شمار روز افزونی از تحلیلهای راهبردی موثق، هشدار دادهاند اسرائیل با وجود خشونت و رفتار وحشیانهای که پس از هفتم اکتبر(۱۵مهر) بر فلسطینیان روا میدارد، میتواند بازنده این جنگ باشد و حماس با برنامه قبلی با تحریک اسرائیل به حمله، به احتمال زیاد بسیاری از اهداف سیاسی خود را محقق میسازد. به نظر میرسد اسرائیل و حماس وضعیت رقابت سیاسی خود را نه به پیش از هفتم اکتبر بلکه به قبل از ۱۹۴۸ (۱۳۲۷) باز میگردانند. مشخص نیست در آینده چه خواهد شد اما شکی نیست که هرگز وضع به پیش از آغاز جنگ بازنخواهد گشت.
این حمله غافلگیرکننده، تجهیزات نظامی اسرائیلی را خنثی، دروازههای بزرگترین زندان بدون سقف جهان را باز کرد و حملاتی را به نمایش گذاشت که تاکنون سابقه نداشت. سهولت شُکّهکننده عملکرد حماس در شکستن خطوط اسرائیلی پیرامون نوار غزه، بسیاری را به یاد عملیات «تت» در سال ۱۹۶۸(۱۳۴۷) در ویتنام میاندازد. البته تفاوتهای فراوانی میان قشونکشی آمریکا به سرزمینهای دوردست و جنگ اسرائیل در سرزمینهای اشغالی وجود دارد. جنگی که توسط یک ارتش شهروندی با انگیزه حفظ موجودیت به راه انداخته است اما به هر حال کارآمدی این مقایسه، در منطق سیاسی است که یک حمله شورشگونه شکل میبخشد.
تجربه جنگ ویتنام
در سال ۱۹۶۸، انقلابیهای ویتنامی در جنگ شکست خورده و بخش قابل توجهی از زیرساخت سیاسی و نظامی زیرزمینی خود را که در طول سالیان طولانی ساخته بودند، قربانی کردند اما عملیات تت یک دوره کلیدی در شکست ایالات متحده به دست آنها بود؛ البته با هزینهکردن جان تعداد زیادی از ویتنامیها.
با هماهنگ کردن حملات گسترده و سطح بالا به بیش از ۱۰۰ هدف در سراسر کشور در یک روز واحد، شورشیان ویتنامی مجهز به تسلیحات سبک، رؤیای موفقیتی را مضمحل کردند که «دولت جانسون» دائم به خورد افکار عمومی آمریکا میداد. این عملیات به آمریکاییها نشان داد در جنگی که از آنها خواسته شده تا دهها هزار فرزند خود را برای آن قربانی کنند، پیروزی غیرقابل تحقق است.
رهبری ویتنامیها تأثیر اقدامات نظامی خود را بر حسب تأثیرات سیاسی و نه مقیاسهای متعارف نظامی همچون تلفات انسانی و تجهیزات یا مناطق تصرف شده، سنجید. در نتیجه «هنری کسینجر» در سال ۱۹۶۹(۱۳۴۸) که مشاور امنیت ملی رئیس جمهوری آمریکا بود، گفت: «ما در یک معرکه نظامی، جنگیدیم؛ دشمن ما در معرکه سیاسی جنگید. ما به دنبال برتری فیزیکی بودیم؛ دشمنان ما فرسایش روانی ما را هدف قرار دادند. در این فرایند، ما یکی از اصول برجسته جنگ چریکی را نادیده گرفتیم: چریکها پیروز میشوند اگر نبازند. ارتش متعارف شکست میخورد، اگر پیروز نشود.»
سخنگوی وقت کنست: «ساختاری که به ظلم استوار شده، به اجبار در خود فرو میریزد؛ اسرائیل که اهمیتی به کودکان فلسطینی نمیدهد، نباید از این تعجب کند که آنها با نفرت تمام، حاضر شوند خود را در مراکز پرجمعیت اسرائیل منفجر کنند»تحلیل اندیشکده آمریکایی از شکست اسرئیل در برابر حماس
این منطق سبب شده که جان آلترمن (John Alterman) کارشناس اندیشکده نه چندان افراطی مرکز مطالعات استراتژیک و بینالملل در واشنگتن مدعی شود اسرائیل به میزان قابل توجهی در معرض شکست در برابر حماس قرار دارد:
«تصور حماس از پیروزی نظامی این است که نتایج سیاسی بلندمدت را محقق سازد. پیروزی از نظر حماس این نیست که یک یا پنج سال به درگیریها ادامه دهد بلکه درگیری چندین دههای در منازعه است که اتحاد و استحکام فلسطینیان را افزایش داده و انزوای اسرائیل را تشدید میکند.
