به گزارش ایرنا ، سیّدمحمّدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار متولد ۱۱ دی ۱۲۸۵ تبریز و متوفی به ۲۷ شهریور ۱۳۶۷ را به جرات میتوان بزرگترین شاعر معاصر و به اقرار اهل فن، در ردیف اسلاف و ارکان شعر و ادب ایران زمین دانست که با سرایش شعر در زبانهای ترکی و فارسی و در اغلب قالبهای کلاسیک و نو، شاعری ذوالبلاغتین و برخوردار از آوازهای فرامرزی است.
قدرت شاعرانگی، مهارت در استخدام کلمات محاوره و عامیانه در لابلای سرودههای فاخر، خیالپردازی و تصویرسازیهای بدیع، خلاقیتهای زبانی و تکثر سرودهها از ویژگیهای این شاعر شیرین سخن و مالک ملک ادب معاصر است.
۲۷ شهریور، سالروز خاموشی شمع وجودش که خاطر جمع کثیری را در ایران و جهان پریشان ساخت، با تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی، روز ملی شعر و ادب فارسی نامیده شده است.
تابش قرآن از آسمان شعر
انس استاد شهریار با قرآن و حدیث از عنفوان نوجوانی سبب تسلط کافی او بر زبان و ادبیات عرب بوده است، از اینرو حلاوت آیات نورانی وحی در اشعار او احساس میشود و هر کسی که به کلام الهی و معنای آن آشنایی نسبی داشته باشد، به محض خواندن یا شنیدن برخی شعرهای شهریار، به پنهان و پیدا بودن معنی و مفهوم آیههای قرآن در شعرهای استاد پی میبرد.
یکی از ابیات شعر ماندگار "همای رحمت" دارای صنعت یا آرایه تلمیح است و رویدادی اشاره میکند که مولا علی (ع) هنگام نماز، انگشتر خود را به سائلی بخشیده است.
استاد شهریار این لحظه نورانی را چنین به رشته نظم کشیده است که؛
برو ای گدای مسکین، در خانه علی زن / که نگین پـادشاهی دهـد از کرم گدا را
این بیت بهطور عجیبی آیه ۵۵ سوره مائده را در اذهان متبادر میکند که خداوند حکیم میفرماید؛
إنّما ولیکم اللّه و رسوله و الّذین آمنوا الّذین یقیمون الصّلاة و یؤتون الزّکاة و هم راکعون (سوره مائده، آیه ۵۵)
استاد در شعر معروف مناجات نیز به واقعه بالا اشاره دارد و مطلع آن اینگونه است؛ صلا زدند که برگ صبوح ساز کنید / به ساز مرغ سحر ترک خواب ناز کنید
بعد از چند بیت این بیت جالب را سروده است که؛
نگین خاتم جم در نماز میبخشند
نظر به حلقهی رندان پاکباز کنید
عشق به اولیای الهی
تعلق روح و روان استاد شهریار به اسلام و اولیای الهی نیز یکی دیگر از تجلیات شعری اوست و غزلها وشعرهای شورانگیزی برای بزرگان دین سروده که در میان آنها شعرهای "قیام محمد"، " علی ای همای رحمت" و "کاروان کربلا" مشهورتر است.
ستون عرش خدا قائم از قیام محمد (ص)
بین که سر به کجا میکشد مقام محمد (ص)
به جز فرشتهی عرش آشیان وحی الهی
پرنده پر نتواند زدن به بام محمد (ص)
به کارنامهی منشور آسمانی قرآن
که نقش مهر نبوت بود به نام محمد (ص) ...
در شعر بینظیر "همای رحمت" که برای عرض ارادت به پیشگاه مولا علی (ع) سروده، منتهای دلباختگی شاعر به آن حضرت هویداست و خواب آیتالله مرعشی نجفی که شهریار را در حال سرودن شعر در محضر مولا دیده بود، نیز گواه عشق شاعر به امام انس و جان است.
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایهی هما را
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من، به خدا قسم خدا را
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علی گرفته باشد سر چشمهی بقا را
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ار نه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را
برو ای گدای مسکین در خانهی علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را ...
تجلی عاشورا
از دیگر جلوههای اسلامیت، دیانت و مذهب در شعر شهریار، سروده " کاروان کربلا" است که هم وزن شعر، تداعی کننده حرکت آرام و نگران کاروان در بیابانهاست و هم توصیفها و تصویرهای شاعرانه، باعث رقت دلها نسبت به سالار شهیدان عالم و یاران باوفایش میشود؛ آنجا که سروده است؛
شیعیان، دیگر هوای نینوا دارد حسین / روی دل با کاروان کربلا دارد حسین
از حریم کعبهی جدّش به اشکی شست دست / مروه پشت سر نهاد امّا صفا دارد حسین
میبرد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم / بیش از اینها حرمت کوی منا دارد حسین
پیش رو راه دیار نیستی کافیش نیست / اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین
بس که محملها رود منزل به منزل با شتاب / کس نمیداند عروسی یا عزا دارد حسین ...
