در کسری از ثانیه صدای آخرین ناله مجروحان بیمارستان المعمدانی غزه به گوش جهانیان رسید و بعد از آن سکوتی عمیق فضای مخروبهای را فرا گرفت که تا دقایقی پیش صدها زن، کودک و مجروح به آن پناه برده بودند. فاجعه آنقدر بزرگ بود که یافتن بدیلی برای آن دشوار و حتی محال باشد. جانیترین رژیمهای سیاسی معاصر نیز هیچگاه به چنین شکلی پناه بردگان در بیمارستان را با انداختن یک بمب، همسفره مرگ نکرده بودند.
فاصله هدف قرار گرفتن بیمارستان المعمدانی تا شلوغ شدن پایتخت دهها کشور جهان به چند ساعت نکشید. رسوایی حمله رژیم صهیونیستی به بیمارستان المعمدانی آنقدر بزرگ بود که رسانههای این رژیم اخبار و بازخوردهای منتشرشده خود درباره به خاک کشیدن بیمارستان را از روی خروجیهایشان بردارند. مقامات رژیم اشغالگر با همراهی رئیس جمهور آمریکا قویا دست داشتن در این جنایت را تکذیب کردند. رسانههای جهانی نیز یا همراه با تکذیب صهیونیستها همراه شدند یا سعی کردند تا با ایجاد تردید درباره نوع انفجار فضای مبهمی را به نفع متجاوزین فراهم آورند. با این حال این فضا رسانهای شکست آشکاری خورد و افکارعمومی حتی ذرهای با آن همراهی نکردند. پاسخ چرایی این موضوع بیش از توضیحات گروههای مقاومت و روایت شاهدان حاضر در صحنه متکی به چیز دیگری بود، چیزی که اسرائیل همیشه مقابل آن ضعف داشته و دارد: تاریخ!
مشکل صهیونیستها با تاریخ محدود به شکلگیری نامشروع و غاصبانهشان نمیشود، تاریخ ۷دهه گذشته فلسطین با تمام رپورتاژهای رسانهای، چنان مملو از جنایات بیسابقه اشغالگران است که هیچ سناریویی از سمت صهیونیستها را دور از ذهن نمیدارد. تاریخ از سویی تصدیق میکند که اسرائیل هیچ محدودیتی در هیچ جنایتی برای نائل آمدن به اهداف خود قائل نیست و از سوی دیگر به خوانندگانش یادآور میشود که اشغالگران، قتل عام را بخشی از پروسه کارآمد خود در مسیر فراری دادن ساکنان یک سرزمین پذیرفتهاند.
به همین خاطر هرچند در نگاه اول حمله به بیمارستانی که صدها بیمار، زن و کودک در آن پناه گرفتهاند و قتل عام آنها که با بازخورد افکارعمومی جهانیان همراه میشود امری عبث به نظر میرسد اما تاریخ تصدیق میکند که صهیونیستها همواره از مصمم بودن بر قتل عام غیرنظامیان برای وادار کردن گروههای مبارز به پذیرش تسلیم و عقبنشینی استفاده ابزاری کردهاند.
دیریاسین؛ قتل عام هم استراتژی هم تاکتیک
شاید نخستین بار در آوریل ۱۹۴۸ و جنگ قسطل بود که صهیونیستها برای محکم کردن جای پای خود در سرزمینهای اشغالی و هراس افکندن به جان دیگر فلسطینیها به استراتژی قتل عام خشن تمسک جستند. کشتار دیریاسین که تا دههها بعنوان یک برگ برنده از سوی اشغالگران مورد تمجید واقع میشد نخستین باری بود که جهانیان را با یک نسلکشی عجیب از سوی گروهی مواجه کرد که خود مدعی قربانی شدن در نسلکشی نازیها به حساب میآمد.
در این کشتار نیروهای سازمان شبهنظامی هاگانا(که بعدها در ارتش اسرائیل ادغام شدند) پس از شکست دادن عبدالقادر حسینی و مبارزان داوطلبش به روستای دیریاسین در نزدیکی قسطل حمله کردند. آنها پس از شکست مقاومت محدود مردم و اشغال روستا دست به کشتار جمعی اهالی زدند. آنچنان که یکی از شاهدان این تراژدی درباره قساوت اشغالگران میگوید: «در آنجا مراسم عروسی بود و عروس و داماد در جشن عروسی خود، اولین قربانیان بودند. ابتدا آنها را به همراه ۳۳نفر از همسایگان به سوی زمین پرت کردند، بعد در کنار دیوار قرار داده و سپس به رگبار بستند». در آن نسلکشی تنها تعدادی از کودکانی زنده ماندند که توانسته بودند خود را در زیر انبوه جنازهها پنهان کنند و از چشم دور بمانند.