در این سناریو حماس متکی بر مردمی است که پیرامون آن در غزه محصورند و لذا خشمگینتر میشوند و به سرنگونی دولت خودگردان کمک میکنند زیرا بیش از پیش نشان میدهند این تشکیلات فقط یکی از عوامل بیخاصیت وابسته به تشکیلات نظامی اسرائیلی است. همزمان دولتهای عربی با اراده مستحکمتر از فرایند عادیسازی فاصله میگیرند؛ کشورهای جنوبی جهان حول خواست و اراده فلسطینیان اتحاد مستحکمتری ایجاد میکنند؛ اروپاییها افراط ارتش اسرائیلی را زیرسؤال میبرند و در داخل آمریکا نیز مناقشههایی درباره اسرائیل شکل میگیرد و در نتیجه حمایت دو حزبی از اسرائیل را مضمحل میکند؛ حمایتی که از اوایل دهه ۱۹۷۰ قوت دوچندان گرفته بود.»
از نظر آلترمن، حماس به دنبال آن است که «با استفاده از توان بسیار بیشتر اسرائیل، اسرائیل را شکست دهد. قدرت اسرائیل به آن کمک میکند تا مردم بیگناه فلسطینی را بکشد، زیرساختهای فلسطینی را ویران کند و صدای جهانیان را برای درخواست محدود ساختن اسرائیل، بلند کند. همه اینها اهداف جنگی حماس را پیش میبرند.»
دولت بایدن و رهبران غربی همگی این هشدارها را نادیده گرفتهاند و حمایت بیقید و شرط آنها از جنگ اسرائیل، ریشه در این خیال خام دارد که اسرائیل نیز شبیه به یکی از کشورهای غربی است که مسالمتآمیز در حال زندگی بود که به ناگهان در هفتم اکتبر هدف حمله قرار گرفت. این فقط یک تخیل آرامش بخش برای کسانی است که ترجیح میدهند از پذیرش واقعیتی بپرهیزند که در خلق آن دست داشتهاند.
ناکامی اسرائیل در پیشبینی هفتم اکتبر در واقع یک ناکامی سیاسی در درک پیامدهای سیستم خشونتبار و سرکوبگری است که همه سازمانهای بینالمللی و حقوق بشری با عنوان آپارتاید میشناسند. ۲۰ سال پیش «آوروم بورگ» (Avrum Burg) سخنگوی وقت کنست در مورد عواقب ناخوشایند این خشونت هشدار داد. او در نشریه «اینترنشنال هرالد تریبیون» نوشت: «به نظر میرسد تقلای ۲۰۰۰ ساله برای نجات یهودیان به استقرار یک دولت منتهی شده که توسط یک مشت قانونگذار فاسد هدایت میشود که هم در برابر شهروندان خود و هم در برابر دشمنانشان، کر و ناشنوا هستند. دولتی که فاقد عدالت است، باقی نمیماند.»
او ادامه میدهد: «حتی اگر اعراب دست از کار بکشند و شرم و خشم خود را برای همیشه فروخورند، بازهم کار پیش نخواهد رفت. ساختاری که بر ظلم استوار شده، بالاجبار در خود فرومیریزد. اسرائیل که اهمیتی به کودکان فلسطینی نمیدهد، نباید از این متعجب شود که آنها با نفرت تمام حاضر شوند خود را در مراکز پرجمعیت پایتخت اسرائیل، منفجر کنند.»
«آوروم بورگ»: اگر اسرائیل هر روز هزار نفر از مردان حماس را بکشد، بازهم چیزی حل نخواهد شد؛ زیرا اقدامات خشونتبار اسرائیل، منبع تکثیر و تقویت رستههای نظامی حماس خواهد شدبورگ هشدار داد، اگر اسرائیل هر روز هزار نفر از مردان حماس را بکشد، بازهم چیزی حل نخواهد شد؛ زیرا اقدامات خشونتبار اسرائیل، منبع تکثیر و تقویت رستههای نظامی حماس خواهد شد. هشدارهای او نادیده گرفته شد حتی با اینکه بارها صحت آنها آشکار شد.
