به گزارش خبرنگار فرهنگی ایرنا سیدمسعود علوی تبار شام سه شنبه دوم آبان در نشست ادبی غزه تنها نیست که با حضور جمعی از اهالی اندیشه و قلم کشورهای حوزه ایران فرهنگی به صورت مجازی برگزار شد، اظهار داشت: یکی از دلائل تشکیل دولت اسرائیل توسط غرب در فلسطین، رهایی مردم مسیحی اروپا از دست یهودیان بود که اختلافات مذهبی و سیاسی زیادی با هم داشتند و علت دیگر، مدیریت و تسلط بر منطقه غرب آسیا و مداخله در آن منطقه به وسیله حضور دائمی نیرویی دست پرورده در این منطقه بود.
وی با اشاره به عمق جنایات اخیر رژیم صهیونیستی در نوار غزه اظهار داشت: هر چند سکوت شرم آور و خاموشی مدعیان حقوق بشر در قبال کشتار و نسل کشی های مستمر فلسطینیان توسط صهیونیست ها، از آغاز تشکیل این رژیم جعلی و نامشروع تا کنون بر کسی پوشیده نیست اما شدت قبح کشتار دسته جمعی و جنایات هولناک این رژیم کودک کش در غزه و بمباران بیمارستان المعمدانی به گونه ای بود که انکار این فاجعه بزرگ بشری توسط هیچ کس و به هیچ وجه امکان پذیر نبود و نخواهد بود، به گونه ای که حتی سازمان ها و مقاماتی همانند جاستین ترودو نخست وزیر کانادا، شارل میشل رئیس شورای اتحادیه اروپا، امانوئل مکرون رئیس جمهور فرانسه، رهبر حزب کارگر انگلیس، نامزد ریاست جمهوری آمریکا و وزارت خارجه کشورهای آلمان و اسپانیا برایحفظ ظاهر مجبور به محکوم نمودن این جنایت آشکار و این فاجعه بزرگ بشری شدند.
این شاعر ادامه داد: آنچه باعث استمرار اشغالگری رژیم اسرائیل و سلاخی و آوارگی دائمی و روزافزون مردمان مظلوم فلسطینی شده، در مرحله اول حمایت تمام و کمال برخی از کشورهای غربی به ویژه آمریکا از جنایات هولناک این رژیم، سپس سازشکاری ننگ آمیز دولت های وابسته و بی اختیار عرب منطقه و خیانت و سکوت این کشورها در قبال مردم و آرمان های فلسطین است که البته در دهه های اخیر با اتکا به جمهوری اسلامی ایران و تشکیل نیروی اسلامی و پر قدرت محور مقاومت، ارکان وجودی و ماهیت رژیم صهیونیستی هر روز ضعیفتر و به نابودی نزدیک تر شده است.
در این محفل، شاعران، جدیدترین سروده های خود با موضع مظلومیت مردم غزه و محکومیت جنایات رژیم صهیونیستی را ارائه دادند که برخی از آنها را با هم مرور می کنیم:
جنازه ها مصراع های شعرند، غروب، پرتقال خونی له شده ست، و هزار ترکش، بر گیجگاه ماه نشسته ست، صبح ، اسب سپید بی سواری ست، گلابگیران خون است، و سرهای بریده، یکی یکی به شیشه های گلاب تبدیل می شوند.
به دار کشیده اند ناقوس ها را، ستارگان کوچک، دنبال مادرانشان می گردند، در چشم های ساکت طفلان غزه، چقدر باران و شعر ته نشین شده است، و این جنازه دختری به نام اسماست، نامش را هفت بار بر بدنش نقاشی کرده بود، بدون آنکه دنیا بداند، اسما، اسماالحسنی ست، و کودکان غزه، شاعران فردایند، تمام شان از معراج آمده بودند، و صداشان در زیر خاک، تا هنوز، سمفونی بلند بیداری ست.
آنها نمرده اند، تنها خودشان را به خواب زده اند، شاید دارند قایم باشک بازی می کنند و، سرود دسته جمعی می خوانند، اگرچه غیر سلیمان و باد و شاعران، کسی صداشان را نمی شنود، اینجا گل ها به سن تکلیف نرسیده، پرپر می شوند، اینجا به دور ماه سیم خاردار کشیده اند، اینجا به دور صداها سیم خاردار کشیده اند، کلید شهری را به دریا انداخته اند، در بندری بی کشتی، با کشتی هایی از اشک ستارگان، و زخم ها فانوس های دریایی اند، سحرگاهان ماه، چون جنازه ای باد کرده، نگاه می کند به شب غزه، به بیمارستان المعمدانی، در زیر خاک چقدر چراغ قوه چشمان کودکان، روشن خاموش می شود.
