سومین ساخته سینمایی امیرعباس ربیعی، تفاوتهای بسیاری نسبت به دو ساخته قبلی وی دارد. طراحی خوبی برای روایت دارد؛ نمیخواهد شکوه احمد کاظمی و تدابیر وی را از تراژدی بزرگی چون زلزله بم فراتر نشان دهد. قهرمان را به جای حلول در احمد کاظمی، به تفکرات او و شهامتش تفویض میکند.
فیلم اگرچه نقطه عطف چندانی را به لحاظ درام قائل نمیشود اما ترجیح داده تا با پرترهای از تراژدی بزرگی که رقم خورده، اوج فاجعه را به تصویر بکشد. گرچه در این تصمیم نیز محدودیتهایی را برای خود قائل شده و دوربین را از فرودگاه بیرون نمیبرد بنابراین فیلم به شکلی عامدانه نخواسته درباره زلزله بم باشد.
در چنین اتمسفری، فیلم توانسته بلبشوی مدیریتی که در ساعات ابتدایی فجایع بزرگی چون زلزله رخ میدهد را به مخاطب بفهماند. در چنین فضایی، شهامت فیلم در استیصال قهرمان خود نیز ستودنی است. اینکه فرمانده بزرگی چون احمد کاظمی، در شرایط اینچنینی، آرزوی حضور باکری در کنارش را دارد و بارها کلمه نمیدانم را بر زبان میآورد، گام هوشمندانهای در مسیر اغراقزدایی از ساحت قهرمان است که بهخوبی در فیلم استتار شده است.
این سیاست در کنار سکانس مهمی که احمد کاظمی را در حال گریه نشان میدهد، بار تماتیک اثر را به درستی به زمین گذاشته و رسالت فیلم را کامل میکند.
گرچه در این فیلم مواردی چون طولانی شدن اضافی یا تاکید بیش از اندازه بر بار درام قضییه و سوق دادن فضای روایت به سمت بار احساسی، چندان هوشمندانه تلقی نشده و امید است این اثر برای اکران عمومی، با یک تدوین درستتر، به اثر مقبولتری برای مخاطب تبدیل شود.
احمد، ادای دین خوبی به ساحت حاجاحمد کاظمی است که توانسته تصویر انسانی درستی از این فرمانده بزرگ نشان دهد. تصویری که برای این فیلم، چندان دراماتیزه نشد و همین رویکرد سبب شد تا احمد کاظمی، برای مخاطب این فیلم، دستیافتنی و قابلهضم باشد.
نظر شما