به گزارش ایرنا آزادسازی خرمشهر از جمله مهمترین اهداف عملیات بیت المقدس در سال ۱۳۶۱ بود. خرمشهر پس از ۵۷۸ روز اشغال با دلاوری مردان خدا و در عملیات غرورانگیز بیت المقدس نه فقط از چنگ رژیم بعثی عراق به فرماندهی صدام حسین بلکه از چنگال دشمنان ایران زمین و غاصبان قسم خورده این تربت مطهر، از سراسر جهان بیرون کشیده شد.
سوم خرداد ۶۱ دست خدا بر سر خرمشهر و دست شیاطینِ خونخوارِ استعمارگرِ جهانی در دست رژیم بعثی عراق بود. آنها به توپ و تانک و خمسه خمسههای خود مینازیدند و خیال خام برای تصرف خاک پاک خونینشهر در سر داشتند غافل از آنکه یدالله فوق ایدیهم.
هنوز پس از گذشت ۴۱ سال از آن واقعه، دشمنان قسم خورده ایران دهانشان از پیروزی آن روز دلیرمردان جبهه حق باز مانده و چشم طمعشان پس از گذشت سالها از این خاک برداشته نشده است و نقشههای شومشان را هر روز با رنگ و رویی تازه به میدان میآوردند. آن روز مردان میدانهای جنگ که برخیشان هنوز پشت لب سبز نکرده بودند از جان دادن خود در کف میدان، برای حفظ عِرض و ارض وطن، به باور قلبی رسیدند و نگذاشتند ذره از خاک میهن به یغما برود.
ندیدهها و نشنیدهها از روزهای سوم خرداد ۶۱ بسیار است. چه بسیار رزمندگانی بینشانی که جنگیدند و رفتند و روایتهایشان برای همیشه ناگفته ماند و زیر خاک مدفون شد و چه رزمندگانی که هنوز در میان ما هستند و در گمنامی صدایشان شنیده نمیشود.
سید باقر احمدیثنا متولد ۱۳۴۷ در اهواز است یکی از رزمندگان میدان نبرد در عملیات بیتالمقدس بود. عکسهایی از هشت سال دفاع مقدس در کنار همرزمانش را در گوشی تلفن همراهش ذخیره کرده است. به آنها نگاهی میاندازد و خاطراتش زنده میشود. قطعا آنچه سید باقر در آن عکسها میبیند و حس میکند برای هیچکس جز او و همرزمانش قابل لمس و درک نیست. همین که لب به سخن میگشاید تا از آن روزها بگوید همچنان میتوان آن برق جوانی و شور و حرارت دفاع از میهن را از چشمانش خواند.
او میگوید: نخستین ماموریت من برای حضور در جبهه سال ۱۳۶۰ بود که پس از آن در سال ۶۱ در عملیات بیت المقدس که به آزاد سازی خرمشهر منجر شد حضور یافتم. رژیم بعثی از عملیات بیت المقدس اطلاعات کاملی داشت. پس از عملیات ثامن (که منجر به شکست حصر آبادان شد) و عملیات طریق القدس، به دشت آزادگان رفتیم و پس از عملیات فتح المبین که عملیات در منطقه شوش انجام شد عراق میدانست گام بعدی ما در بیتالمقدس آزادسازی مناطق اشغال شده است. رژیم بعثی اطلاعات دقیقی از منطقه به ویژه خرمشهر و هویزه داشت و خیال میکرد باقی مانده نیرویهای جمهوری اسلامی را پس از حضور در محدوده ۶ هزار کیلومتری محو میکند.
وی میافزاید: رژیم بعثی عراق با توجه به استقرار یگانهای زرهی خودش در هویزه و منطقه ایستگاه حسینیه چنین استنباط میکرد ایران به هیچ عنوان با این میزان نیروی اندک و خسته، گرم شدن هوا در اردیبهشت خوزستان و نداشتن امکانات نمیتواند موفق شود. نیروهای عراقی در خیال خود میگفتند آنقدر یگان زرهی و اطلاعات از عملیات ایران داریم که با حضورمان در منطقه با نیروهای ایرانی بازی میکنیم و سرگرم میشویم به عبارتی آنها قصد داشتند با نیروها جمهوری اسلامی شوخی کنند. به قدری آنها از قدرت، امکانات و توانمندی خودشان مطمئن بودند و ما را کوچک میدیدند که فکر میکردند اگر ما به میدان بیاییم توسط آنها محو میشویم.
