به گزارش خبرنگار کتاب ایرنا، فَریدالدّین ابوحامِد محمّد عطّار نِیشابوری در سال ۵۴۰ هجری قمری در نیشابور چشم به جهان گشود، وی یکی از عارفان و شاعران ایرانی بلندنام ادبیات فارسی در پایان سده ششم و آغاز سده هفتم و یکی از پرکارترین شاعران ایرانی به شمار میرود و بنا به نظر عارفان در زمینه عرفانی از مرتبهای بالا برخوردار بودهاست.
این شاعر توانا را یک ضلع از سه ضلع مثلث شعر عرفانی فارسی می دانند که ضلع های دیگر آن را سنایی و مولوی تشکیل میدهند. چنانکه محمدرضا شفیعیکدکنی در این باره میگوید: «اگر قلمرو شعر فارسی را بهگونه مثلثی در نظر بگیریم، عطار یکی از ضلعهای این مثلث است و ۲ ضلع دیگر عبارتند از سنایی و مولوی.»
فهرست دقیقی از آثار عطار در دست نیست. تعداد کتابهایی را که به او نسبت داده اند، بیش از ۱۰۰ جلد است. در تعداد بالای آثار عطار نیشابوری تردیدی نیست، اما انتساب مجموعهای ۱۰۰جلدی به او هم چندان درست نیست. عطار نیشابوری در خسرونامه از مصیبتنامه، الهینامه، اسرارنامه، مختارنامه، مقاماتطیور یا منطقالطیر، خسرونامه، جواهرنامه و شرحالقلب یاد کرده است و به قصاید، غزلیات و قطعات هم اشاره دارد. بنابراین آثار مسلم عطار را میتوان این گونه پنداشت: مصیبتنامه، الهینامه، اسرارنامه، مختارنامه، مقاماتطیور، خسرو نامه، منطقالطیر، جواهرنامه، لسانالغیب، شرحالقلب، دیوان قصاید و غزلیات.
به بهانه ۲۵ فروردین، روز بزرگداشت عطار نیشابوری؛ در گفتوگوی خبرنگار کتاب ایرنا با رضا اسماعیلی شاعر و پژوهشگر درباره عطار نیشابوری، شناخت مردم از او و ابعاد تاثیر سرودههایش مورد بررسی قرار گرفت.
شاعران و عارفان بزرگ هیچ گاه داعیه شاعری نداشتهاند
عطار نیشابوری شاعری چندساحتی بود، اگر به زندگینامه شاعران بزرگ کلاسیک ایرانی توجه کنیم، متوجه میشویم چندساحتی هستند. به نظر شما این مساله چقدر در سرودن شعر آنها تاثیرگذار بود؟
با بررسی و واکاوی زندگی ادیبان و شاعران نامآور پارسیزبان درمییابیم که اکثر آنان انسانهایی چند ساحتی بودند. به این معنا که پیش و بیش از آنکه شاعر باشند، حکیم، فقیه، فیلسوف، مفسر، و محدث بودهاند و شعر و شاعری دغدغه و دلمشغولی اصلی آنها نبوده است. چنان که سعدی در غزلی میگوید: «همه قبیله من عالمان دین بودند».
حال این سؤال پیش میآید که اگر بزرگان و عالمان دینی دغدغه شعر و شاعری نداشتند، چرا شعر میسرودند؟! و راز این گرایش چیست؟ در پاسخ باید گفت که شاعران و عارفان بزرگ هیچ گاه داعیه شاعری نداشتهاند و بیشتر از این منظر که شعر محملی مناسب برای رمزگشایی از دقایق فلسفی و عرفانی، رسانهای قدرتمند برای ارتباط با مردم، و هنری تأثیرگذار برای تبلیغ و ترویج مکارم اخلاق و آموزههای دینی است، به وادی شعر و شاعری کشیده میشدند.
شعر محملی مناسب برای رمزگشایی از دقایق فلسفی و عرفانی، رسانهای قدرتمند برای ارتباط با مردم، و هنری تأثیرگذار برای تبلیغ و ترویج مکارم اخلاق و آموزههای دینی است
در واقع عالمان، عارفان، و فیلسوفان شاعری، چون حکیم خیام نیشابوری، میرداماد، سهروردی (شیخ اشراق)، شیخ بهایی، ملاهادی سبزواری، علامه حلی، ملامحسن فیض کاشانی، شیخ محمود شبستری، علامه اقبال لاهوری، حکیم فیاض لاهیجی، آخوند لاری، محمدحسین غروی اصفهانی (کمپانی)، میرزا حبیب خراسانی، شیخ علی نقی کمرهای، ادیب نیشابوری، علامه جلالالدین همایی، علامه سیداسماعیل بلخی، الهی قمشهای، علامه طباطبایی، علامه حسنزاده آملی، حضرت امام راحل و... از هنر شعر به عنوان وسیلهای در خدمت نشر و اشاعه آموزههای اصیل وحیانی و قرآنی، مبارزه با جهل، خرافه و گزافه و احیای کرامتهای انسانی در جامعه استفاده میکردند.
همچنان که نسل عالمان و عارفان روزگار ما نیز امروز در این مسیر روشن گام برمیدارند. با مرور و بازخوانی زندگی این چهرههای ماندگار به روشنی میتوان دریافت که آوازه و شهرت آنها در سایر علوم عقلی و نقلی بسیار بیشتر از شعر و شاعری بوده است. جان و جهان شعر نیز «حکمت» و «معرفت» است. شاعری که با حکمت بیگانه است، حرفی برای گفتن ندارد و شعرش در لایههای احساسی باقی میماند.
عصر ما نیز از وجود شاعران بزرگ خالی نیست
آیا به دلیل کم بودن اطلاعات شاعران معاصر در مقایسه با شاعران کلاسیک است که این روزها عطار، حافظ، مولانا و سعدی جدیدی نداریم؟
هر عصری شاعران خود را تولید و تربیت می کند و نباید انتظار داشت که شاعرانی چون مولانا و حافظ و سعدی در عصر ما تکرار شوند. شاعر باید فرزند زمانه خویش باشد و حرفی از جنس زمانه بگوید. ولی اگر منظورتان از طرح این سوال ظهور «شاعران بزرگ» است، میتوان گفت عصر ما نیز از وجود شاعران بزرگ خالی نیست. شاعرانی که به علت «معاصرت» هنوز آن گونه که شایسته و بایسته است شناخته نشده اند. این شاعران با گذشت زمان جایگاه خود را در ذهن و زبان مردم خواهند یافت.
در ایران آرامگاه شاعران بزرگ در شهرهای مختلف بنا نهاده شده است. به نظر شما وجود این بناهای فرهنگی چه تاثیری بر مردم آن شهرها میگذارد؟
باعث علاقهمندی بیشتر مردم به شعر و ادبیات و عرفان میشود. همنشینی و همنفسی با مفاخر شعر و ادب (به صورت مستقیم و غیرمستقیم) در اعتلای ادبی و هنری، تلطیف جامعه و گرایش آنان به ارزشهای معنوی و فضایل انسانی موثر است.
مردم کوچه و بازار از مفاخر ادبی شناخت کمی دارند
توجه مسئولان و مردم به عطار نیشابوری را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا لازم است اقدامات بیشتری در این حوزه انجام شود؟
بدون تعارف باید گفت که مردم کوچه و بازار از مفاخر ادبی شناخت کمی دارند. البته قبل از این که انگشت اتهام را به سمت مردم بگیریم، باید به ریشهیابی این مسئله بپردازیم. نظام آموزشی ما نیز نیاز به بازنگری و اصلاح دارد. اگر ما از یک نظام آموزشی هوشمند و مقتدر برخوردار باشیم، در این حوزه وضعیت بهتری پیدا میکنیم. علاوه بر آموزش و پرورش، صدا و سیما و رسانههای عمومی نیز باید در این حوزه سرمایهگذاری کنند. جامعه ما دچار فقر فرهنگی است. باید برای اصلاح این مشکل چاره اندیشی کرد.