واقعا چه عبارتی زیباتر از حرکت منزل به منزل محملها میتواند تصویرگر حرکت کاروانیان باشد که بیننده و خواننده نمیداند جرس کاروان برای عروسی نواخته میشود یا برای سوگ به صدا در میآید.
شاعر در ابیات پایانی این شعر به خلوت امام با خود اشاره میکند و میسراید "دست آخر کز همه بیگانه شد، دیدم هنوز / با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین"
پاکبازی و صداقت عارفانه امام حسین (ع) که در عین رویارویی با شقیترین اشقیا میتواند در وجود آنها آثار تربیتی داشته باشد نیز در اواخر همین شعر به اینگونه تجلی یافته است.
شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا
جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین
اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار
کاندرین گوشه عزایی بیریا دارد حسین
مالک ملک سخن، با زبان مادری خود نیز اشعاری برای کربلا و امام حسین (ع) سروده که آسمان چشمها را بارانی میکند و هرچند او همچون شاعران مرثیه سرای اردبیلی نظیر یحیوی، منزوی و منعم بهطور اختصاصی به مراثی کربلا نپرداخته، اما شعرهای استاد در رثای عاشورائیان بینظیر است.
حسینه یئرلر آغلار گؤیلر آغلار / بتول و مصطفی پیغمبر آغلار
حسینین نوحه سین دلریش یازاندا / مسلمان سهل دیر کی کافر آغلار
کور اولموش گؤزلرین قان دوتدو شمرین / کی گؤرسین اؤز الینده خنجر آغلار
حسینین کؤینه گی زهرا الینده / چکر قئیحا قیامت، محشر آغلار
بیت آخر این شعر به واقعه قیامت کبری اشاره دارد که نقل شده حضرت زهرا در حالی که پیراهن خونین امام حسین (ع) را در دست دارد، وارد صحرای محشر خواهد شد و قیامت از این احوال گریان خواهد گشت.
تعلق خاطر به وطن
یکی از جلوههای بارز شعر شهریار، چه در زبان ترکی و چه در زبان فارسی، عشق به میهن و دین است و این خصیصه به پیشینه اعتقادی او که جزو سادات بوده و همچنین به تربیت و تعالی در محضر پدری دلداده اسلام و ایران و تاثر شاعر از انقلاب اسلامی و پایبندی به ارزشها و آرمانهای ملی و مذهبی برمیگردد.
شهریار حتی به تنوع لهجهها نیز مینازد و آن را هرگز به عنوان ابزاری برای تمییز اقوام و ملیتها معرفی نمیکند بلکه فرصتی برای همگرایی میشمارد و اینگونه میسراید:
اختلاف لهجــه، ملیت نزاید بهـر کس
ملتـی با یک زبان، کمتـر به یاد آرد زمان
گر بدین منطق تو را گفتنـد ایرانی نـهای
صبح را خوانند شام و آسمان را ریسمان
(دیوان- ج۱، ص ۳۶۵)
این شعر بدیع در واقع عقیده استاد سخن مبنی بر ضرورت همدلی و همزیستی دارندگان لهجهها و گویشها را میرساند که لازم است مانند پازلهایی متکی و چسبیده به هم، برای تکمیل نقش بزرگ ایران در جغرافیای جهان نقشآفرینی کنند.
تسخیرکننده ملک دلها با قلم زیرین خود در شعر بلند خود با نام "فردوسی" در نگاه به تاریخ کهن نیز ایران قدیم را نقطه اتکای ایران معاصر میداند و نه تنها بین آن دو تفکیک قائل نیست بلکه ایران را در پهنای تاریخ، با دورنمایی دلفروز ترسیم و یاد میکند.
در قعر هزار ساله ی غار قرون
از کشور یادهای یک قوم اصیل
کانجا غرق غرور قومیت اوست
یک منظره شکوهمندی خفته است
یک دورنمای دلفروز تاریخ
ایران قدیم!
(دیوان- ج۳، ص ۱۱۱۵)
نقل است که دوستی از شهریار برای مهاجرت از ایران و سکونت در یکی از کشورهای خارجی دعوت میکند و استاد در پاسخی شاعرانه علاوه بر فراخواندن دوستش برای بازگشت به ایران، عشق خود به میهن را نشان داده و به دلایل این دلبستگی باید در درون همه ایرانیها شعلهور باشد اشاره میکند.
جان من بازآ به جای خود که جانان پیش ماسـت
مدعـی آرایش تن میکنــد، جــان پیش ماسـت
بــا چــراغ علـم، راه بتپرسـتـــان میرونـــد
کعبــه چشـمانداز ما و راه ایمــان پیش ماسـت
آفتاب حکمت از مشــرق به مغــرب میرود
چشمـه زاینـده اشــراق و عرفـان پیش ماسـت
(دیوان شهریار، ج۱، ص ۲۹۳)
نظر شما