کتاب کاخ به قلم علی حمیدی به عنوان یکی از پرفروش ترین آثار کتاب جمکران در سی و چهارمین نمایشگاه بین المللی کتاب معرفی شد؛ کتابی که درباره شجاعت دلیرمردانی است که به کاخ صدام زدند و آبروی او را در منطقه بردند.
حمیدی نویسنده کتاب کاخ در گفت و گو با خبرنگار فرهنگی ایرنا اظهار داشت: من کتابهای متعددی از جنگ میخواندم؛ کتابهایی که از شهید، مظلومیت، غربت و کمبود سلاح و تجهیزات می نوشتند ولی تفاوت کاخ با دیگرکتابها این است که ماجرای یک فتح است و با خودش غرور دارد. برای اولین بار است که حس میکنم کاری را میخوانم که با تمام وجودم افتخار میکنم.
وی افزود: داستان این کتاب یک مأموریت فوقالعاده، ۴۰۰ تا ۵۰۰ کیلومتر پیادهروی، ۹۰ نیرو به سمت کاخی است که ۳۵ پایگاه از آن محافظت میکنند. نیروهای تکاور حمله می کنند و بدون شهید و زخمی دادن، مأموریتش را انجام میدهد و به کشور برمیگردد. به نظر من این ماجرای فتح خواندنی است. افراد با خواندن این کتاب احساس غرور میکنند و باید کاخ را بخوانند تا به سربازهایی افتخار کنند که جانشان را برای این کشور فدا میکنند.
دهه هفتادی ها عاشق چشم های حاج همت بودند
وی افزود: شروع کار من با داستان و فیلمنامه بود. اما همیشه عاشق ادبیات دوران جنگ بودم. دهههفتادیها عاشق چشمهای حاج همت بودند. شروع آشنایی ما با جنگ و شهدا با همان قصههای چشمهای حاج همت بوده است. کمکم ذوق و علاقهام به این سمت رفت که تاریخ شفاهی جنگ و در نهایت زندگینامه برخی شهدای شاخص را دنبال کنم. من به روایتهای گمشده و قصههای گمشده جنگ علاقه پیدا کردم و به همین دلیل به این موضوعات پرداختم تا اینکه با ماجرایی آشنا شدم که در روزهای سرد زمستان سال ۶۶ در تاریخ گم شده بود.
حمیدی ادامه داد: یکی از دوستانم به صورت اتفاقی یک جمله گفت که ۹۰نفر نیرو در حدود ۴۰۰ تا ۵۰۰ کیلومتر در خاک دشمن و به سوی امنیتیترین شهر عراق پیادهروی میکنند و به کاخ صدام حمله ور میشوند. همین یک جمله کافی بود که من را به سمت آن بکشد که بدانم ماجرا چیست. به سراغ موضوع رفتم تا فرد موردنظر یعنی سردار علی سرلک را پیدا کردم. سرلک از فرماندهان تکاور زمان جنگ بود که از همان سالهای اول جنگ مسئول آموزش بود و در کارهای چریکی فعالیت می کرد.
وی اضافه کرد: او شاگرد شهید حسن آبشناسان بود و بعد از انقلاب آموزشهای چریکی را در کردستان شروع کرد. او بعد از لشکر ۱۷ علی بن ابیطالب(ع)، وارد تیپ ۶۶ هوابرد شد و ماجرای عملیاتهای برونمرزی بهوسیله این تیپ شروع شد و آخرین مأموریت سرلک هم همین قصه کتاب کاخ را تشکیل می دهد.
48 ساعت پیاده روی در جنگل های تاریک
این نویسنده حوزه دفاع مقدس افزود: با سردار سرلک ساعتها تاریخ را ورق زدیم؛ با هم خندیدیم و با هم اشک ریختیم. تاولهای پایش را با تمام وجود حس کردم. گاهی مصاحبه با او چندین ساعت طول می کشید و او درباره یک جمله، دو ساعت با من صحبت میکرد و من نمیتوانستم بگذرم. گاهی میپرسید آقای حمیدی باور نمیکنی و من میگفتم خیلی عجیب است. مثلا میگفت ۴۸ ساعت پیادهروی مداوم داشتند یا در خواب راه میرفتند. آدمها را به دم قاطرها گره میزدند تا گم نشوند. در خواب در تاریکی شب در جنگلهای تاریک به دلیل شرایط بحرانی آن مکانها نمیتوانستند توقف کنند و مجبور بودند آن قدری راه بروند که کل گردان بیهوش روی زمین بیفتند یا عبور از رودخانههایی با عرض ۱۰۰ متر و درهها و کوههای صعبالعبور.
وی افزود: آقای سرلک میگفت بعد از جنگ میخواستند افرادی را برای آموزش هم ببرند ولی نتوانستند این کار را تکرار کنند اما آن روزها این اتفاقات افتاد که تاولها روی تاول بود. من با برخی از بچههای جنگ صحبت میکردم که میگفتند حتی نمیتوانستند کفش هایشان را در بیاورند. می گفتند ۱۸ ساعت راه میرفتند و فقط پنج دقیقه کفش هایشان را درمیآوردند که تاول و سوختنش را حس میکردند اما مجبور بودند به راه خود ادامه دهند.
حمیدی گفت: زدن کاخی که صدام پزش را میداد و حیات خلوت او و تمام فرماندهان ارشد آن زمان بوده است و این بسیار عجیب است. آبرویی از صدام رفت که باید زودتر از اینها به این ماجرا پرداخته میشد کتابش نوشته و فیلمش ساخته میشد. یکسری چیزها گفتنی نیست باید با آدمهای این ماجرا زندگی کنی. کتاب کاخ ماحصل ساعتها گفتو گو با تکتک این افراد بود که الان هرکدام در گوشهای از ایران هستند و در این کتاب تلاش کردم داستانگونه به بیان مطالب بپردازم تا وقتی مخاطب آن را مطالعه میکند، از آن لذت ببرد و فقط خاطره نباشد.
شخصیت جذاب یک فرمانده گم شده
وی اظهار داشت: از چیزهایی که برای من خیلی جذاب بود و لذت بردم شخصیت حاج علی سرلک بود. شخصیتی که با انقلاب پیر شده و هنوز هم سربازی میکند. هنوز هم آموزشهای چریکی میدهد. شخصیت منحصربهفردی که سی تا چهل سال است که ننشسته است. وقتی کتاب را خواند به من گفت احساس میکنم خوب مرا شناختی. وی به نظر من یک فرمانده میدانی گمشده است. مصاحبه ما توأم با داستان سوریه و عراق بود و گاهی یکی دو ماه در مصاحبه فاصله میافتاد تا از مأموریت برگردد. من خیلی در این فضا پژوهش کردم. کمتر کسی را دیدم مثل سرلک ناهار خوردن سال ۶۶ را یادش باشد. در آن عملیات سخت، حافظه اش برایم خیلی عجیب بود. از دل شخصیت سرلک فیلمها و کتابهای جذابی درمیآید.
نظر شما