سیدمهدی امام جمارانی می گوید: در تمام مدت تحصیل که در قم بودم شخصیتی که برای من بسیار جذاب، آموزنده و مورد توجه بود، آیتالله خمینی بود. درس آقای خمینی بسیار رسمی و فعال بود. یعنی ایشان اجازه میدادند که شاگردان پای درسشان اشکال کنند. اگر اشکال نمیکردند ایشان آن درس را مرده می دانست. این اجازه امام موجب شده بود که شاگردانشان جسارت پیدا کنند و هر اشکالی را که به نظرشان بد میآمد، بی پروا ابراز کنند. امام هم گوش میدادند؛ غیر از مواقعی که اشکالاتی ناروا و بیتناسب از سوی شاگردان ضعیف مطرح میشد. در درس امام چند نفر بودند که در وارد کردن اشکال جسارت بیشتری داشتند. آقای خلخالی، حاجآقا مصطفیخمینی و آقای شیخ جعفرسبحانی از آن جمله بودند. آقای منتظری هم به درس میآمدند اما بعدها افرادی مانند ایشان و آقای مطهری بیشتر در درسهای خصوصی امام شرکت میکردند.
آیتالله خوشلباس و خوش تیپ
درس آیت الله خمینی در مسجد سلماسی واقع در کوچه حاج آقامحمدآقازاده برگزار می شد. این مسجد بیش از 500 تا 600 نفر ظرفیت داشت. وقتی که درس آیتالله خمینی تعطیل میشد، یکمرتبه خیابان ارم مملو از روحانیونی میشد که از درس ایشان میآمدند و این نشان دهنده آن بود که آیتالله خمینی چگونه شخصیتی است و چه وجهه علمی مهمی دارد. همه شاگردان از تماشای امام لذت هم میبردند. ایشان قدبلند، خوشتیپ، خوشهیکل و خوشلباس بودند و همیشه دیدن چهره آقای خمینی برایمان تازگی داشت.
اجازه همراهی طلاب را نمی داد
آقای خمینی وقتی از درس بیرون میآمدند، اجازه نمیدادند طلبهها به دنبالشان بیایند. ایشان به تنهایی به حرم میرفتند. مثلا اگر طلبهای اشکالی در درس داشت و سوالی میکرد، میایستادند. اشکالشان را جواب میدادند و سپس میگفتند بفرمایید.او را جلو میانداختند و بعد خودشان حرکت میکردند.
ما غالبا دیده بودیم وقتی علما و بزرگان در مسیری میروند، جمعی همراهشان هستند اما آقای خمینی به هیچ وجه اجازه نمیداد کسی او را همراهی کند.
چه وقت عصبانی میشدند؟
بعدها که من با امام آشنا شدم، به خصوصیات اخلاقی ایشان بیشتر پی بردم. مثلا روزی کسی آمد تا کفش امام را جفت کند و ایشان از همان بالای پله ها فریاد زد این کار را نکنید. اجازه نمیداد کسی کفش، جلوی پای ایشان بگذارد.
با شاگردانش بسیار متواضعانه برخورد میکرد. هیچ گاه در طول درس به کسی اهانت نمیکرد و اگر زمانی عصبانی میشد، بعدا عذرخواهی میکرد. اگر کسی در مباحث اشکال میکرد و اشکالش وارد بود و امام رد کرده بود، بعدا که متوجه میشد، اشکالش وارد بوده از او عذرخواهی میکرد.
پایین منبر مینشست
امام تندنویس بود وخطی بسیار زیبا داشت. زمانی که تازه درس امام رسمیت یافته بود، بر منبر نمینشستند بلکه همان پایین منبر درس میگفتند اما بعدا که شاگردان زیاد شدند، به اصرار آنها امام به منبر میرفتند. ابتدای ورود، کمی مینشستند و نفسی تازه میکردند و بعد میرفتند منبر و درس را شروع میکردند.
در نظم و ترتیب چنان بود که بعضیها ساعت خود را با رفت و آمد ایشان تنظیم میکردند. حالا من اسم نمی برم اما خیلی از آقایان بودند که درس آنها و زمان آن چندان نظم و انضباطی نداشت و گاهی اتفاق میافتاد که با نیم ساعت تاخیر درس را شروع میکردند و مکرر این تاخیر و بی نظمیها اتفاق میافتاد و بالطبع حقوق افراد پایمال میشد.
نقل قولی از فرزند بنیاگذار حوزه قم
جایگاه علمی امام تک بعدی نبود. بدین معنا که ایشان در یک زمان، هم استاد فلسفه، هم عرفان، هم فقه و هم اصول بودند. درس اصول امام بسیار معروف بود و کسانی که در مراتب بالایی از این درس قرار داشتند و میخواستند نزد استاد واردی در درس اصول بروند، محضر ایشان را درک می کردند. استعداد عجیبی در وجود امام بود که از همه جهات متمایز با دیگران بود.
مرحوم آقا میرزا مهدی پسر مرحوم آقاشیخ عبدلکریم حائری گفته بود که اگر امام برود 6 رشته از عرفان و مسائل فلسفی با ایشان دفن میشود و هیچ کس دارای این علوم نیست.
