجی تاکید کرده بود که افراد با خودشان کسی را نیاورند زهرا اصرار داشت که بابا من هم می‌آییم، گفتم نه، گفت تو به حاجی بگو اگر گفت نه من همین جا داخل ماشین می‌نشینم.

رفتیم پیش حاجی گفتم زهرا هم آمده اینجا هم حاجی طلبکار ما شد که چرا زهرا را نیاورده‌ام گفت خودتان گفتید کسی را نیاورید. گفت بگو بیاد، زهرا آمد و همان جا طلبکار حاجی شد که چرا گفتی میام خانه ولی نیامدی، حاجی میدونی بابام چندساعت توی سرما منتظر شما ماند ولی نیامدی؟ زهرا به شدت طلبکار حاجی شده بود و حاجی هم دستش را روی سینه می‌گذاشت و عذرخواهی می‌کرد. تا اینکه یکماه بعد نامه‌ای دست شهید پورجعفری داده بود و گفته بود نامه باید به دست خود زهرا برسد. شهید پورجعفری با من تماس گرفت و گفت حاجی برای زهرا نامه نوشته و تاکید کرده حتما به دست خودش بدهم. زهرا را بردم پیش شهید پورجعفری و خودش نامه را با دست خودش به دخترم داد؛ نامه‌ای در پنج صفحه تا دل یک بچه را به دست بیاورد! اینکه می‌گویند سردار دل‌ها یعنی با دلش سوار بر قلب‌ها شده است.

محفل عاشقانه جانبازی‌های جانبازان لشکر شجاع و خاکی حاج قاسم با روایتگری و بیان خاطرات ادامه یافت از جایی که «محمدرضا حسین زاده» یکی از یادگاران لشکر ۴۱ ثارالله گفت: حاج قاسم می‌گوید وقتی وارد جنگ شدم دو چیز را در کوله‌ام گذاشتم یکی توکل و دیگری اخلاص. باید از تک تک شهدا نام ببریم حتی کسانی که در یگان دریایی لشکر ثارالله بودند اما امروز در بین ما نیستند و به لقاالله پیوسته‌اند.

«علی عبدالعلی‌زاده» دیگر رزمنده دوران دفاع مقدس و عضو یگان دریایی لشکر ۴۱ ثارالله نیز خطاب به شرکت‌کنندگان در این یادواره گفت: شهدا هرکسی را دعوت نمی‌کنند امشب همه شما با دعوتنامه شهدا به این محفل آمده‌اید.

وی در ادامه با اشاره به شخصیت عرفانی و معنوی سردار شهید حاجبی، شهید هرمزگانی و جانشین لشکر ۴۱ ثارالله بیان کرد: سردار شهید علی حاجبی در جبهه سه مسوولیت مهم داشت درحالی کمتر کسی مثل او در لشکر داشتیم که چند مسوولیت باهم قبول کرده باشد.

عبدالعلی‌زاده گفت: شهید حاجبی اهل پذیرفتن مسوولیت نبود و دائم دنبال این بود که در میدان نبرد باشد تا اینکه حاج قاسم و موذن‌زاده اینقدر با او صحبت کردند تا مسوولیت مخابرات و بعد یگان دریایی و سپس جانشینی لشکر ۴۱ ثارالله را پذیرفت.

این یادگار دوران دفاع مقدس بیان کرد: سردار شهید حاج علی حاجبی در جبهه‌ با وجود اینکه مسؤولیت مخابرات لشکر ۴۱ ثارالله بر عهده داشت هم‌زمان نیز یگان دریایی لشکر را راه‌اندازی کرد و اثری ماندگار از خود به جا گذاشت.

وی از جانبازان دوران دفاع مقدس به عنوان نمادهای عینی ایثار و جانبازی یاد کرد و افزود: یادواره یگان دریایی لشکر ۴۱ ثارالله هرساله به یاد جانبازی‌های همرزمانمان و مرور خاطرات و روایتگری آنان برای نسل آینده‌ساز این کشور برگزار می‌شود.