و غزه، سر بریده کودکان است، افتاده در کنار آیینه ای شکسته، و پریزیدنتی، سیگار صبحگاهی اش را، در چشم کودکان غزه خاموش می کند، خروس ها دیگر نمی خوانند، پدر دنبال دستگیره در می گردد، درهای در به در، خم شده اند در درگاهی، بخواب کودک من!
کودک نمی خوابد، به جای گریه حتی قهقهه می زند، ستاره های شامگاهی از فراز کوه برآمده اند، و قبه الصخره قهقهه ی طفلان است، نگاه کن!
غزه دوباره کمی لاغرتر شده است، اما با صورت استخوانی اش می خندد، شبی گذشت که محشر بود در زیر خاک و خاکستر، شبی گذشت و غزه کوتاه نیامد، و شیشه های شکسته می خندند، خروس ها می خندند، باران ها می خندند، حتی جنازه ها و آوارها با هم قهقهه می زنند.
چشم ها را ببندید، در غزه شب می شود، جاسوسان و غاصبان و مافیا بیدار می شوند، امشب دوباره به کدام زخم، شلیک می کنند ؟
قدس است به فتنه مبتلا، بسم الله؛ ای خیل مجاهدان! به پا، بسم الله
امروز ظهور کربلا در قدس است؛ برخیز به شوق کربلا، بسم الله
من دردم و نام غزه را از من پرس؛ فریاد مدام غزوه را از من پرس
من آهم و من سوزم و من شعله غم؛ اندوه تمام غزه را از من پرس
..........
بمب از پی بمب آمد و موشک، هیهات؛ شد غرقه به خون هزار کودک، هیهات
کو دخترکم؟ عروسک زیبایم؛ ویران شده دنیای عروسک، هیهات (محمد علی یوسفی)
کمی هذیان و تب در سینه ی دفتر به جا مانده؛ قلم گنگ است و از شعرم، فقط جوهر به جا مانده
تو آن سیمرغ ِ قاف ِ دوردست ِ آرزوهایی؛ چرا از تار و پودت خاک و خاکستر به جا مانده
چنان خمپاره ها در استخوان هایت فرو رفتند؛ که در گوشم صدای پُتک ِ آهنگر به جا مانده
به تیر هیچ صیادی تنت پرپر نخواهدشد؛ اگرچه در قفس بعد از تو مشتی پَر به جا مانده
چه سِرّی در نهان دارند این شب های سردرگم؛ که در تفسیرشان، لب ها «هُوالَابتر» به جا مانده
تمام عمر، در من جاری است این رنج ِبی پایان؛ که از پروانه هایت، شعله ای پرپر به جا مانده
تنی این سو و، آنسو سر به جا مانده است بر خاکت؛ و هر سو مادری با چشم های تر به جا مانده
به روی کودکانت آب را هم بسته اند ، آری...؛ هنوز از کربلا یک جلوه ی دیگر به جا مانده...