«حلیمه عید» یکی از معدود نجات یافتهها بود که بعدها درباره این از کشتار گفت: «تروریستها یک عروس را به همراه داماد و ۳۰ نفر دیگر از منازل خود خارج و آنها را گلوله باران کردند. یک سرباز را دیدم که صالحه خواهر باردارم که در ماه هفتم بارداری بود را گرفت و اسلحه خود را بر روی گردنش گذاشت و شلیک کرد، خواهرم بر زمین افتاد، سپس این سرباز با چاقوی خود شکم خواهرم را پاره کرد و جنین او را بیرون آورد و جنین را سر برید».
«دیرنه» مسئول هیئت صلیب سرخ در فلسطین، وضعیت جنونآسای صهیونیستها در کشتار دیریاسین را اینگونه توصیف کرد: «جوانان و نوجوانان دختر و پسری را دیدم که تا دندان به انواع سلاح و مسلسل و بمبهای دستی مسلح بودند. اکثر آنان هنوز به خون آغشته بودند، در حالی که خنجرهای بزرگشان را با دستهایشان گرفته بودند... وارد یکی از خانهها شدم. دیدم پر از اثاثیه تکهتکه شده و انواع ترکش است. برخی جنازههای سردشده را هم دیدم. متوجه شدم که قتلعام به وسیله مسلسل و بمب دستی و چاقو صورت گرفته است. وقتی خواستم آنجا را ترک کنم نالههای دردناکی را شنیدم؛ به جستجوی منبع پرداختم، یک پای گرم کوچک را حس کردم و به سوی آن رفتم. دیدم دختربچهای دهساله است که یک بمب دستی او را تکهتکه کرده اما هنوز زنده است. وقتی خواستم او را حمل کنم یکی از افسران اسرائیلی مانع من شد. او را کنار زدم و کارم را ادامه دادم. اما در میان آن همه جنازه که دیدم کسی را زنده نیافتم جز دو زن که یکی از آنان پیر بود و خود را پشت هیزمها مخفی کرده بود. روستا تقریبا ۴۰۰سکنه داشت و اکثر آنها مرده بودند».
چندسال قبل مقامات رژیم صهیونیستی اجازه دادند تا برخی از اسناد و تصاویر مربوط به کشتار دیریاسین در مستند «متولد دیریاسین» منتشر شود. در بخشی از این مستند «یائیر تسبان» که از شاهدان کشتار بوده میگوید: «این روش ما بود که قبل از رسیدن صلیب سرخ آثار کشتار را از بین ببریم چرا که تصاویر و استناداتی که ممکن بود به دست بیاید اعتبارش جنگ آزادیبخش ما را زیرسوال میبرد». وی در این گفتگو درباره کیفیت قتلعام غیرنظامیان هم این چنین میگوید: «تعداد زیادی جنازه دیدم، یادم نمیآید که جنازه مردم مبارز را دیده باشم؛ جنازه زنان و پیرمردان به وفور دیده میشد. از پششت به بسیاری از ساکنان شلیک شده بود؛ آنها نمیتوانستند در جریان تبادل آتش میان سربازان ما و گروه مسلحی کشته شده باشند».
فرمانده عملیات دیریاسین البته نه تنها توبیخ نشد که ارتقا نیز پیدا کرد. «مناخین بگین» از فرماندهای کشتار دیریاسین تا نخستوزیری رژیم صهیونیستی صعود کرد تا سالها بعد درباره هدف اصلی این جنون خونریزی اینگونه بگوید: «ماجرای دیریاسین دستاورد بزرگ و غیرمنتظرهای داشت. اعراب پس از شنیدن اخبار دیریاسین دچار هراس شدیدی شدند و هرگاه صدای پای ما را میشنیدند با ترس از مقابلمان فرار میکردند؛ تا اینکه از ۸۰۰هزار نفر اعرابی که در آن هنگام در اسرائیل(فلسطین اشغالی) زندگی میکردند به علت ترسی که دیریاسین برایشان به ارمغان آورد جز ۱۶۵هزار نفر باقی نماندند».
قصابی غاصبان در صبرا و شتیلا
استراتژی رعب و هراس تبدیل به یکی از اصول نظامی صهیونیستها پس از تجربه دیریاسین شد. قتلعام مردم یک ناحیه از سویی دیگر نواحی را نسبت به مقاومت مردد میکرد و از سوی دیگر گروههای مقاومت را مجبور به پذیرش عقبنشینی و تسلیم میکرد.
