کسانی معتقدند همچنان که در جریان «انقلاب»، امام خمینی (ره) وارد جزئیات ظاهری و رفتاری نشدند و یک جبهه مشترک بر ضد پهلوی تشکیل دادند و حتی از زنان بیحجاب نیز برای مبارزه، استقبال کردند، باید در روند «حکومت» نیز همان تجربه در پیش گرفته میشد و حاکمیت، جامعه را از این نظر، گرفتار شکاف و اختلاف نمیکرد و بخشهایی از جامعه را در مقابل خودش قرار نمیداد.
اگر در آن دوره تاریخی، حجاب یک امر فرعی بوده است، امروز نیز باید منزلتی بیش از گذشته نیابد و ملاک جبههبندی و صفآرایی قرار نگیرد؛ چنانکه انقلاب بر اساس همین منطق عام و تکثّرگرایانه به پیروزی رسید. این منطق، خاص انقلابکردن نیست، بلکه حکومتکردن نیز باید بر مدار آن باشد و حکومت در مقام تدبیر جامعه، از ارزشهای آغازین انقلاب فاصله نگیرد. در این باره باید به نکاتی پرداخت.
1. نباید انتظار داشت که در دوره نهضت، امام خمینی بگویند حجاب، الزامی است؛ چون ایشان در آن دوره، «فقیه مبسوطالید» نبوده و نمیتوانسته جامعه را تدبیر کند. ساختارهای رسمی و قانون و تصمیمگیری حاکمیتی در اختیار دیگران بود و ایشان از این نظر در حاشیه بوده است. عزم به سوی ایجاد انقلاب نیز به همین سبب بود که چرخش ایجاد شود و نگاه دینی، صدرنشین شود. سبک دینداری مردم و تعریف آن در اختیار امام خمینی نبوده که بتوان وضع آن دوره را به تصمیم امام نسبت داد.
از این رو، نمیتوان همه احکام و اوصاف «دوره نهضت» را به «دوره نهاد»، نسبت داد و از هر دو، توقع یکسان داشت. رسول اکرم (ص) در «مکه»، سخنی از منع برهنگی و شراب و ... نگفت اما در «مدینه»، شرع را جرعهجرعه به کام جامعه ریخت. امام خمینی نیز پس از تحقق انقلاب، اجرای احکام شرع را طلبید و از آن جمله، حجاب را. مسألۀ اصلی در دوره نهضت، تحقق انقلاب است؛ چرا که اگر انقلاب پیروی شود، هدفها و آرمانهای اسلامی نیز در قالب ساختارهای رسمی و حاکمیتی، واقعیت عینی خواهد یافت. بدینجهت، باید در این دوره خاص که هنوز بسترها و مقدمات فراهم نشده است، زمینه انقلاب را آماده کرد و اجرای ارزشها را به دوره بعدی واگذار نمود.
2. اینکه امام خمینی، آشکارا در همان دوران به کشف حجاب و ولنگاری در مناسبات و پوشش زنان اعتراض میکند، چه معنایی دارد؟ جز این است که موضع امام حتی در همان دوران نیز، پذیرش کشف حجاب و برهنگی نیست؟! یکی از قویترین دلایل امام خمینی برای راهاندازی نهضت، همین سبک زندگیِ تجددی بود که ایشان به صراحت از آن به فساد و فحشا و برهنگی تعبیر میکرد. بنابراین امام خمینی، این سبک از دینداریِ آغشته به تجدد را برنتافت و به رسمیّت نشناخت، بلکه در گفتارها و بیانیههای انقلابی خویش، آن را محکوم کرد و یکی از ریشههای نهضت برشمرد. تعارض امام خمینی با حکومت پهلوی، تعارض سیاسیِ محض نبود که معطوف به شخص شاه یا نوع حکومت باشد، بلکه ایشان به این امور به عنوان مقدمهای برای برپایی جامعه توحیدی مینگریست. هدف امام خمینی از کسب قدرت سیاسی، ایجاد تحول قدسی در جامعه بود.
3. جریان تجددی در زمینه سبک زندگی - که از جمله ظهوراتش در دوره پیش انقلابی، کشف حجاب بود - چارهای جز «همراهی با نهضت امام» نداشت؛ چون پیرامون هیچیک از شخصیتها و دعوتها و رویدادهایش، راهپیمایی شکل نمیگرفت. این جریان از نظر سیاسی با حکومت پهلوی سرِ سازگاری نداشت، اما در عین حال، نه شخصیتی داشت که بتواند پرچم رهبری را به دست بگیرد و نه بدنه اجتماعیِ جدی و گستردهای. از اینرو، همواره در حاشیه راهپیماییها بود.
آمدن و پیوستن اینان به جریان نهضت و انقلاب، به معنی تأیید و حمایت امام نبود، و اگر هم پس از استقرار نهاد و آغاز اجرای شریعت، سرخورده شدند و روی برتافتند، نباید اعتراض و اعراضشان را برآمده از خطای انقلاب دانست. واضح است که با گذار از «نهضت» به «نهاد» و کنار گذاشتهشدن دشمن مشترک، اختلافها سر بر میآورند و «فاصلههای فکری» نمایان میشوند. این امر، خصوصیت ذاتیِ انقلاب اجتماعی است. انقلاب از آغاز، آرمانهای خود را با صراحت اعلام کرد و همه خواستههای خویش را در سایه دین، معنا کرد. این تصور که انقلاب اسلامی، اجرای شریعت را در عرصه عمومی نخواهد طلبید و سبک زندگیِ تجددی را به رسمیت خواهد شناخت، توهم خودساخته نیروهای تجددی و بدنه اجتماعیشان بود.
نظر شما