زخمی اما در میدان
سیدباقر ادامه میدهد: شروع عملیات بیتالمقدس با چهلم شهدای عملیات فتحالمبین مصادف بود. اکثر نیروهایی که در عملیات فتح المبین زخمی و مجروح شده بودند به عملیات بیتالمقدس آمدند. در عملیات بیت المقدس به وفور رزمندگانی دیده می شدند دست یا سر یا بدنشان مجروح و باند پیچی شده بود اما خود را به بیت المقدس رساندند.
وی توضیح میدهد: دشمن تصورش این بود که ما از اهواز مستقیم به سمت خرمشهر حرکت میکنیم. یعنی چیزی حدود ۱۰۰ کیلومتر را پیاده به سمت خرمشهر میرویم در نتیجه متصور بود که این نیروها خسته میشوند همین موضوع یک انگیزه الهی در دل نیروهای ما ایجاد کرد. ارتباط آن روزهای رزمندگان با خدا ارتباطی عجیب بود مثل این بود که حتی میتوانند با خدا صحبت کنند. در نتیجه این حس معنوی، دست الهی به راحتی از آسمان آمد و با اینها ارتباط برقرار کرد؛ برای همین حتی وقتی امروز هم هر طور که حساب میکنیم از لحاظ تجهیزات و امکانات و نیرو به هیچ عنوان با رژیم بعثی برابری نمیکردیم و آنها چندین برابر بیشتر از ما بودند اما پیروزی با ما بود.
آنچه داشتیم و نداشتیم
این پیشکسوت دفاع مقدس با اشاره به اینکه حلاوت پیروزی فتح خرمشهر، فتح هویزه و فتح بخش عمدهای از سرزمینمان هیچ گاه اجازه نداد از مصائب این عملیات صحبت شود توضیح میدهد: در مرحله دوم این عملیات تا ایستگاه حسینیه در نزدیکی ۴۰ کیلومتری خرمشهر پیشروی کردیم رژیم بعثی با یگان زرهی به ما حمله کرد و همه نیروهای ما تا نزدیکی اهواز برگشتند. آنها از یگانهای زرهی برخوردار بودند که ما از آن بی نصیب بودیم اما با این وجود باید میرفتیم و آنجا را فتح میکردیم و جز این به چیز دیگری فکر نمیکردیم. یک خود باوری درون نیروهای وجود داشت که ما میتوانیم این کار بزرگ را انجام دهیم. از طرف دیگر در زمین خودمان میجنگیدیم و این دشمن بود که وارد زمین ما شده بود برای همین هر خطری را به جان میخریدیم و با آنچه که داشتیم و نداشتیم وارد میدان شدیم تا مقابل دشمن، ایستادگی کنیم.
وی ادامه میدهد: در مرحله دوم عملیات فشار به قدری بود که حتی این ابهام برای برخی فرماندهان ما ایجاد شد که آیا میتوانیم خرمشهر را فتح کنیم. چراکه دشمن قوی بود. امکانات پیشرفته و زیادی داشتند. آنها خود را با تانکهای T ۷۲ تقویت کرده بودند از کشورهای مختلف مثل سودان، اردن، مصر و... به آنها نیرو داده بودند. اتحاد جماهیر شوروی امکانات و سلاح در اختیارشان قرار داده بود. این در حالی بود که ما هر چه داشتیم غنیمتهای عملیاتهای قبلی بود. نیروهای ما به واسطه غنیمتهایی که در عملیاتها میگرفتند ارتقا پیدا میکردند. مثلا تانک میگرفتیم و یگان زرهی راه اندازی میکردیم. توپ میگرفتیم و یگانهای توپخانه راهاندازی میکردیم در حالی که دشمن هر آنچه را که لازم داشت درخواست میداد و به راحتی این امکانات در اختیارش قرار میگرفت ولی ما این امکان را نداشتیم.
دستی که از آسمان بیرون آمد
سیدباقر میگوید: در مرحله سوم عملیات و با وضعیتی که در آن گرفتار شده بودیم مثل اینکه به لطف خداوند سبحان، دستی از آسمان بیرون آمد و نیروهای ما را به جای اینکه به صورت مستقیم از شمال به جنوب یعنی به سمت خرمشهر ببرد ما را در دارخوین از روی رودخانه کارون عبور داد و نیروها به جای آنکه به سمت خرمشهر بروند به سمت مرز رفتند. عراقیها هم مرکز دکترینال داشتند. رژیم بعثی در خود از فرماندهان شناخته شده ای همچون عبدالجبار شعشع، ماهر عبدالرشید، عدنان خیرالله و... بهره میبرد. به طور کلی دشمن ما از نظر تجهیزات، توانمند بود و مرکز فکر داشت و با هواپیماهای آواکسی که از عربستان و آمریکا در اختیارشان قرار داده شده بود به جنگ با ایران برخواسته بودند. دشمن میدانست حرکتمان به جای اینکه از شمال به جنوب باشد تغییر کرده و از غرب به شرق شده است. برای همین با خودشان میگفتند فرماندهان ایرانی جوان و اهل خطر هستند و قصد دارند به جای آنکه به سمت خرمشهر بروند به بصره بروند و آنجا را تصرف کنند و در ازای بصره خرمشهر را با ما معامله کنند.