۳۴سال پس از کشتار دیریاسین، فاجعه صبرا و شتیلا، صدهاکیلومتر آنسوتر از خاک اشغال شده فلسطین در اردوگاه فلسطینیهای ساکن لبنان رقم خورد. این کشتار البته یک تفاوت فاحش با ماجرای دیریاسین داشت. اگر در سال۱۹۴۸ صهیونیستها به نسلکشی فلسطینیهایی پرداخته بودند که مشغول مقاومت برای حفظ سرزمین و جغرافیای خود بودند، این بار قتلعام زنان و کودکان در پاسخ به پذیرش زمین گذاشتن اسلحه از سوی گروه فتح به رهبری یاسر عرفات بود.
پس از حمله صهیونیستها به لبنان و در شرایطی که سازمان آزادیبخش فلسطین(ساف) با ترک لبنان و کوچ اجباری به تونس موافقت کرد، نخستین نشانههای سازش یاسر عرفات با صهونیستها و به رسمیت شناختن اشغالگران در حال نمایان شدن بود. سازمانی که بیش از ۱۰سال تبدیل به مهمترین کابوس اسرائیل شده بود حالا به هزاران کیلومتر آنسوتر و به قاره آفریقا میرفت. همه چیز حکایت از تسلیم ضمنی داشت. با این حال صهیونیستها از استراتژی رعب و هراس دست نکشیدند تا اردوگاه فلسطینیهای آواره در لبنان تبدیل به صحنه خونبار یک جنایت عجیب شود.
در شرایطی که اردوگاههای فلسطینی بدون نیروی حافظ امنیتی رها شده بودند نیروهای اسرائیلی در تاریخ ۱۵سپتامبر۱۹۸۲ اردوگاههای صبرا و شتیلا را محاصره کرد. صهیونیستها پس از محاصره این ۲اردوگاه همپیمانهای مسیحی خود در لبنان یعنی فالانژها را مامور جنایتی کردند که بین ۸۰۰ تا ۲۰۰۰کشته به همراه داشت.
فالانژها طی ۴۸ساعت به زنان و دختران تجاوز کردند، جنازه کشتهشدگان را مثله کرده و پیکر برخی دیگر را به آتش کشیدند. «امغازی یونس ماضی» که از معدود نجات یافتگان این کشتار بود میگوید: «آنها ساعت پنج و نیم روز ۱۶سپتامبر وارد اردوگاه شدند. کشتار با تیشه و کارد صورت میگرفت. مردم را با بولدوزر زنده به گور میکردند. ما پابرهنه در حال فرار بودیم و گلولهها ما را تعقیب میکردند. سر همسر و ۳فرزندم را در آن کشتار از بدن جدا کردند. همسرم و یکی از فرزندانم را در اتاق خواب سر بریدند و دیگری را پس از قطع پایش، آتش زدند. فرزند سومم را در حالی یافتم که شکمش را پاره کرده بودند».
«سمیه قاسم بشیر» از دیگر شاهدان کشتار صبرا و شتیلا نقل میکند: «فجیعترین صحنهای که دیدم مربوط به همسایهمان بود. سر کودک شیرخواره چهارماههاش را مقابل چشمانش جدا کردند و سپس خود او را کشتند».
در کمتر از ۴۸ساعت صبرا و شتیلا تبدیل به یکی از عریانترین نمایشگاههای جنون بشری شد. «روبرتو سورو» خبرنگار مجله آمریکایی تایم که جز نخستین افرادی بود که با پایان محاصره وارد اردوگاهها میشد درباره مشاهداتش نوشت: «ما زنان برهنهای را دیدیم که دست و پاهایشان را از پشت بسته بودند و کودک شیرخواری را دیدیم که سرش خرد شده بود و در خون میغلتید و شیشه شیرش در کنارش روی میز اتو قرار گرفته بو. در نزدیکی یکی از خانهها اعضای بدن یک بچه شیرخوار را تکهتکه کرده بودند، سپس آنها را با دقت به شکل دایرهوار دور هم چیده و سر را در وسط آنها گذاشته بودند».
فالانژها در یک قمار خونین با همدستی صهیونیستها صبرا و شتیلا را به تپهای از جنازه فلسطینیهای بیسلاحی تبدیل کرده بودند که حتی امکان مقاومت را نداشتند. «مناخیم بگین» که فرماندهی کشتار دیریاسین را بر عهده داشت حالا در قامت نخستوزیر اسرائیل و در واکنش به اخبار مربوط به کشتار صبرا و شتیلا، قربانیان را «حیواناتی که بر ۲پا راه میروند» توصیف کرد. توصیفی که ۴دهه بعد وزیر جنگ صهیونیستها برای اهالی غزه به کار برد تا جنایت انسانی بستن آب و برق بر اهالی این باریکه را توجیه کند.
