به گزارش ایرنا، برای حضور در مراسم تشییع که قرار است ساعت ۹:۳۰ آغاز شود، از یک ساعت قبل عازم میدان شهدای تبریز میشویم.
نقطه به نقطه شهر مملو از بنرهای تسلیتی است که بر روی آن، خبر از اهدای هزینه تاج گل برای آزادی زندانیان میدهند، سنت حسنه «صرف هزینه تاج گل برای آزادی زندانیان» از سالهای گذشته در خطه آذربایجان شرقی و تبریز آغاز شده و حاج آقا آل هاشم همواره از حامیان آن بوده است اما قسمت این روزگار چنین شد که روزی این بنرها را برای این عزیز سفر کرده نصب کنند.
با نگاهی به گوشه و کنار این شهری که اکنون ماتم زده و بی آلهاشم، غریبانه تر شده است، میتوان مردمی را مشاهده کرد که هنوز چند صباحی مانده به آغاز مراسم از خیابانهای اطراف در حال عزیمت به محل تشییع پیکر هستند. خیل عظیمی از جمعیت امروز برای وداع با یار مهربان شهرشان آمدهاند.
پس از دقایقی پیاده روی به میدان شهدا میرسیم.
حاج آقا، امام جمعه همه اقشار مردمی با هر طیف سیاسی و عقاید بود، نمود آن را میتوان در مراسم وداعش مشاهده کرد که چگونه از طیفهای مختلف و بدون توجه به عقاید و قضاوتها از کودک و خردسال تا پیر و جوان در مراسم حاضر شدهاند.
دسته جات هیئات حسینی در گوشه به گوشه مراسم به چشم میخورند، علمهای این دستههای عزاداری برای عرض ارادت به حاج آقا برافراشته شدهاند، گویی امروز تبریز، عاشورایی شده است اما هنوز هم کسی باور نمیکند که دیگر حاج آقا آل هاشم در بین ما نیست، دیگر نمیتوانیم صدای آرامش بخش او را هنگام سخنرانیها بشنویم و لبخندهای این آقای مهربان را با ابروهای خمیده نظاره کنیم.
با صدای گریه سوزناکی سرم را برمیگردانم، مادری با قد خمیده، گوشه چادرش را بر صورتش کشیده و اشکهایش را پاک میکند، با ندای یاحسین میگوید: حاج آقا خیلی زود رفتی.
حاج آقا واقعا خیلی زود رفتید و با رفتنتان ما را در بهت از دست دادن پدر، تنها گذاشتید، گویی همه ما را یتیم شدهایم. حال شهر بدون شما دیگر صفایی ندارد، این مردم فقط به عشق شما آمدهاند.
در سوی دیگر، دختر خانمی که حوالی ۶ سال دارد، با تکیه بر پدرش، رو به سمت او کرده و میگوید: بابا پس حاج آقا کجاست ؟ همون حاج آقایی که همیشه میآییم و صحبت میکنند، کی قراره دوباره حرف بزنه؟
پدرش با بغضی که در گلو دارد، دستش را بر سر دخترش کشیده و میگوید باباجان، ایشان الان به آسمان عروج کرده و دیگر نمیتوانند برای ما صحبت کنند.
در همین هنگام صدای «عزا عزاست امروز روز عزاست امروز، امام جمعه ما پیش خداست امروز» به آسمان برمیخیزد، پیکر مطهر شهید محراب ما را به میان مردم آوردهاند.
آفتاب گرمی بر سر حاضران میتابد اما هیچکس توجهی ندارد، همه آمدهاند تا از سر قدرشناسی و دینی که به حاج آقا دارند او را به منزل ابدی بدرقه کنند.
مراسم تشریفات آغاز میشود اما صدای بلندگوها ضعیف است، مردم با اندک نوای آرام سرود ملی که میشنوند، از جان و دل این سرود پرافتخار ایران اسلامی را هم سرایی می کنند و سپس یا حسین گویان، امام جمعه خود را به سمت گلزار شهدا بدرقه میکنند.
شنیدن نوای «ای بی کس مظلوم، حسین وای وای» ما را به عالم محرم و عاشورا میبرد، صدای طبل با علمهای دسته جات حسینی، تداعی گر خاطرات بسیاری است که در این هفت سال و اندی با حاج آقا آل هاشم داشتیم.
مراسم تشییع تمام میشود و دلهای بیقرار به سمت گلزار شهدا پرواز میکنند، چندین اتوبوس برای همراهی مردم به سمت وادی رحمت از میدان ساعت تا انتهای خیابان ارتش جنوبی صف کشیدهاند.
با اینکه ما زود حرکت میکنیم تا بتوانیم شلوغ نشده به محل تدفین برسیم، اما تا به وادی رحمت تبریز میرسیم با خیل عظیمی از جمعیت منتظر در وادی رحمت مواجه میشویم.
پس از اندکی صبر، پیکر به میان مردم میرسد.
پدر شهید آیت الله آل هاشم، از میان خیل عظیمی از جمعیت به مزار فرزندش میرسد و با چشمانی پر از اشک و با دلی لبریز از غم و غصه بر سر پیکر فرزندش می نشیند، هق هق گریه هایش همه را به گریه می اندازد، طوری که بغضهای حاضران می ترکد، اشکها سرازیر میشود و صدای حزن حاضران به آسمان بلند میشود.
پیکر این شهید بزرگوار در مزار آرام میگیرد و با خود هزاران خاطره را به دیار ابدی میبرد به راستی که چقدر شهر تبریز برای داشتن شما افتخار میکند، شما از یاد رفتنی نیستید و نخواهید بود.
خدانگهدار پدر معنوی آذربایجان، سلام ما را به شهید قاضی طباطبایی و شهید مدنی شهدای محراب تبریز و دیگر شهدای انقلاب و اسلام برسان، به آرزوی خود رسیدید.
نظر شما