به گزارش خبرنگار کتاب ایرنا، «زِهدانِ سکوت» داستان زن و مردی است که در قبرستان یک روستا زندگی میکنند. شخصیت زن داستان با نام پروین قدرت تکلم ندارد و عروسک میسازد و همسرش در قبرستان مغازه بقالی دارد. این دو، روزی با حجم زیادی از استخوانها مواجه میشوند و داستان شکل می گیرد. این رمان در ۳۱ فصل نوشته شد.
مهری بهرامی متولد سال ۱۳۵۰، نویسنده مجموعهداستان «چهکسی گفت عاشقی از یادت میرود؟» و دو رمان «وچشمهایش کهربایی بود» و «بیرون از گذشته، میان ایوان» را در کارنامه دارد.
«زِهدانِ سکوت» رمان جدید اینداستاننویس است. این نویسنده ساکن اصفهان و مشغول به تدریس سینما در یک آموزشگاه است.
قسمتی از متن کتاب
عاطفه زندانی خانۀ پدری شد. حتی حیاط هم امن نبود. درِ خانۀ عمهها به روی پسر برادرشان باز بود. هرچند پدر عاطفه خواهرها را ترسانده بود که پسر برادرش هست که هست، قلم پاش را خرد میکند اگر از درِ این خانه تو بیاید. خشم پدر، عمهها را ترسانده بود. عاطفه به همین راضی بود. هرچه بود از آن خانه بهتر بود. همین شد که جهان آب توی دیگ میجوشاند و عاطفه را توی مطبخ قدیمی خانۀ حاجصمد حمام میکرد. جهان دیگ آب گرم را که میدید یاد مار غاشیه میافتاد که به چه بدبختیای روزها توی دیگ دور از چشم همه پنهانش کرده بود تا کلاف لاکی را بدزدند و برایش بیاورند.
چقدر نترس بود آن روزها و چه خوشخیال که فکر میکرد مار غاشیه را که در تنور بسوزاند دیگر ترسهای همه تمام میشود. اما نه ترسها تمامی داشت و نه مارها! پسربچهای که کلاف لاکی را دزدیده بود حالا برای خود کسی شده بود.کارمند شده بود و زن و زندگیاش را برداشته بود و رفته بود و از این خانه. اما ترسهای جهان تمامی نداشت.
جهان چهار بچۀ دیگر زایید، اما نه سه تا پسر و نه دختر تهتغاری خانه هرگز مثل عاطفه نشدند. جهان حتی لنگه النگوی توی دستش را فروخت و برای عاطفه رادیویی خرید و گذاشت روی طاقچۀ اتاق.
تا ماشین برسد به مریضخانه، عمهها از اتفاقی که برای عاطفه افتاده بود خبردار شدند. جهان به پهنای صورتش اشک میریخت. عمۀ بزرگ میگفت: «شاید بوی بچه به شکمش افتاده، ویار هزار رنگ و رو داره.» (صفحه ۱۱۱ و ۱۱۲)
کتاب زِهدانِ سکوت نوشته مهری بهرامی در ۱۵۱ صفحه، با شمارگان ۵۵۰ نسخه در سال ۱۴۰۲ منتشر شد.
نظر شما