فرمانده عملیات محاصره صبرا و شتیلا نیز همچون «بگین» بعدها به جایگاه نخستوزیری رسید. «آریل شارون» که به «قصاب صبرا و شتیلا» مشهور شد بعدها و در دوران نخستوزیریاش با جسارت به مقام مسجدالاقصی باعث شکلگیری انتفاضه دوم شد.
صهیونیستها در قتلعام صبرا و شتیلا بیش از هرچیز به دنبال ارسال پیامی روشن برای عرفات و اعضای سازمان آزادیبخش فلسطین(ساف) بودند؛ پیام آنها واضح بود، اگر مقاومت به خلع سلاح تن در ندهد حالا فلسطینیهای بیدفاع بیشتری میتوانند در معرض نسلکشیهای بعدی قرار گیرند.
قانا؛ دوتیر به یک نشان!
پس از کشتار دیریاسین و صبرا و شتیلا، قانا یکی دیگر از مقاصد قتلعام عامدانه صهیونیستها بود. صهیونیستها که نزدیک به نیمقرن جنگهایشان جز به پیروزی ختم نشده بود حالا در آستانه نخستین شکست میدانی خود بودند. تشکیل حزبالله لبنان در دهه۸۰ میلادی یک نیروی عقیدتی جدی را مقابل اشغالگران لبنان قرار داده بود که گام به گام ایده آزادسازی جنوب این کشور را جلو میبرد.
در این فضا و در آوریل ۱۹۹۶ بود که اسرائیل عملیات «خوشههای خشم» را آغاز کرد. در این عملیات تضعیف مقاومت اسلامی لبنان به هر شیوه و روشی در دستور کار قرار داشت. به همین خاطر و در شرایطی که صهیونیستها به بهانه هشدار برای تخریب اماکن عمومی در جنوب لبنان، از اهالی شهر قانا درخواست کرده بود که به یکی از ساختمانهای سازمان ملل در این شهر بروند و پناه بگیرند، این ساختمان را هدف آتش توپخانهای خود قرار داد. آتشی که به شهادت بیش از ۱۰۰تن از غیرنظامیان و از جمله کودکان منتهی شد.
هرچند صهیونیستها تا مدتی با انکار اصل حمله و نقش داشتن در آن به دنبال تبرئه خود بودند اما سرانجام مسئولیت خود را در این کشتار پذیرفتند. با این حال نام قانا هیچوقت به بایگانی جنایتها نپیوست تا در تابستان۲۰۰۶ و در جریان جنگ ۳۳روزه بار دیگر بعنوان یکی از اهداف صهیونیستها برای قتلعام کودکان قرار گرفت.
تاریخ حریف میطلبد
تراژدی بیمارستان المعمدانی در کنار سیاهه طویلی از جنایات علیه بشریت همچون بستن آب روی مردم غزه، استفاده از بمبهای فسفری، هدف قرار دادن مدارس، مساجد و کلیساها و... اسرائیل را در ممتازترین جایگاه ممکن در میان جنایتکاران تاریخ قرار داده است. صهیونیسم از سویی مبدا تاریخی خود را بر جنایت جنونآسا و غصب سرزمین دیگر بنا کرده و از سوی دیگر موجودیت خویش را به تثبیت گزاره قربانی بودن قوم یهود گره زده است. این دوگانه در فضای تبلیغاتی و رسانهای جهانی که عمدتا همسو با صهیونیسم است خود را پدیدار میسازد. در همین فضا جنایات اسرائیل یا انکار میشود یا در صورت عدمانکار با روایتی چون جنگ پیشدستانه و خیرجویی با استمداد از شر توجیه میشود.
آنچه در کشتار دستهجمعی بیمارستان المعمدانی رخ داد اما پیوست تاریخی ثابت شدهای داشت که دیریاسین، صبرا و شتیلا و قانا برشهای مشهوری از آن به حساب میآید؛ به همین خاطر با همه دروغپردازیهای رسانهای و تکرار ادعای صهیونیستها(مبنی بر هدف قرار گرفتن این بیمارستان از سوی گروههای مقاومت) توسط رئیس جمهور آمریکا اما افکار عمومی کمترین اعتنایی بر توجیه اسرائیل نکرد. شاید در عصری که همه از به یغما رفتن حقیقت در مصاف با پروپاگاندا هراس دارند، فلسطین میدانی باشد که با تاریخ به مصاف پروپاگاندا میرود.
نظر شما