۳ تیر ۱۴۰۲، ۹:۳۴
کد خبرنگار: 5333
کد خبر: 85140661
T T
۲ نفر

برچسب‌ها

رمانی که به درون حوزه علمیه سرک می‌کشد

۳ تیر ۱۴۰۲، ۹:۳۴
کد خبر: 85140661
رمانی که به درون حوزه علمیه سرک می‌کشد

تهران- ایرنا- رمان «گذرِخان» داستان پسری را روایت می‌کند که پدر روضه‌خوان نابینایی دارد و بنابراین ناچار است همه‌جا او را همراهی کند، از روضه‌های زنانه و مردانه گرفته تا مجالس و محافل مراجع تقیلد همراه پدرش است.

به گزارش خبرنگار کتاب ایرنا، رمان گذرِخان مخاطب را وارد دنیای شخصیت‌های دینی و مذهبی و زندگی آن‌ها می‌کند. در ایران کمتر در این حوزه کتاب نوشته شده است. گذرِخان برای نخستین‌بار به درون حوزه علمیه قم و نیز محافل و جلسات روحانیون سرک می‌کشد. رمان، داستان پسری را روایت می‌کند که پدر روضه‌خوان نابینایی دارد و بنابراین ناچار است همه‌جا او را همراهی کند، از روضه‌های زنانه و مردانه گرفته تا مجالس و محافل مراجع تقیلد همراه پدرش است.

نویسنده کتاب درباره این رمان گفته است: در میان مطالعات، نوشتن درباره کلیسا و کشیش‌ها توجه مرا جلب کرد. برای من مهم بود که متن کتاب داستان باشد و مستندنویسی نباشد و برای همین در تهران دوره رمان‌نویسی گذراندم. تلاش کردم بدون حب و بغض واقعیت‌های اصیل حوزه‌های علمیه و مجموعه‌های سنتی که بار معنوی داشتند، را در قالب رمان منتقل کنم.

محتوای کتاب تقریباً واقعی است اما داستان پرورده ذهن نویسنده است. گذرِخان نام محله‌ای نام آشنا در قم است که در کنار آن مدرسه خان وجود دارد. بسیاری از اتفاقات این داستان در آن‌جا به وقوع می‌پیوندد.

قسمتی از متن کتاب

همسایه کتاب‌هایش را گذاشته بود روی ترک دوچرخه‌اش و داشت دورشان را با کش می‌بست. ترک را ول نکرده بود که ممدسن را دید. کش را از دور کتاب‌هایش باز کرد و ورقۀ چهارتا شده‌ای را از لای یکی از کتاب‌هایش درآورد و وقتی دست ممدسن می‌داد گفت: «این رو برسون به آقای بیجاری. حواست باشه امروز ظهر تشییع جنازه یه سرلشکره. خیلی مراقب باش. ساواکی‌ها زیادن این اطراف.» و بعد سوار دوچرخه‌اش شد و شتابان رفت.

ممدسن به اطرافش نگاه کرد و، وقتی از عرض خیابان رد می‌شد، کاغذ را گذاشت توی جیب کت تابستانی‌اش. بعد با مادرش راه افتادند طرف خانه. ایوان پا تند کرد و دوشادوش ممدسن راه رفت و گفت: «ممدسن، تا بابات نیست بذار یه کم باهات حرف بزنم.»

«حرف چی؟»

ایوان خندۀ کوتاهی کرد و گفت: «حرفای خوب‌خوب.»

ممدسن گوشش به حرف‌های مادرش نبود، دل و فکرش مانده بود پیش کاغذی که طلبۀ همسایه داده بود و حالا توی جیبش بود. چشمش به نوار فروشی سعید افتاد، گفت: «مامان، بذار چندتا نوار روضه و منبر جدید برای بابا بخرم، خوشحال می‌شه.» و بی آن‌که منتظر رخصت مادر بماند رفت توی مغازه. از حاج‌آقا مطلبی پرسید نوار منبر و روضۀجدید چی دارد برای شیخ ابراهیم. مطلبی دستش را برد زیر شیشۀ پیشخان و چندتا نوار آورد بیرون.

«بیا، این دو تا مال شیخ احمد کافیه. جدیده. یه مناجات زبیحی هم هست، خیلی خوبه. جون میده برا لحن شیخ ابراهیم. یک دهه نوار هم از هاشمی‌نژاد اومده تو اصفهان، خیلی می‌برن.»

«نه زیاد می‌شه. پولم کفاف نمی‌ده.» (صفحه ۱۶۵ و ۱۶۶)

رمان گذرِخان نوشته سیدمحمدعلی ابطحی در ۲۶۳ صفحه، با شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۱۱۰ هزار تومان در سال ۱۴۰۱ توسط انتشارات هیلا زیرمجموعه انتشارات ققنوس منتشر شد.

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha