حضرت آیتالله جوادی آملی در کتاب زن در آینه جلال و جمال می فرمایند: در بینش قرآن کریم، حجاب زن تنها مربوط به خود او نیست تا بگوید از حق خود صرف نظر کردم، حجاب زن مربوط به مرد نیست تا بگوید من راضی هستم، حجاب زن مربوط به خانواده نیست تا اعضای خانواده رضایت بدهند. بلکه حجاب زن، حق الهی است.
ایشان میفرمایند: قرآن کریم میگوید هر گروهی اگر راضی هم باشند، شما حد الهی را در برابر آلودگی اجرا کنید. معلوم میشود عصمت زن، حق الله است و به هیچکس ارتباط ندارد. قهرا همه اعضای خانواده و اعضای جامعه و خصوصا خود زن، امین امانت الهی هستند. زن به عنوان امین حق الله از نظر قرآن مطرح است. یعنی این مقام را و این حرمت و حیثیت را خدای سبحان که حق خود اوست، به زن داده و فرموده این حق مرا تو به عنوان امانت حفظ کن.
ایشان همچنین در تفسیر آیه ۵۹ سوره احزاب میفرمایند «زنان تجسم حرمت و عفاف جامعه هستند و حرمت دارند.» از سوی دیگر از آن جهت که نقض حجاب، موجب به گناه افتادن دیگران میشود و همچنین گوهر عفت زن، تنها باید برای همسرش حفظ شود، حق الناس است. بنابراین یک زن برای رسیدن به کمال باید اندیشهاش قرآنی باشد و همانطور که قرآن بین کمال و حجاب جمع مینماید، زنان نیز چنان نمایند.
حال این سؤال به ذهن متبادر میشود که اگر زنی حاضر نشد، حق الهی را رعایت کند و خانواده او هم به این کار او رضایت داشتند یا مجبور به رضایت شدند، آیا حکومت میتواند برای او حدودی تعیین کند؟ از آنجا که دولت اسلامی علاوه بر وظایفی که در باب نظم و امنیت یا تأمین نان و مسکن و تأمین آزادیهای سیاسی و اجتماعیِ شهروندان دارد، باید به وظیفه رشد و تعالی معنوی و اخلاقی شهروندان و تحقق احکام اسلامی مبادرت ورزد. در واقع حکومت، وسیلهای برای به کمال رساندن افراد چه از نظر مادی و چه از منظر معنوی است. دولت اسلامی مانند دولتهای لیبرال تنها وظیفهاش تأمین نیاز مادی جامعه نیست و از همین جاست که قوانینی باید وضع و اجرا شود که همه مصالح اعم از فردی و اجتماعی، مادی و معنوی، دنیوی و اخروی تأمین شود.
بسیاری اذعان دارند که چرا حکومت به جای پرداختن به امور اقتصادی، به امر کم اهمیتتری مانند حجاب میپردازد؟ در پاسخ باید گفت آیا اگر حکومتی در ابعاد گوناگون وظایفی داشته باشد، میتوانیم آن حکومت را از انجام یک وظیفه به بهانه عدم موفقیت در انجام وظیفهای دیگر منع کنیم؟ بهعنوان مثال بگوییم چون حکومت در امر اقتصاد موفق نبوده است، دست از فرهنگ جامعه هم بردارد. چنین سخنی را هیچ انسان عاقلی بر نمیتابد. ضمن اینکه گاهی ریشه بسیاری از فسادها در بُعدی، ناشی از فساد در بُعد دیگر است.
مثلا زمانی که سبک زندگی انسانها به سمتوسوی مصرفگرایی برود، اثراتی بر اقتصاد، سیاست و فضای روانی جامعه میگذارد. مصرفگرایی میتواند مصرفکردن را به ارزش تبدیل کند؛ منجر به شکاف طبقاتی و نابرابری اجتماعی شود؛ نیاز کاذب ایجاد کند؛ احساس محرومیت را در هر قشری تزریق کرده و تفاخر به ثروت را تشدید نماید. مصرفگرایی، انسانها را منفعتطلب میکند. آنها را مقید به مد کرده و منجر به آن میشود که افراد بیش از حد معمول نیازمند به احترام و تأیید اجتماعی شوند. اصالتدادن به مصرفگرایی به تدریج باعث میشود خوشبختی به معنای رفاه و دارایی مادیّ قلمداد شود.
در ادبیات دینی مصرفگرایی با اسراف و تبذیر مطابقت دارد و اسلام انسانها را از این ضدفرهنگ بر حذر میدارد. وقتی فرهنگ یک جامعه به سمت مصرفگرایی سوق یابد، سخن اول و آخر را سرمایهداران خواهند زد. آنها دیگر بر مبنای نیازها تولید نخواهند کرد بلکه با هدف افزایش سرمایه، نیاز کاذب ایجاد کرده و به سود خود، فرهنگ جامعه را رهبری میکنند. بنابراین هرگز نمیتوان ربط بین فرهنگ و اقتصاد را منکر شد. اگر زنان یک جامعه به جای فرهنگ اسلامی فرهنگ منحط غربی را انتخاب کنند نه تنها در مسیر کمال انسانی رشد نخواهند کرد بلکه از آن نیز دور خواهند شد.
گسترش ضعف حجاب، بد پوششی و ولنگاری، فضای جامعه را به طرفی خواهد برد که زنان در شرایطی کاملاً جنسیتزده در رقابتی بیامان و بیپایان برای دیدهشدن قرار گیرند. همین امر بستر مناسبی برای سرمایهدارانِ منفعتطلب و مغرض می شود. آنها به تولید انواع لباسهای محرک و متنوع، لوازم آرایش، تبلیغ عملهای زیبایی و صنعت مد میپردازند و برای سود بیشتر و تولید سرمایه، این شرایط را تشدید میکنند.
این تسلسل باطل همچنان ادامه مییابد تا جایی که نه زنان بهطور کامل از خود احساس رضایت داشته باشند و نه مردان قادر خواهند بود از پس هزینههای این صنعت برساخته برآیند و همیشه این عدم رضایت در چهره جامعه دیده خواهد شد. از این رو ما دیگر با زنانی انسانساز و تمدنساز بهعنوان مهمترین مهرههای اجتماع روبرو نیستیم بلکه با کالاهایی پرسود برای سرمایهداران مواجه خواهیم بود. بنابراین هرگز نمیتوان این روابط تنگاتنگ بین امور یک جامعه را نادیده انگاشت و با فریب دشمن از ریشه بسیاری از مشکلات غفلت کرد.
در پایان باید تأکید کرد حکومت بهدلیل حضور یکپارچه در ابعاد گوناگون جامعه و مدیریت آن اجازه دارد به همان نسبت که برای هر رکنی از ارکان جامعه حد و حدود و قوانینی تدوین میکند، برای اصلاح فرهنگ نیز حد وحدودی مشخص نماید.
نظر شما