به گزارش ایرنا، الطعام، الطعام عنوان داستانی است که در یازدهمین جشنواره «داستان رضوی» در بخش داستان کوتاه کوتاه رتبه سوم را کسب کرده است. در آستانه ایام شهادت سلطان خراسان، حضرت امام رضا علیه السلام این اثر تقدیم نگاه مخاطبان گرامی میشود:
زن عرب با چادر مشکی ضخیمش بین جمعیت منتظر اطراف مهمانسرای حرم گشت می زند. هیکل درشتی دارد و روی صورتش خال های قهوه ای رنگ خودنمایی می کند.همه میدانند که دارد جمله ای با مضمون «اینجا چه خبره؟» را مطرح میکند. اما کسی نمیتواند جوابش را بدهد. نگهبان دم در، کلمه کارگشایی به ذهنش می رسد و فورا میگوید: «الطعام، الطعام».
زن دستش را به طرف دهانش میبرد و لقمه ای فرضی را میجود و منتظر تایید میماند. مرد با تکان دادن سر حدسش را تایید می کند. بقیه اش سخت است. این که بخواهد به او توضیح بدهد برای وارد شدن و صرف غذا باید ژتون داشته باشی و این ژتون چگونه و چه وقت توزیع می شود. فهماندنش به زبان فارسی هم دشوار است چه برسد به عربی.
چند دقیقه بعد صدای جر و بحث عرب با نگهبان ورودی مهمانسرا به گوش می رسد. نگهبان، عربی را با زبان شکسته و بسته صحبت میکند. «لا ممکن، لا ممکن، فقط تذاکر و لا غیر، الخلاص، رو رو». چند نفر که جلوی مهمانسرا منتظر صید ژتون غذا هستند معترض می شوند.
- آقای نگهبان! جون هرکی که دوست داری، پارتی بازی نکن؛ ما همهمون از راه دور اومدیم.
دختر نوجوانی که چادر رنگی بر سر دارد از در مهمانسرا خارج می شود و راهش را به سمت زن عرب کج می کند. هر دو با لهجه غلیظ عربی با هم حرف میزنند. دختر نوجوان کیفش را میبَرد زیر چادر زن عرب و بستهای از داخلش در میآورد. زن عرب در پوست خود نمیگنجد. خوشحال و خندان از جلوی در مهمانسرا دور میشود .
نگهبان میگوید: «تو که زبونشه میفهمی، برو دنبالش؛ بهش بگو اگه همو گذرنامهش رِ ببره واحد بین الملل حرم، میتونه در ازاش یک ژتون بگیره. همی که بفهمن خارجیه، باهاش راه میان».
دختر نوجوان که تحمل نگاه های کنجکاو را ندارد جواب می دهد:«دیگه برنمیگرده. بلیط برگشتش مال دو ساعت دیگه ست؛خودش توی کویت رستوران داره؛ غذا رو برای پسر معلولش میخواست. من یه کم از ته غذام مونده بود، بهش دادم ببره».
دختر نوجوان دنبال زن عرب میگردد. درفاصله ای دور زنی فربه را میبیند که دارد با عجله از حرم خارج میشود.
نظر شما