به استعدادها میدان میداد
من خیلی از درس ها را دیدهام. در بسیاری از جلسات تدریس، اساتید اجازه اشکال به شاگردان نمیدادند. البته زمان آیتالله بروجردی اشکال و بحث میشد که گاهی جنجال هم بود، اما به وسعت درس آقای خمینی نبود. در درس ایشان یک طلبه اشکال میکرد و بلافاصله اشکال دیگری. قال و مقال عجیبی میشد. امام به همه اینها توجه میکرد. اینها را مدیریت میکرد تا آن آخر که نظر قاطع را شخصا میگفت. یعنی این طور نبود که استعدادها را کور کند بلکه آنها را زنده و پویا میکرد. به استعدادها میدان میداد و به دنبال آنها قطعا نوآوری میشد. در واقع درس امام جایی نبود که یک نفر بگوید و دیگران بشنوند بلکه همه حق داشتند اشکال کنند و حرف بزنند.
البته گاهی امام عصبانی هم می شد، مواقعی که کسی به درستی موضوع را نمیفهمید و اشکال نابجایی میکرد و بر این اشکال خود اصرار میورزید. در این مواقع امام مساله را به او القا میکردند که این طور نیست که شما میفهمید. باز او بر اشکال خود پافشاری میکرد و با توضیح امام مساله را درک نمیکرد و مجددا اشکال را تکرار مینمود تا آنکه امام عصبانی میشد. اما در عین حال عصبانیتی نبود که به کسی اهانت کند. مثلا میفرمود: شما قدری مطالعه کنید، آقا مطالعه کنید، بیشتر درس بخوانید.
تعریف مطهری از امام
زمانی مرحوم (شهید) آیتالله مرتضیمطهری از امام تعریف عجیبی میکرد. مضمون سخنش این بود که «اگر فقاهت شیخمفید و شیخانصاری، سیاست مرحوم مدرس و آقای سیدمحمدکاظمیزدی و آیتالله بروجردی و امثال اینها را جمع کنند یک آیتالله خمینی در میآید.» البته آقای خویی در نجف در پرورش شاگرد همطراز و شاید بالاتر از آقای خمینی بود ولی آن روشنبینی، روشنفکری و استعداد سرشاری که در امام بود قطعا در هیچ کدام از آقایان نبود.
علم و فلسفه مفید از نظر آیتاللهخمینی
امام در فلسفه خمیرمایه و استعدادهای خاص خودشان را دارا بودند. می فرمودند من اسفار را نزد کسی نخواندم. اسفار را خود به خود فهمیدم. امام در صحبت هایشان فرمودند از محارم من کسی است که فصول الحکم محی الدین عربی را کاملا میفهمد. منظورشان عروسشان خانم طباطبایی بود. امام فصوص الحکم را بسیار مهم و متن آن را بسیار مشکل میدانست؛ به گونه ای که همه آن را متوجه نمیشوند اما وقتی به درخواست عروسشان نامه ای مینویسند، به او توصیه میکنند که تمام این مسائل را دور بریز، آن چیزی که باید برای انسان مهم و اصل باشد این است که از این طریق به خدا برسد. علم و فلسفه باید انسان را به خدا برساند. اگر فلسفه مانع از عرفان الهی نباشد و اگر فقاهت مانع از درک مسائل انسانی نباشد، تحصیل چنین علومی مفید است والا ممکن است همین علوم، حجابی برای رسیدن انسان به خدا باشد. ایشان در شعرشان هم به این نکته توجه دارند: در میخانه گشایید به رویم شب و روز / که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم
دلیل تعطیلی ناگهانی درس اخلاق امام
روزهای پنجشبه و جمعه در مدرسه فیضیه قم درس اخلاق امام برقرار بود. یکی از علما که خودش در این جلسات شرکت میکرد، میگفت: یک سال امام درباره آیه «و انیبوا الی ربکم و اسلمو له» صحبت میکردند. ترجمه اش این میشد که به خدا توجه کنید و در مقابل خدا تسلیم شوید. یعنی این توجه به خداست که انسان را تسلیم حق میکند و تا انسان نفهمد خدا کیست و چیست، تسلیم نمیشود.
وقتی امام صحبت میکردند بازاریها هم میآمدند، علما و طلاب هم بودند. ایشان میگفت بسیاری از این بازاریان در درس امام گریه میکردند و اشک میریختند. سخنان امام چنان جاذب و گیرا بود گه در قلب همه جا میگرفت و بی اختیار اشک میریختند؛ به طوری که بسیاری از بازاریها صبح شنبه به ما میگفتند دیگر میل به بازار و زندگی دنیا نداریم.
همان آقا نقل میکرد که امام یکمرتبه آن درس اخلاق را تعطیل کردند. بعد عدهای از شرکتکنندگان خدمت امام رفتند که چرا این درس را تعطیل کردید؟ امام فرموده بودند: دیدم یک حرفهایی میزنم که در خودم نیست، لذا درس ها را تعطیل کردم و دیگر هم شروع نمیکنم.
منبع: روایت و خاطرات سیدمهدی امام جمارانی، جلد اول، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)
نظر شما