به گزارش خبرنگار ایرنا، بهار برای مادر شهید "مرتضی بصیری پور" یادآور روزهای شیرینی است، تولد اولین فرزند در نخستین روزهای بهار سال ۱۳۶۵ به زندگی مشترک زهرا و قاسم رنگ و بوی دیگری بخشید. آن طور که مادر به خاطر دارد، سحرگاه چهارم شعبان بود که چشمانش به روی جهان باز شد و نامش را به عشق مولایشان حضرت علی (ع) مرتضی نهادند.
تاریخ شناسنامهای تولدش ۲.۱ ۱۳۶۵ است و حدود یک ماه بعد از تولد، پدر و مادر توانستند از اسلامآباد نهبندان به بیرجند سفر کنند و برایش شناسنامه بگیرند. این روزها حال و هوای همان تولد شیرین در خانواده بصیری پور است که مهمان پدر و مادر شهید میشویم تا یاد و خاطره اولین شهید مدافع حرم خراسان جنوبی را در سی و هفت سالگی ولادتش گرامی بداریم.
یک خواب شیرین
مخاطب اولین سوالهایمان مادر شهید است و زیباترین خاطرهای که از دوران بارداری مرتضی به یاد دارد یک خواب شیرین است که سالها برای کسی تعریف نکرد تا اینکه خبر شهادت پسرش را شنید و به تعبیر آن خواب پی برد.
زهرا محمودی میگوید: آن سالها در روستا زندگی میکردیم و دسترسی به هیچ رسانهای غیر از یک رادیوی قدیمی نبود، از امام خمینی (ره) هم یک اسم شنیده بودم با این وجود شبی از شبهایی که مرتضی را باردار بودم خواب دیدم که امام به همراه ۲ سید دیگر به خانه ما آمدند و من از دیدنشان خیلی خوشحال بودم.
وی ادامه میدهد: روز بعد که برای مادر بزرگ مرتضی خوابم را تعریف کردم، گفت این طور خوابها را نباید به کسی گفت و من هم نگفتم تا زمانی که مرتضی شهید شد و فهمیدم که تعبیر خوابم همین شهادت پسرم است.
مادر بعد از به دنیا آمدن مرتضی، مجدد باردار شد به فاصله یک سال و ۲ ماه برادر کوچکتر به نام مجید به دنیا آمد و از آن پس ۲ برادر همواره یار و همراه هم بودند.
مهربانی و دل رحمی مهمترین خصوصیتی است که مادر از فرزند شهیدش به خاطر دارد و دست و دلبازی فراوانی که او را میان دوست و آشنا معروف کرده بود.
شوخ طبعی، مهربانی و اجتماعی بودنش، احترامی که نه فقط برای بزرگترها بلکه در ذهن بچهها هم ماندگارش کرده، هیچ درخواستی را رد نمیکرد حتی اگر پولی برای قرض دادن نداشت از دیگری میگرفت و امانت میداد.
همیشه در کارهای خیر پیش قدم بود و لابهلای آلبوم خاطرات، پدر و مادر به عکسی اشاره میکنند که گروه جهادی برای ساخت مسجد عازم روستای اسلامآباد میشوند و مرتضی نیز از زاهدان خود را به آنان می رساند تا نامش برای همیشه در فهرست خیران مسجدساز روستا ثبت بماند.
خانواده به خاطر شغل پدر از روستای اسلامآباد نهبندان عازم زاهدان و سالها در آن شهر ساکن میشوند. بنا به تربیت دینی پدر و مادر این ۲ پسر همواره پای ثابت جلسات اهل بیت بودند، قرارشان همیشه در مسجد امام علی بن ابی طالب (ع) شهر زاهدان بود و گاهی به مسجد الغدیر میرفتند تا از مراسم معنوی جا نمانند.
خاطره بمبگذاری در مسجد حضرت علی بن ابی طالب (ع) زاهدان از خاطرات پدر و مادر مرتضی پاک نمیشود که گمان میکردند پسرانشان هم جزو شهدای این مسجد خواهند بود اما از قضا آن روز قبل از نماز راهی مسجد الغدیر شده بودند تا در مراسم ویژه آنجا شرکت کنند.
مرتضی و مجید فقط ۲ برادر نبودند بلکه ۲ همراه، ۲ دوست، ۲ همکلاسی و بعدها ۲ همرزم شدند.
مادر عکسی که در مراسم استقبال از رهبر معظم انقلاب در میان مردم زاهدان به ثبت رسیده، را سندی بر همراهی این ۲ برادر در مراسم ملی و مذهبی دانست که میان جمعیت در صف اول ایستادهاند.