در فردای روشن تاریخ خورشید از «شرق» طلوع میکند
به نظر شما شعرهای عطار نیشابوری قابلیت برقراری ارتباط با نسل جوان را دارد؟
اگر عطار نیشابوری را به زبان نسل امروز ترجمه کنیم، جامعه با «عطار» آشتی می کند.
قلههایی همچون: فردوسی، سنایی، عطار، مولانا، سعدی، حافظ و ... حافظه تاریخی و شناسنامه فرهنگی ما هستند که بدون آنان هیچ هویتی نخواهیم داشت. ولی این که چرا در این روز و روزگار ما از تکلم کرامات آنان غافلیم و سیمای درخشان آن چهره های ماندگار در قاب چشمان خواب آلوده ما، محو و مهآلود است، خود حکایت دیگری است که باید برای این غفلت و بیمهری چارهای اندیشید.
امروز برای «قد کشیدن» و «بلوغ فرهنگی» به شناخت بزرگانی چون عطار که آینهدار حکمت و معرفت اند سخت محتاجیم
و اما تبعات دوری و مهجوری از قلههایی چون عطار برای جامعه ادبی ما چیست؟ تبعات این «خودفراموشی» چشم دوختن به راه رفتن دیگران و فاصله گرفتن از سبک زندگی ایرانی–اسلامی است. به عبارت دیگر «شبیه دیگران شدن» که نوعی استحاله فرهنگی است.
بیگمان، بسیاری از هنجارگریزیهای بیمبنا و افراطی در عرصه شعر و ادب به خاطر انقطاعی است که بین نسل قدیم و جدید، یا به تعبیری رساتر بین نسل دیروز و امروز به وجود آمده است که ره آورد محتوم این گسست چیزی جز «بحران مخاطب» در شعر و ادبیات نیست.
معناگریزی و دمیدن در تنور «فرمالیسم محض»، نداشتن زبانی مشترک برای تعامل و تفاهم، افتراق اصول زیباشناختی، عدم هم سنخی دریافتهای شاعرانه از جهان و هستی، خروج از مدار تعادل و افتادن در ورطه افراط و تفریط از دیگر نشانههای این گسست ادبی است. در شرایط کنونی تنها راهکاری که برای برون رفت از این بحران میتوان پیشنهاد کرد«بازگشت به خویشتن» و«خود یابی و خود باوری فرهنگی» است،
بیهیچ تردیدی، ما امروز برای «قد کشیدن» و «بلوغ فرهنگی» به شناخت بزرگانی چون عطار که آینهدار حکمت و معرفت اند سخت محتاجیم. به عبارت دیگر، تا زمانی که ما با این چهره های پر فروغ و ماندگار تاریخ و فرهنگ خویش بیگانهایم، با خودمان بیگانهایم و به نوعی گرفتار «آلزایمر فرهنگی»! آری، باید به اصلمان برگردیم و به «وصل» بیندیشیم.
برای بازگشت به خویشتن، باید دیگر بار پای عطار و عطارخوانی، مثنوی و مثنویخوانی، شاهنامه و شاهنامهخوانی را به خانههایمان باز کنیم، قلههای سر به فلک کشیدهای که جهانیان از درک حضور آنان به خود میبالند و با دیده تکریم و احترام به آنان مینگرند. باید به ملاقات گذشته با شکوه تاریخی خویش برویم، به دیدار سنایی، مولانا، فردوسی، ناصر خسرو، سعدی، حافظ، خیام، صائب، بیدل، شهریار و...باید به تماشای قد و بالای رشید و سیمای فهیم و فرهیخته فرهنگ خودمان بنشینیم و با بازشناسی ظرفیتهای والای فرهنگ و تمدن ایرانی، در مسیر تعالی گام برداریم.
باید بار دیگر روی پای خودمان بایستیم و از خودمان بپرسیم: «از کجا آمدهام؟ آمدنم بهر چه بود؟» باید نقطه استقرار خود را در جهان تجددزده امروز پیدا کنیم، تا دریابیم که کیستیم و در کجای تاریخ ایستادهایم؟ و ایمان بیاوریم که فردا از آن ماست، و در فردای روشن تاریخ خورشید از «شرق» طلوع میکند.
نظر شما