همین منطق اکنون در ویرانههای غزه کاملاً مشهود است. خشونت ساختاری که اسرائیل بر فلسطینیان تحمیل میکند و میکوشد آنها را در خفا عذاب دهد، به معنای آن است که امنیت اسرائیل همواره غیرواقعی بوده و هست. حوادثی که در این چندین هفته پس از هفتم اکتبر رخ داده، تائید میکند که اوضاع هرگز به وضعیت پیشین بازنخواهد گشت.
هفتم اکتبر و سیاستهای فلسطینی
هرچند ارتش اسرائیل تلاش دارد حماس را از حکمرانی غزه کنار زند اما تحلیلگرانی همچون «طارق بقونی» که این جنبش و تفکرات آن را در دو دهه گذشته مطالعه کرده، مدعی است حماس مدتهاست تلاش میکند خود را از قیود حکومت بر سرزمینی رها کند که از بقیه سرزمینهای فلسطینی و بر اساس قواعد وضع شده توسط یک قدرت اشغالگر، جدا شده است.
حماس مدتهاست تمایل خود را برای رها شدن از نقش حکمرانی بر غزه نشان داده است؛ از تظاهرات گسترده مسالمتآمیز در سال ۲۰۱۸ که اسرائیل با استفاده از تکتیراندازان خود با خشونت آن را سرکوب کرد و آمریکا و اسرائیل تلاش کردند حکومت در غزه را به یک مرجع فلسطینی اصلاح شده واگذار کنند یا یک حکومت منتخب دیگر. این در حالی بود که حماس بار دیگر تلاش میکرد سیاست فلسطین را در غزه و کرانه باختری روی مقاومت متمرکز کند که به جای قرار گرفتن تحت قیمومیت و وضعیت اشغال، راهکاری مؤثر تلقی میکند. اگر پیامد حملات آن به اسرائیل از دست رفتن مسئولیت حکمرانی بر غزه باشد، حماس این را همانند یک مزیت تلقی میکند.
حماس تلاش کرد فتح را وارد مسیر مشابهی کند و از حزب حاکم بر کرانه باختری خواست به همکاری امنیتی دولت خودگردان با اسرائیل پایان داده و به صورت مستقیم با اشغالگران مقابله کند. بنابراین از دست دادن کنترل شهرداری غزه، خیلی دورتر از یک شکست قطعی برای اقدامات جنگی حماس است؛ زیرا جنبشی که خود را وقف آزادسازی سرزمینهای فلسطین کرده، حکمرانی بر غزه شبیه به یک بنبست است همانگونه که خودگردانی شهرهای کرانه باختری برای فتح تبدیل به یک محدودیت دائم برای این تشکیلات شده است.
حماس یک هدف پان_فلسطینی دارد و فقط بر غزه متمرکز نیست و لذا هفتم اکتبر را رقم زد تا بر همه فلسطین تأثیری عمیق برجای بگذاردبقونی بر این باور است، حماس احساس میکند باید قماری بسیار پرخطر را برای درهم شکستن وضعیتی کند که از نظر او، همچون مرگی آهسته برای فلسطین است. او در «فارن پالیسی» مینویسد: «همه اینها هنوز به این معنا نیست که تغییر مسیر راهبردی حماس ضرورتاً در بلندمدت مختوم به موفقیت است. برهم زدن وضعیت کنونی توسط حماس و با استفاده از خشونت، میتواند به اسرائیل فرصت تکرار نقبه را بدهد. این ممکن است همه منطقه را به حریق بکشد یا شکستی بر فلسطینیان تحمیل کند که احیای آن، عمر یک نسل را مطالبه کند. با این حال شکی نیست که بازگشت به وضعیت پیشین غیرممکن است.»
بنابراین، قمار حماس ممکن است حکمرانی بر یک غزه محصور را برای تقویت جایگاه آن به عنوان یک سازمان مقاومت ملی، قربانی کند. حماس تلاش نمیکند تا فتح را دفن کند؛ توافقهای متعدد اتحاد میان حماس و فتح، به ویژه مواردی که توسط زندانیان هر دو گروه رقم خود، نشان داد حماس به دنبال ایجاد یک جبهه متحد است.