خصوصیت دیگر مرتضی دلدادگیاش به سیدالشهدا است و مادرش میگوید از همان بچگی عاشق امام حسین (ع) بود، هیچ وقت به کربلای معلی نرفت اما به دنبال یک فرصت بود تا ما را با خود به زیارت حرم امام حسین ببرد که قسمتش نشد.
فیلمی که پدر از عزاداری خالصانه مرتضی برای امام حسین (ع) در آرشیو تلفن همراهش دارد ارادت او را به اربابش نشان میدهد که تمام عمر پیرو راه حسین و یارانش بود.
عشق سفر به سوریه و کربلا از کودکی در دل مرتضی بود و آن طور که مادر به خاطر دارد همیشه میگفت میخواهم با اسرائیل بجنگم، همین شد که بعد از ورود به سپاه همواره نامش در فهرست ثبتنامیهای اعزام به سوریه قرار داشت اما همیشه قرعه به نام مجید بصیری پور میافتاد.
مادرش میگوید: با برادرش شوخی میکرد و میگفت «تو دل به اینجا داری اما من هر وقت بروم جانانه خواهم رفت و حتما شهید میشوم».
مادر شهید
خاطره دیگری که در ذهن مادر ماندگار شده این است که از همان نوجوانی آرزوی شهادت داشت و همیشه او را مادر شهید خطاب میکرد گرچه مادر ناراحت میشد اما مرتضی به او دلداری میداد و میگفت: باید افتخار کنی که مادر شهید باشی.
بالاخره یک بار هم قرعه اعزام به سوریه به نام مرتضی بصیری پور افتاد و رفتنش برای ۲۱ اسفند ۹۶ قطعی شد.
وقتی قصد رفتن کرد، مادر و همسرش چمدان را بستند؛ چمدانی که گشوده نشد و نبات، آجیل محلی، عناب و انجیری که مادر در چمدان گذاشت تا سوریه رفت ولی همچنان دست نخورده باقی مانده است.
شب قبل از اعزام وصیتهایش را در ۲ برگه نوشت، قرضها و بدهیهایی دوباره فهرست شد و چند روزی را در بیرجند بیشتر با فامیل و دوستانش گذراند و گفته و نگفته حلالیت طلبید.
اولین شهید مدافع حرم خراسان جنوبی یک وصیتنامه برای پدر و مادر نوشت: «خدمت پدر و مادر عزیزم؛ بنده را امیدوارم که حلال کنید که شاید و بدون شاید پسر خوبی برایتان نبودهام. اگر احتیاطا برایم اتفاقی افتاد بدانید که به هیچ عنوان نباید برایم ناراحت باشید زیرا که اگر ان شاءالله به مقام شهدا که البته بس مقامی است بزرگ برسم خداوند به من لطف کرده است و بدانید که شهدا زنده اند. دوستتان دارم.»
وصیتنامه دیگری برای فرزند و همسر: از طرف اینجانب مرتضی بصیری پور خدمت پسرم، عزیزم، طاها بصیری پور.
مواظب قلب من باش
الان که این نامه را برای جنابعالی مینویسم، شب سفرم به سوریه میباشد. ممکن است که بنده با این سفر دیگر برگشت نداشته باشم، از جنابعالی خواهش دارم مواظب قلب من یعنی مادرت باشی و بدانی که نباید ایشان را آزرده خاطر کنی و بدانی که بنده در همه حال پیش شما هستم؛ ان شاءالله. در ضمن بدان که خیلی دوستت دارم پسرک گلم. ان شاءالله همیشه موفق و پیروز و سرفراز و پایدار باشید.
اعزامش ۴۵ روزه بود اما بعد از ۲۰ روز، چهارشنبه شبی به پدرش زنگ زد و گفت: که فردا بر میگردد تعجب پدر از این بود که مگر ۱۵ روز دیگر نباید بماند.
سحرگاه پنجشنبهای که قرار بود مرتضی به ایران بازگردد پایگاه هوایی تیفور سوریه بمباران شد. پرواز ابدی او و ۶ همرزم دیگرش رقم خورد و همان طور که میخواست اول شد؛ اولین شهید خراسان جنوبی در دفاع از حریم و حرم.
مردم هم که شهدا را از یاد نمیبرند برای تشییع پیکر پاکش سنگ تمام گذاشتند.
سروان پاسدار "مرتضی بصیری پور" اولین شهید مدافع حرم خراسان جنوبی است که بیستم فروردین سال ۱۳۹۷ در منطقه تیفور سوریه بر اثر حمله رژیم غاصب صهیونیستی به شهادت رسید.
نظر شما