به گزارش روز چهارشنبه ایرنا، پل جی. ساندرز رئیس «مرکز منافع ملی» در آمریکا در یادداشتی که در این نشریه آمریکایی منتشر شد نوشت: آمریکا و متحدانش با چالشهای جدیدی از سوی چهار کشور، چین، ایران، روسیه و کره شمالی هم به صورت انفرادی و هم در طیفهای جمعی مواجه میشوند.
نویسنده با اشاره به سردرگمی واشنگتن برای مقابله با مشکلات سیاسی ناشی از همکاری میان این کشورها، معضل دیگری را مطرح می کند و آن این که دیگر آمریکا نمی تواند مانند گذشته دشمنانش را «محور شرارت» بنامد.
وی در بخشی از این مقاله می نویسد: "برخی مایلند که دشمنان آمریکا را به عنوان «محور شرارت» جدید معرفی کنند و برچسب دو دههای جورج دبلیو بوش، (رئیس جمهوری اسبق آمریکا) در مورد ایران، عراق و کره شمالی را تغییر دهند. اما به کار بردن لفاظی های شیطانی، مانند تلاش برای تعریف روابط بینالملل بهعنوان مبارزهای نیمه آخرالزمانی بین دموکراسیها و دولتهای استبدادی، کار آمریکا را سختتر میکند. این گونه لفاظیها فرصت استفاده از شکافهای موجود میان دشمنان ایالات متحده که منافع آنها یکسان نیست، را کاهش می دهد. این در حالی است که پکن، مسکو، تهران و پیونگ یانگ هر کدام در تلاش هستند تا بین واشنگتن و پایتخت های متحدانش شکاف ایجاد کنند."
در ادامه این تحلیل آمده است: یکی دیگر از نقاط ضعف نامیدن «محور شرارت»، این است که آمریکا متحدان و شرکایی دارد که رفتارشان با استانداردهای (ادعایی) ایالات متحده برای دموکراسی و/یا حقوق بشر مطابقت ندارد. علاوه بر این، از آنجایی که آمریکا باید با شرکای بیشتری برای پیروزی بر دشمنانش همکاری کند، تلاش خواهد کرد تا حتی به چنین متحدانی نیز نزدیک شود. یک ارزیابی جدید اکونومیست کمی بیش از ۱۴ درصد از کشورهای جهان را «دموکراسی کامل»، حدود ۳۰ درصد را به عنوان «دموکراسی معیوب» و تقریبا ۵۶ درصد را به عنوان «رژیم های ترکیبی» یا خودکامه توصیف کرده است.
نویسنده با طرح ضمنی این ادعا که دموکراسی در آمریکا، «دموکراسی کامل» است افزود: از آنجایی که بعید است ایالات متحده با حمایت تنها ۱۴ درصد از دولت ها بتواند به طور موثر با دشمنان خود مقابله کند، کسانی که می خواهند واشنگتن در جلب حمایت بین المللی برای اهدافش موفق باشد، باید امیدوار باشند که بتواند حتی حمایت دولت های نیمه دموکراتیک یا حتی کاملاً غیر دموکراتیک را نیز به سمت خود جلب کند.
در بخش دیگری از این تحلیل آمده است: برخی استدلال می کنند که موضع اخلاقی روشن رونالد ریگان، رئیسجمهوری پیشین آمریکا که در یک سخنرانی در سال ۱۹۸۳ از اتحاد جماهیر شوروی به عنوان «امپراتوری شیطانی» نام برده بود در تعریف تضاد بین ایالات متحده و دشمن ابرقدرتش مؤثر بود. نکته مهم این است که ریگان در چندین پاراگراف از بیانیه تاریخی خود با قاطعیت رفتار آمریکا را نیز با این عبارتها مورد خطاب قرار داده و گفته بود: «ملت ما نیز میراث شرارتی دارد که باید با آن مقابله کند. در این کشور نباید جایی برای نژادپرستی، یهودستیزی یا سایر اشکال تنفر قومی و نژادی وجود داشته باشد.»
ساندرز با اشاره به دور شدن رهبران کنونی آمریکا از آن چه او "فروتنی ریگان" توصیف می کند نوشت: سیاستمداران جمهوریخواه مدرن به طور معمول چنین «عذرخواهیهایی» را مورد تمسخر قرار میدهند.
وی در ادامه با پیشنهاد نام مخفف کِرَنک (CRANK) که یادآور ابتدای نام های چین، روسیه، ایران و کره شمالی است، سه جزء اساسی هم ترازی بین این چهار کشور را این گونه شرح داد: نخست آن که این چهار کشور نسبت به آمریکا و به خصوص سیاست خارجی آن دشمنی داشته و این ایده را که آمریکا باید نقش ویژهای در امور بینالملل داشته باشد را نمی پذیرند.
نویسنده همچنین ادعا می کند: نکته مشترک بعدی میان این چهار کشور این است که مقام های این کشورها اغلب شبیه به تئوریپردازان توطئه هستند. این امر به ویژه در نحوه توصیف رفتار و اهداف ایالات متحده توسط چهار دولت آشکار می شود و در آخر مورد اینکه آنها آرزو دارند که کشورهایشان اهرم هایی شوند که بتوانند توجه گسترده نظام بین الملل را به خود جلب کنند. مقامات چینی و روسی اغلب این دیدگاه را بیان میکنند و به نظر میرسد دولتهای خود را ابزاری میدانند که عصر پسا آمریکا را به وجود میآورد.
در پایان این تحلیل آمده است: این چهار کشور یک گروه چهار ضلعی نیستند و بیشتر همکاری آنها دوجانبه است؛ مانند هماهنگی دیپلماتیک چین و روسیه و تمرینات نظامی و تجاری میان این دو کشور، فروش تسلیحات کره شمالی به روسیه، یا حمایت اقتصادی چین از کره شمالی. رویدادهای نادر سه جانبه، از جمله مانور دریایی چین، روسیه و ایران در دریای عمان نیز میان آنها وجود دارد. با این حال، نامگذاری گروهی برای آن ها می تواند به این کشورها انسجام بیشتری بدهد، مانند چیزی که در مورد اتحاد قدرت های نوظهور اقتصادی (بریکس -RICS) رخ داده است.
نظر شما