دولت خودگردان نمیتواند از فلسطینیان کرانه باختری در برابر خشونت روز افزون شهرکنشینان اسرائیلی محافظت کرده و کنترل بر این منطقه را ادامه دهد؛ چه رسد به آنکه بخواهد واکنش معناداری به خونریزیها در غزه داشته باشد. تحت پوشش حمایتهای غربی در رابطه با غزه، اسرائیل در کرانه باختری صدها فلسطینی را به قتل رسانده، هزاران نفر را دستگیر کرده و چندین روستا را از سکنه، خالی کرده است و همزمان حملات شهرکنشینان نیز تحت حمایت رژیم ادامه دارد. با این کار، اسرائیل بیش از پیش فتح را در میان مردم تضعیف کرده و آن را در مسیر حماس قرار میدهد.
حماس یک هدف پان_فلسطینی دارد و فقط بر غزه متمرکز نیست و لذا هفتم اکتبر را رقم زد تا بر همه فلسطین تأثیری عمیق برجای بگذارد. در جریان انتفاضه اتحاد به سال ۲۰۲۱، که کوشید منازعات فلسطینیان را در کرانه باختری و غزه به هم متصل کند، حماس به حمایت از این هدف برخاست. حال اسرائیل با حملات پارانوئیدی و سرکوبگرانه علیه هرگونه اعتراض توسط شهروندان فلسطینی، تحقق این اتصال را تسریع میکند. صدها فلسطینی در کرانه باختری بازداشت شدهاند؛ از جمله فعالان و نوجوانانی که در فیسبوک اقدام به انتشار محتوا میکنند. اینگونه اقدامات سبب میشود مردم کرانه باختری و غزه به یکدیگر نزدیکتر شوند.
بنابراین اصرار آمریکا بر استقرار دولت خودگران بر غزه پس از پایان یافتن ویرانگریهای اسرائیلی، در واقع این ایده را تقویت میکند که کرانه باختری و نوار غزه به یک موجودیت واحد تبدیل خواهند شد. لذا سیاست ۱۷ ساله اسرائیلیها برای دورکردن کرانه باختری تحت کنترل دولت خودگردان از «نوار غزه تحت کنترل تروریستها»، ناکام میماند. شاید بتوان گفت حملات وحشیانه اسرائیل در نهایت، ظرفیت نظامی حماس را از بین ببرد اما حتی اگر رهبران ارشد این سازمان نیز کشته شوند، واکنش اسرائیل به هفتم اکتبر، پیام حماس و جایگاه آن را در میان مردم فلسطین، منطقه و فراتر از آن، تأیید میکند.
برای مثال، اعتراضها و تظاهراتهای گسترده در اردن به حمایت از حماس، بیسابقه بودند. برای اعتراف به بقای تمایل به یک جنبش که میتواند اسرائیل را وادار به هزینه دادن در برابر خشونتهای خود کند، نیاز به تأیید یا حمایت از اقدامات حماس در هفتم اکتبر نیست. فلسطینیها هر روز، هر سال و نسل به نسل شاهد این خشونتها بودهاند.
همچنین تاریخ از الگویی پرده برداشته که در آن نمایندگان جنبشهای مختلف از سوی دشمنانشان، «تروریست» خوانده شدهاند _ آفریقای جنوبی یا ایرلند _ اما در زمانی که تلاش برای یافتن راهکارهای سیاسی آغاز شده، پشت میز مذاکره حاضر شدهاند. بنابراین میتوان گفت اگر زمانی برسد که یافتن یک راهکار سیاسی میان اسرائیل و فلسطین، در اولویت قرار گرفته و جدی شود، بدون شک حماس در آن سوی میز مذاکره قرار خواهد گرفت.
اینکه پس از پایان خشونتهای هولناک صهیونیستی چه خواهد شد، مشخص نیست اما حملات هفتم اکتبر حماس، صحنه سیاسی را بازآرایی کرد آن هم بهگونهای که اسرائیل را در وضعی قرار داد که فقط با اقدام ویرانگر نظامی علیه شهروندان بیگناه فلسطینی، به آن پاسخ دهد. اما پس از گذشت همه این روزها و اعمال اقدامات خشونتآمیز، به هیچ وجه نمیتوان گفت اسرائیل در حال دست یافتن به پیروزی است.
نظر شما