دیدم به چشم خویش جولان ستم را؛ بارانِ ظلم بی امان و دم به دم را
دیدم هجوم وحشی کفتار ها را؛ شرم سکوت و خِفَّت سرهای خم را
ای سازمان بی رگ و بی ریشه، کافیست؛ دیگر زمین بگذار این کهنه قلم را
بگذار دنیا یک نفس آرام باشد؛ تا کی بخواند غزه آواز عدم را
بگذار تا در بر بگیرم بار دیگر؛ قنداقه خونین طفل کوچکم را
باید برایش باز لالایی بخوانم؛ بردارم از چشمان او آوار غم را
تا صبح پیروزی فقط یک گام مانده؛ ای نور حق یاری رسان این یک قدم را
خورشید می تابد دوباره بر فلسطین؛ با خاک یکسان می کند کاخ ستم را
تنها تو را داریم پس، نشکو الیکَ؛ تعجیل کن یارب ظهور منتقَم را
صدر اخبار غم، فلسطین است؛ صحبت از قبلهٔ نخستین است
صوت قرآن به گوش میآید؛ چه صدایی..! چقدر غمگین است
شاخههای شکستهٔ زیتون؛ آیهها، آیههای والتین است
کوچهها در روایت فتحند؛ خانه هایی که طور سینین است
دستها در تلاطم فریاد؛ چشمها خوشههای پروین است
کودکان زخم خورده و معصوم؛ مکر اهریمنان چه ننگین است
آتش و دود، خون و خاکستر؛ صورت خاک خسته، پر چین است
صبح صادق دمیده خواهد شد؛ شب پایانی شیاطین است
میرسد آن امان جان و جهان؛ مرد موعود قصهها این است
امروز کمی کودک من شد خندان؛ بهتر شده بود بعد از آن بمباران
رفتم دو دقیقه زود هم برگشتم؛ کو کودک و کو دکتر و بیمارستان (سعیده کرمانی)
ای قدس پیام سرخ داری امروز؛ گلبانگ ظهور و اقتداری امروز
از نام علی به لرزه آید صهیون؛ آماج ستیزِ بی قراری امروز
از خونِ شهید لاله روید بسیار؛ خورشید ظفر اُمید، در هر پیکار
کابوس قیامِ خون گرفته دشمن؛ ای قدس هوای گریه دارد تکرار
پریشان شد زمین از لاله قدس؛ به دامن نقش غم زد هاله قدس
گرفته در بغل تابوت گل را؛ که بارد آه از هر ناله قدس (سارا عبداللهی فر)
صداتو به ناحق بریدن ولی؛ زبون نگاه تو گویاتره
ببین هر چی فریاده از حنجرِ؛ پر از خون یک غنچه پرپره
اگه سر روو بالشت خیس میذاریم؛ اگه قلبامون مثل نارنجکه
واسه برق چشمای معصومیه؛ که از گوشهشون اشک و خون می چکه
یه جایی توی ضجهها گم شده؛ صدای خوش و خرم خندههات
خودم گم شدم بس که گشتم عزیز؛ توو ویرانهها دنبال ردّ پات
کی می فهمه که لرزش اشک تو؛ داره کاخ ظالم رو می لرزونه
کی می دونه خشکی لبهای تو؛ داره ریشهی ظلمو می خشکونه
غبار غمت مثل باروتیه؛ که اسرائیلو شعلهور می کنه
ما فرزندای عابسیم که توو جنگ؛ دل عاشقش رو سپر می کنه
محاله که ما تن به ذلت بدیم؛ یا پیروز می شیم یا می میریم
نه خوابه، نه رویا، حقیقت اینه؛ که بیتالمقدس رو پس می گیریم
.....
وقتی نگاه سبز تو را دار می زدند؛ صد یاکریم مرگ تو را جار می زدند
نقشی برای بال پرنده برای تو؛ سمت تمام پنجره دیوار می زدند
حتی پرندگان قفس مانده غریب؛ در ساحل نگاه شما زار می زدند
در کوچه های شهر شما مردمی عجیب؛ با پنجه های خون به رگ تار می زدند
خون می چکید از رگ شهر شما و باز؛ بر زخم های کهنه به تکرار می زدند
از زخمهای تیره ناگفتنی که باز؛ بر آشیان کودک بیمار می زدند
وقتی نگاه سبز تو را دار می زدند؛ صد تازیانه بر دلم انگار می زدند (لیلی حضرتی)
در این خاک مقدس، دفن کردی باغ زیتون را؛ تو با چشم خودت دیدی، لبالب غزه در خون را
تو با چشم خودت دیدی که روح عشق را کشتند؛ الهی هیچ لیلایی، نبیند داغ مجنون را
چه فرقی بود، بین روز روشن با شب تاریک؟ که زیر شعله خورشید، حس کردی شبیخون را
میان تلّی از باروت و آتش، طاقت آوردی؛ طبیبی نیست تا درمان کند این زخم گلگون را
چنان وابستهات هستم که در پای تو میریزم؛ شکوه کوه الوند و خروش شط کارون را
من از ویرانههای دولت فرعون، فهمیدم؛ که دست غیب، یاری میکند موسی و هارون را
دوباره در پناه آسمانها، خانه میسازی؛ دوباره روی ایوان مینشانی، ماه گردون را ...
در این نشست شاعران و هنرمندانی همچون امیر عاملی، سیدمهدی بنی هاشمی لنگرودی، نغمه مستشار نظامی، حمیده پارسافر، خدیجه دیلمی و فاطمه ناظری حضور داشتند.
نظر شما