تا نگفتم به لشکر برنمی‌گردی

دوست محمد حاجبی برادر سردار شهید علی حاجبی نیز به ذکر خاطراتی از یادگاران دوران دفاع مقدس پرداخت و اظهار کرد: سال ۸۱ به دیدن یک دوست جانبازم و نابینا در میانه آذربایجان شرقی رفتم.

وی افزود: این جانباز گفت برادر حاجبی زمانی که نابینا شدم ازدواج کردم و دو فرزند دارم، آرزوم دارم برای یک لحظه خدا چشمانم را به من برگرداند که فقط بتوانم روی همسر و بچه‌هایم را ببینم و دوباره بینایی چشم‌هایم بسته شود.

برادر شهید حاجبی ادامه داد: امشب در جمع ما حاج محمد حیدرنسب جانباز نابینا در این یادواره حضور دارد که من مطمئن هستیم وی نیز آرزو دارد برای یک لحظه چشمهایش بینا و صورت همسر و فرزندانش را ببیند.

وی در ادامه به خاطراتی از برادرش در سال ۶۱ در عملیات خیبر پرداخت و گفت: آن زمان من و برادرم در واحد مخاطرات لشکر فعالیت داشتیم، بعد از عملیات بدر که حاج قاسم تشخیص داد لشکر ثارلله باید به یک یگان دریایی مقتدر مجهز باشد، شهید حاجبی را به عنوان مسوول یگان انتخاب کرد.

حاجبی ادامه داد: یگان در کنار کارون بود و سه گروهان هم تشکیل شده بود، به من گفت بیا اهواز سریع خودم را رساندم شهید حاجبی من را سوار لندکروز کرد و توی گروهان سوم که عباس پوردادخدایی هم بود حدود ۱۵ نفری از رزمنده‌های رودان، بندرعباس و هرمز هم بودند، شهید حاجبی گفت تا نگفتم به لشکر برنمی‌گردی. نمی‌دانم توی گوش عباس چی گفت که او مرا خیلی تحویل گرفت!

جانبازان لشکر ۴۱ ثارالله همگی مظهر مردانگی و شجاعت هستند

این رزمنده دفاع مقدس هرمزگان افزود: حاج علی(عبدالله) گفت از این به بعد بچه‌هایی که می‌فرستم برای گروهان شما آنها را با بقیه بچه‌ها نمی‌بری از همان دور از چادرها؛ با همه آنها اتمام حجت می‌کنی و می‌گویی ما مثل هفتاد و دو تن وارد این عملیات و مثل آنها از این عملیات خارج می‌شویم، اگر هستید بسم‌الله اگر نه شبانه برگردید به لشکر...

وی بیان کرد: این نوجوان‌های هفده هجده ساله هیچ‎‌کدامشان برنگشتند، من از عمق این کار به اندازه‌ای که در ذهن شهید حاجبی بود، نمی‌دانستم، شهید حاجبی با این کار می‌خواست بگوید اگر در عملیات خوب عمل می‌کردید والفجر هشت رقم می‌خورد اگر نه، این عملیات سرنوشت‌ساز رقم نمی‌خورد.

حاجبی با اشاره به دلاوری‌های گردان شهید تاجیک فرمانده گردان ۴۱۵ لشکر ۴۱ ثارالله در عملیات والفجر هشت و بهرام سعیدی اضافه کرد: در این عملیات غرور آفرین کمر ماشین جنگی عراق خرد شد و دوستان صدام ناامید شدند، گردان این شهید تا خور عبدالله و کارخانه نمک پیشروی کرد و ۱۸ پاتک دشمن را جواب دادند.

برادر سردار شهید حاجبی خاطرنشان کرد: جانبازان لشکر ۴۱ ثارالله همگی مظهر مردانگی و شجاعت هستند، لذا جا دارد این یادواره‌ها پررنگ‌تر و با بیان خاطرات، رشادت‌های شهدا و رزمندگان هشت سال دفاع مقدس در لشکر ۴۱ ثارالله مرور شود.