اشتباه تاکتیکی
وی اضافه میکند: دشمن یک اشتباه تاکتیکی کرد و همان روز لشکر زرهی خودش را از رو به روی هویزه به تنومه بصره انتقال داد و به یکباره جلوی هویزه خالی شد. نیروهای ما با موتور به منطقه رفتند و اثری از نیروهای بعثی نبود. آنها منطقه را تخلیه کرده بودند. دشمنی که اینجا جلو ایستاده بود و در ایستگاه حسینیه به ما فشار وارد میکرد اکنون خودش عقبنشینی کرد و به شلمچه رفت. نیروهای ما از نقطه صفر مرزی و جایی که عراقیها برای ورود و خروج از خرمشهر به بصره استفاده میکردند وارد شدند.
خرمشهر را خدا آزاد کرد
وی میگوید: الان صوت و صدای خیلی از فرماندهان مثل حاج احمد کاظمی، حسن باقری، حسین خرازی، سردار رئوفی را داریم. وقتی به دیواره خرمشهر رسیدند باز برایشان تردید به وجود آمد چون ۲۳ روز ما جنگنده بودیم به خرمشهر رسیدیم. نیرویی برای ما باقی نمانده بود. به جرات میگویم وقتی به دیواره خرمشهر رسیدیم کل مجموع نیروهای ما ۶ هزار نفر هم نمیشدند در حالی که عراق فقط برای نگهداشتن خرمشهر ۲۰ هزار نفر نیرو در خرمشهر مستقر کرده بود. حالا این ۶ هزار نفر چطور میخواهد بر این ۲۰ هزار نفر غلبه کند فقط خدا میدانست. در برخی از این صداها، فرماندهان ما که پشت بی سیم میگویند خرمشهر را برای عملیاتهای بعدی و مراحل بعدی آزادسازی بگذاریم. یک جا شهید حسن باقری به شهید حاج احمد کاظمی میگوید آقا مواظب باشد دشمن از کنارهها شما را دور نزند. همان موقع حاج احمد کاظمی میگوید آقا بیایید نگاه کنید اینجا راهپیمایی است و خرمشهر را خدا آزاد کرد.
وی ادامه میدهد: نیروهای بعثی در خانه خرمشهریها به دنبال عکسی از ائمه اطهار میگشتند تا بالای سرشان بگیرند و خود را تسلیم کنند. گله گله نیرو آمد و خود را به رزمندگان ما تسلیم کردند. هر کدام را میگرفتند میگفت ما تعدادتان را از دور خیلی میدیدیم در حالی که تعداد ما خیلی کمتر از آنها بود. این تصور ما هیچ چیز نبود جز اینکه خدا به ما کمک کرد. لطف خدا بود. خداوند لشکر های خوف وحشت را برای اینها پیاده کرد و رزمندگان ما را به جای یک نفر و دو نفر هزاران نفر میدیدند وگرنه آنها آذوقه و مهمات زیادی داشتند و میتوانستند دوام بیارند اما با توجه به حجمی که از نیروهای ما به لطف خدا در ذهن آنها شکل گرفته بود نتوانستند دوام بیاورند. یک قدرت مافوق بشر به کمک رزمندگان ما در خرمشهر رسید برای همین به این نتیجه رسیدند که خدا خرمشهر را آزاد کرد.
دخیل الخمینی
وی ادامه میدهد: پس از اینکه عراقی ها تسلیم شدند حالا به یک مشکل جدید برخوردیم و مشکل این بود که تعداد اسراء از تعداد رزمندگان بیشتر بود. دقیقا همینجا بود که دشمن باید تحقیر میشود. به رزمندگان ۱۲، ۱۳ و ۱۴ ساله یک سلاح میدادند و میگفتند این ۵۰۰ اسیر را به عقب ببر. گاهی اسراء را سوار کمپرسی میکردیم و خود نیروهای اسیر اسلحه رزمنده ما را میگرفتند بغلش میکردند و بالای تریلی میگذاشتند و اسلحه را به دستش میدادند و خودشان مینشستند و میگفتند "دخیل الخمینی". تعداد اسراء به قدری زیاد بود که حتی برای آب دادن به آنها مشکل پیدا کردیم.
