علیرضا منوچهریان در گفتوگو با خبرنگار کتاب ایران درباره تاثیر احمد شاملو بر شعر و ترجمه گفت: هرگاه از شاملو و ترجمه سخن به میان میآید، نخستین چیزی که به ذهن خطور میکند، این است که شاملو هم شاعر بود و هم مترجم شعر، چنانکه به عنوان نمونه، شعر فدریکو گارسیا لورکا (مشهورترین شاعر و نویسنده اسپانیایی در قرن بیستم) را ترجمه کرده است.
این استاد دانشگاه علامه طباطبایی با اشاره به ترجمههایی که از اشعار شاملو به زبانهای گوناگون وجود دارد، ادامه داد: از آن جمله میتوان به تلاش سعید سعیدپور مترجم انگلیسیِ پرکارِ زمان ما اشاره کرد که تعداد قابل توجهی از اشعار شاملو را بهگزین و به صورت متن دوزبانه منتشر کرده است.
ترجمۀ شعر از مهمترین شاخصههای فرهنگی است
این پژوهشگر ادبیات تطبیقی درباره توجه به ترجمه آثار شاعران بزرگ جهان در ایران، توضیح داد: در اینجا فرصت را مغتنم میشمارم و به عنوان مترجم دیوان مُتنبی (از معدود شاعران تاریخ ادب عرب است که حتی در زمان حیاتش بر اشعار او شرح نگاشته اند) در ایران، چند نکته را در خصوص ترجمه یادآور میشوم. نخست آنکه ترجمۀ شعر از مهمترین شاخصههای فرهنگی است و ملل مترقی دنیا به آن بهای فراوان داده اند.
مترجم باید علاوه بر تسلط به ادبیات زبانهای مبدا و مقصد، ترجیحا متن و به ویژه شعر را به زبانی ترجمه کند که زبان مادری او محسوب میشودبه گفته او، متاسفانه در ایران علی رغم وجود ترجمههای گزیده گوناگون از زبانهای انگلیسی، عربی، فرانسه و غیره، هیچ ترجمهای از دیوانهای کامل و پرحجم شعرای بزرگِ دیگر زبانها به فارسی دیده نمیشود. یکی از علل آن را باید در عدم توجه و تشویق بسیاری از مسئولان در سده اخیر در ایران جستوجو کرد و نیز اینکه در برخی از این ادوار، مسائل فرهنگی کشور به دست اهلش نبوده و کسانی که در مسند فرهنگ و ادب قرار داشتند، تسلطی بر شعر و ادبیات مشرق زمین نداشتند.
منوچهریان درباره ویژگیهایی که یک مترجم باید داشته باشد، بیان کرد: بر اساس آرای صاحب نظرانِ ترجمه، مترجم باید علاوه بر تسلط به ادبیات زبانهای مبدا و مقصد، ترجیحا متن و به ویژه شعر را به زبانی ترجمه کند که زبان مادری او محسوب میشود.
این استاد دانشگاه علامه طباطبایی افزود: یکی از بزرگان ادبیات معاصر میگوید فرنگیها برای ترجمه شعر معاصر فارسی تره هم خُرد نکرده اند، چراکه این اشعار را (غالبا) کسانی ترجمه کرده اند که شاعر یا ادیبی توانا نبودند. البته این را هم بیافزایم که حتی اگر شاعر و ادیبی زبردست، به ترجمه شعر بپرداز، باید وقت و دقت بسیار مبذول کند تا کارش به چشم آید، چنانکه گفته اند حافظ تا به آخر عمر در شعر خود دست میبرد و مدام آن را نیکو و نیکوتر میکرد.
در ادامه سه شعر با صدای شاملو ارائه شد:
سرود قدیمی قحط سالی
سالِ بیباران
جُلپارهییست نان
به رنگِ بیحُرمتِ دلزدگی
به طعمِ دشنامی دشخوار و
به بوی تقلب.
ترجیح میدهی که نبویی نچشی،
ببینی که گرسنه به بالین سر نهادن
گُواراتر از فرو دادنِ آن ناگُوار است.
□
سالِ بیباران
آب
نومیدیست.
شرافتِ عطش است و
تشریفِ پلیدی
توجیهِ تیمم.
به جِدّ میگویی: «خوشا عَطْشان مردن،
که لب تر کردن از این
گردن نهادن به خفّتِ تسلیم است.»
تشنه را گرچه از آب ناگزیر است و گشنه را از نان،
سیرِ گشنگیام سیرابِ عطش
گر آب این است و نان است آن!
۱۶ اردیبهشتِ ۱۳۶۷
پرتوی که میتابد از کجاست
پرتوی که میتابد از کجاست؟
یکی نگاه کن
در کجای کهکشان میسوزد این چراغِ ستاره تا ژرفای پنهانِ ظلمات را به اعتراف بنشاند:
انفجارِ خورشیدِ آخرین
به نمایشِ اعماقِ غیاب
در ابعادِ دلهره.
□
آن
ماه نیست
دریچهی تجربه است
تا یقین کنی که در فراسوی این جهازِ شکستهسُکّان نیز
آنچه میشنوی سازِ کَجکوکِ سکوت است.
تا
یقین کنی.
تنها
ماییم
ــ من و تو ــ
نظّارِگانِ خاموشِ این خلأ
دلافسردگانِ پادرجای
حیرانِ دریچههای انجمادِ همسفران.
دستادست ایستادهایم
حیرانیم اما از ظلماتِ سردِ جهان وحشت نمیکنیم
نه
وحشت نمیکنیم.
تو را من در تابشِ فروتنِ این چراغ میبینم آنجا که تویی،
مرا تو در ظلمتکدهی ویرانسرای من در مییابی
اینجا که منم.
۵ شهریورِ ۱۳۶۸
باران
تارهای بیکوک و
کمانِ بادِ ولنگار
باران را
گو بیآهنگ ببار!
غبارآلوده، از جهان
تصویری باژگونه در آبگینهی بیقرار
باران را
گو بیمقصود ببار!
لبخندِ بیصدای صد هزار حباب
در فرار
باران را
گو به ریشخند ببار!
□
چون تارها کشیده و کمانکشِ باد آزمودهتر شود
و نجوای بیکوک به ملال انجامد،
باران را رها کن و
خاک را بگذار
تا با همه گلویش
سبز بخواند
باران را اکنون
گو بازیگوشانه ببار!
۲۶ دیِ ۱۳۵۵
نظر شما