پاسداشت خاطره شهدای یگان دریایی لشکر ۴۱ ثارالله

رییس ستاد دائمی یادواره شهدای یگان دریایی لشکر ۴۱ثارالله (شهدای یگان دریایی) هدف از برگزاری این یادواره را پاسداشت یاد و خاطره شهدای یگان دریایی لشکر ۴۱ ثارالله عنوان کرد.

عبدالمحمد اکبرزاده افزود: تشکیل یگان دریایی بعد از عملیات خیبر به سردار شهید حاج علی حاجبی سپرده شد.

وی با بیان اینکه یادواره دریادلان بی سنگر لشکر ۴۱ ثارالله از سال ۹۰ تا ۹۷ چهار دوره در مسجد نبی اکرم(ص) بندرعباس برگزار شد، بیان کرد: پنجمین یادواره در اریبهشت ماه امسال در کرمان و در بیت‌الزهرا سلام الله علیها (موقوفه حاج قاسم) برگزار شد.

رییس ستاد دائمی یادواره شهدای یگان دریایی لشکر ۴۱ ثارالله افزود: درسال۸۷ شهید حاج قاسم سلیمانی در سفری به بندرعباس در یک جلسه خصوصی از فرماندهان هرمزگانی خواست رزمنده‌های جبهه و جنگ را دورهم جمع کنند و برنامه‌هایی برای آنان داشته باشند، لذا از زمانی که ‌متوجه دستور فرمانده لشکر خود شدم مصمم شدم این خواسته فرمانده خود را عملی کنم.

اکبرزاده ادامه داد: بعد از اولین یادواره در سال ۹۰ به همت همرزمان و فرماندهان به ویژه حاج عباس پوردادخدایی و حاج رضا ایرانمنش با راهنمایی‌های آنها و با تشکیل  دورهمی و دیدار با خانواده معظم شهدا، جانبازان و همسنگران متوفی و همچنین برطرف کردن برخی از مشکلات آنان در حد بضاعت ادامه پیدا کرد.

به گفته وی؛ در ۲ سال گذشته به دلیل کرونا برگزاری این یادواره متوقف و ششمین دوره آن در اردیبهشت ماه امسال برگزار شد.

رییس ستاد دائمی یادواره شهدای یگان دریایی لشکر ۴۱ ثارالله با گرامیداشت یاد و خاطره جواد روح اللهی و داود تویسرکانی دو فرمانده این یگان که در یکی ساله اخیر از دنیا رفته‌اند و دیگر همرزمانی که در سال‌های گذشته به رحمت ایزدی رفتند، گفت: آنها در تمامی این یادواره‌ها حضور فعال داشتند و امروز جای‌شان خالی است.

به گفته اکبرزاده؛ با راهنمایی و اطلاعات همرزمانی که در این یادواره‌ها شرکت می‌کردند، تاکنون بیش از ۸۰ شهید از یگان دریایی لشکر ۴۱ ثارالله شناسایی شده‌ است.

ششمین دوره این یادواره که با تجلیل از همسران جانبازان یگان دریایی لشکر ۴۱ ثارالله، اجرای نمایش و سرود قاسم سردار از شهرک امام رضا(ع) بندرعباس همراه بود، پنجشنبه شب در محوطه مرکز فنی و حرفه‌ای شهید کرانی بندرعباس برگزار شد.

در این دوره از یادواره دریادلان بی‌سنگر لشکر ۴۱ ثارالله به یاد سردار شهید حاج قاسم سلیمانی فرمانده لشکر خود و شهدای دوران دفاع مقدس، فرماندهان واحد یگان دریایی لشکر از جمله آقایان محمدرضا حسین‌زاده، رضا ایرانمنش، عباس پوردادخدایی، اصغر آذرمهر، محمد همتی، دوست محمد حاجبی، حسین عسکری، عباس خلیلی و عباس طوسی فرمانده گردان ۴۰۷ بم حضور داشتند.

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha