به گزارش خبرنگار سیاست خارجی ایرنا، عباس اصلانی مدیر مسئول ایران دیلی در خبرگزاری شینهوا نوشت: در حالی که در یک سال گذشته برای دریافت جدیدترین اخبار از فرآیند مذاکرات ایران و عربستان، چشمها متوجه بغداد بود، خبر توافق تهران و ریاض برای بازگشایی سفارتخانهها از پکن منتشر شد. این تحول را شاید بتوان نشانهای برای افزایش جایگاه خاورمیانه در ژئواستراتژی جدید چین و بالعکس ارزیابی کرد.
پیشرانهای موثر بر ازسرگیری روابط ایران و عربستان
روابط ایران و عربستان از سال ۱۹۷۹ و انقلاب اسلامی ایران فراز و فرود زیادی را پشت سر گذاشته است. این رابطه در مقاطع کوتاهی با تنش زدایی بهبود یافت، اما در سایه ماهیت متعارض دو نظام سیاسی، نقش منفی ایالات متحده همواره موثر بوده و موجب بازآفرینی تنش و بحران در روابط ایران و عربستان میشد.
اما آغاز تحول در نظم جهانی و پیامدهای ژئوپلتیک آن برای خاورمیانه، ملاحظات ایران و عربستان درباره حفظ و بهبود وضع موجود در خاورمیانه را بهم نزدیک ساخت. توافق مزبور را میتوان با توجه به گزارههای ذیل مورد بررسی قرار داد:
۱. کاهش اثرگذاری منطقهای ایالات متحده، به شرطی برای قدرتهای منطقه مفید خواهد بود، که روندها از سوی آنها مدیریت شود.
۲. همزمان با تغییرات پر شتاب بین المللی، تحرکات جداییطلبانه در منطقه افزایش یافته است که این به سود هیچ کدام از قدرت های منطقه نیست.
۳. هر چند طرح موسوم به صلح ابراهیم، به عادی سازی روابط برخی کشورهای عربی با اسرائیل مواجه شده، اما چالش هایی فرا روی آنها قرار داده است، از جمله اینکه آنها را با این چالش افکار عمومی عربی روبرو کرده است که چرا میان کشورهای اسلامی عربی با ایران این عادی سازی رخ نمی دهد؟
۴. افزایش توجه چین به خاورمیانه، محاسبات کشورهای منطقه درباره بازتوزیع قدرت تغییر داده و این فضای روابط ایران و عربستان را نیز متحول ساخته است.
۵. در مجموع آنچه به نظر می رسد این است که تهران و ریاض درباره هر چه اختلاف نظر داشته باشند، در این موضوع اتفاق رای دارند که منطقه خلیج فارس نباید کانون منازعه و بحران باشد.
با این وجود، به دلیل وجود پرونده ها و مسائل تاریخی متعدد بین ایران و عربستان سعودی، زمینه سازی برای توافق در خصوص از سرگیری روابط عادی بین دو طرف مستلزم کاتالیزور قوی تری بود. عراق مقدمات گفتگو و توافق بین تهران و ریاض را فراهم کرد، و چین هم به واسطه روابط مطلوب با هر دو طرف و جایگاه بین المللی قابل توجه، از وزن بالای خود برای کمک به ثمر نشستن این روند دیپلماتیک بهره گرفت.
این پیشفرض که چین همان سیاست پرهزینه و اشتباه آمریکا در چهار دهه گذشته را تکرار می کند، اساساً اشتباه است.
مداخله های پرهزینه مالی و انسانی آمریکا در خاورمیانه، هر چند حساب های بانکی معدود سرمایه داران اسلحه سازی آمریکایی را پر کرد، اما موقعیت بین المللی آمریکا را تضعیف کرد.
خاورمیانه به عنوان منطقه ای با منافع، مصائب و چالش های پیچیده شناخته می شود. استفاده از تعارض ها و شکاف های میان دولت ها شاید منافع زودبازده اما کوتاه مدت سیاسی داشته باشد، اما هزینه های اقتصادی و سیاسی مضاعف به همراه دارد. به نظر می رسد چین آزموده را نخواهد آزمود.
همکاری همزمان چین با ایران و عربستان، یا حتی پتانسیلی که پکن برای نزدیکتر ساختن این دو کشور بهم دارد، شاید حتی تکرار الگوی سیاست دو ستونی نیکسون در دوره جنگ سرد را هم به اذهان متبادر کند. اما به نظر می رسد این برداشت هم تطبیق واقعی با انگیزه و هدف چین در خاورمیانه ندارد. اساسا با شرایط فعلی، برای الگوی رفتاری چین انگیزه سیاسی جز متوازن سازی مثبت نمی توان در نظر گرفت.
در مقابل ایالات متحده نه تنها در خاورمیانه، حتی در رویکردی رقابت آمیز با چین تلاش زیادی دارد که چین را به عنوان دشمن و تهدید مشترک برای غرب هم تعریف کند، کاری را که با بسیاری از سوژه های دیگر پیش از این داشت از جمله روسیه و ایران.
جایگاه چین در خاورمیانه
در واقع تنش در خاورمیانه چیزی نیست که منافع چین را تامین کند.
خاورمیانه به عنوان یک چهارراه مهم استراتژیک برای مسیرهای تجاری و خطوط دریایی که آسیا را به اروپا و آفریقا متصل میکند و برای آینده پروژه چینی کمربند-جاده مهم ارزیابی میشود.
براساس برآوردها در سالهای اخیر تجارت چین با خاورمیانه بسیار بیشتر از تجارت ایالات متحده با خاورمیانه شده است. در سال ۲۰۲۱، واردات چین از خاورمیانه ۱۳۰ میلیارد دلار در مقابل ۳۴ میلیارد دلار برای ایالات متحده بود و صادرات چین به منطقه ۱۲۹ میلیارد دلار در مقایسه با ایالات متحده با صادراتی به رقم ۴۸ میلیارد دلار بود. به لطف رویکرد اقتصاد محور پکن، حجم سرمایهگذاری چین در کشورهای حوزه خلیج فارس نیز به رقم چشمگیر ۳۳۰ میلیارد دلار در سال ۲۰۲۱ رسیده است.
در واقع میتوان گفت الگوی رفتاری چین در خاورمیانه اجتناب از افزایش تنش در منطقه است و چین از ابزارها و اعتبار لازم برای این هدف برخوردار است. چین با همه بازیگران منطقهای روابط اقتصادی رو به رشدی دارد که منجر به نفوذ سیاسی پکن در این کشورها نیز شده است. هرچند پکن کمتر از این نفوذ سیاسی استفاده می کند.
بطور نمونه در رابطه ایران و سایر کشورهای منطقه، پکن با هر دو طرف رابطه خوبی دارد و میتواند بر خلاف ایالات متحده، به جای سرمایهگذاری بر روی شکافها و تبدیل بازی به حاصل جمع صفر، موجب همکاری و تبدیل بازی به حاصل جمع مثبت بین کشورها شود.
چین اکنون بدون مداخلهگری، همان چهره «قدرت ثباتساز» را از خود نشان میدهد که آمریکا دههها با جنگ و مداخلهگری تلاش داشت از خود به نمایش بگذارد.
نظر شما