وی در ادامه عنوان داشت: در عملیات فتحالمبین تعدادی از فرماندهان خدمت امام خمینی(ره) رفتند. در محضر امام (ره) تفالی به قران زده شد که سوره فتح درآمد. همانجا امام گفته بود خداوند بعد از این عملیات هدیهای به شما میدهد که شما عدد آن را نمیتوانید حساب کنید. وقتی به عملیات بیت المقدس آمدیم دیدیم آمار اسرا، توپ و تانکهای غنیمتی و زمینی که آزاد کردیم را داریم. انبارهای مهماتی که رژیم بعثی در خرمشهر دپو کرده بود پیدا کردیم، به قدری در این انبارها مهمات بود که ما تا پنج عملیات از این مهمات استفاده میکردیم، میجنگیدیم و تمام نمیشد.
خدای آنروزها خدای امروز هم هست
وی میگوید: خدا وقتی دید جوانان ما با یک سینه مالامال از حب الهی و به امر الهی در خط الهی هستند به آنهاکمک کرد. خداوند وعدهاش، وعده حق است. خدای آن روز، خدای امروز هم هست. اگر امروز همان روحیه را در در خود زنده کنیم، همان ارتباط با خدا و اهل بیت را را پیدا کنیم قطعا خدا همانگونه به ما کمک میکند. آن روز رزمندگان ما با دست خالی، تعداد اندک، بدنهای مجروح به میدان آمدند و خداوند آن روز پیروزی را از آن ما کرد.
وی یادآور شد: امروز میدان جنگ شاید شبیه چهل سال پیش نباشد اما یک جوان با یک گوشی معمولی مطلبی مینویسد و غوغایی به پا میکند. امروز مگر فلسطینیان چه میکنند. هشتگی تحت عنوان روز نکبت اعلام شد و دیدیم که چگونه توانست در دنیا اثر خود را بگذارد. بنا بر فرمایشات مقام معظم رهبری جوانان امروز رزمندگان عرصه رسانه هستند. جوانان ما باید هر کدامشان به یک رزمنده اجتماعی تبدیل شوند. اگر دل ما و کار ما با خدا و برای خدا باشد خدا خودش به ما برکت میدهد. دشمن امروز دامهای خود را در میدانهای مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، پهن کرده است. امروز ما میتوانیم با حداقلهای پاک و مومن و با تفکر انقلابی در این میدانها حضور یابیم و دوباره فتح الفتوحی چون خرمشهر و چه بسا بیشتر داشته باشیم و رقم بزنیم.
بهترین جوانان دنیا
وی می افزاید: به یقین کامل و به ضرس قاطع جوانان امروز حتی میتوانند کارهایی بزرگتر از جوانان دیروز انجام دهند. جوانان دیروز الگوی مثل خودشان نداشتند که به آن نگاه کنند و وارد میدان شوند اما امروز جوانان ما به وفور الگوهایی دارند که میتوانند با الگو گرفتن از آنها دست به کارهای بزرگی بزنند. امروز ما بهترین جوانان دنیا را داریم به شرط آنکه فرصتی برای این جوانان ایجاد شود. در روزهای انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی، حضرت امام خمینی (ره) به عنوان بزرگترین فرمانده نظام و انقلاب اسلامی ایران، به جوانان اعتماد کرد همه مسایل جنگ را به آنان سپرد. امروز نیز مقام معظم رهبری به جوانان اعتماد دارد که لازم است مسئولان هم به جوانان اعتماد کنند و این جایگاه را در اختیار جوانان قرار دهند. وقتی در جنگ به گره برخورد میکردیم برای باز کردن آن به جوانان ۱۴ یا ۱۵ ساله اعتماد میکردیم و کار را به آنان سپردیم آیا امروز هم به جوان ما اعتماد میشود که کار را به آنها بسپارند؟ به جای آنکه جوانان را مشاور مدیران میانسال قرار دهیم، جوان را به عنوان مدیر و فرمانده قرار دهیم و از مدیران میانسال در کنارشان به عنوان مشاور استفاده کنیم. جوانان ایران اهل تحول و نوآوری هستند اگر به آنها اعتماد شود قطعا میتوانند کارهای بزرگی انجام دهند.
نظر شما