نگاهی به سریال ۱۴ قسمتی «افعی تهران»؛ شوکه‌کننده

تهران- ایرنا- «افعی تهران» به‌واسطه بهره‌مندی از داستانی گیرا که آبستن تعلیق‌هایی عمیق است، توانست تاحدودی تراز شاخصی برای تولیدات سکوهای نمایش خانگی باشد . البته که وجود برخی علامت‌سوال‌ها در جنس روابط، استحکام این فضا را شکننده کرده است.

به گزارش خبرنگار سینمایی ایرنا، یکی از نخستین مولفه‌هایی که از همان نخستین قسمت افعی تهران، کاملا محسوس بود، تلاش برای رسیدن به یک زبان مشترک جهانی برای یک دغدغه جهانشمول بود. سایکودرامی که اگرچه ریشه بسیاری از عطف‌های داستانی‌اش، مرتبط با کودکی‌های آرمان بیانی (پیمان معادی) بود اما تلاش شد تا با درگیر کردن این مساله‌مندی با جریان سیال زندگی روز، ماحصل کار، یک درهم‌تنیدگی دراماتیک باشد که قوام تعلیق را بیشتر و طیف مخاطبانش را گسترده‌تر کند.

این فرمول با مدیریت هنرمندان خوش‌فکری چون سامان مقدم و پیمان معادی، طراحی و فضاسازی روایی خوبی به خود دید و توانست بدون حشو دراماتیک، چندین هدف را توجیه کند؛ از زیرلایه طنز خزنده‌ سریال گرفته تا نقدهای صریح اجتماع و صنفی که به شکل غیرمستقیم در کار بیان شد؛ از آنالیز مستقیم اجتماع و رفتارشناسی مردم گرفته تا مالیخولیایی که فردیت و استقلال یک هنرمند را خدشه‌دار کرد و... تماما موارد هدف افعی تهران بود که از پس طراحی و ارائه آنها برآمد.

البته که در چنین مسیری، داستان تمام توان خود را بر روی قهرمان خود گذاشته و تاحدودی به دیگر عناصر داستانی نپرداخته است که مهمترین این نمودها می‌تواند به تراپیست یا پلیس داستان مربوط باشد که به دلیل عدم‌پرداخت موجه، در مقام بازنده داستان به تصویر کشیده می‌شوند. حال آن‌که آیا ردیابی حداقل قتل آخر و رسیدن قطعی به قاتل، کار چندان دشواری برای پلیس نبوده است یا اینکه تراپیست اصلا کیست و چرا تا این اندازه از دور به او پرداخته می‌شود. در چنین اتمسفری، طرح این پرسش که چرا آرمان در فصل رمزگشایی، این‌چنین مطیع تراپیست خود شده و برخلاف باور، به سادگی نوشته‌های روی کاغذ را می‌پذیرد نیز ازجمله علامت‌سوال‌های پررنگ کار است.

آرمان در این سریال به مثابه کاراکتری مطرح بود که در عین روشنفکری، بارها هیولای درون وی نیز نمایان شده بود

آن‌چه البته در فینال این سریال مشهود بود، علیرغم آن‌که برای یک دسته از مخاطبان قابل حدس بود اما به شکلی بیان شد که تاثیرات شوکه‌کننده خود را داشته باشد این اثرگذاری بالا در نتیجه منطق دراماتیکی بود که از ابتدای داستان رعایت شد. آرمان در این سریال به مثابه کاراکتری مطرح بود که در عین روشنفکری، بارها هیولای درون وی نیز نمایان شده بود مانند رفتاری که وی در مواجهه با معلم دوران مدرسه خود نشان داد و یا برخوردی که وی با کفش‌دوزکی که روی صفحات دفتر راه می‌رفت، داشت. سریال هیچ‌گاه تا فصل رمزگشایی (که با بهترین رسم‌الشکل ممکن تالیفی سنجیده شد)، به سمت هیچ‌یک از دو مولفه روشنفکری آرمان و هیولای درون وی نلغزید و این همان سیاست درست و هوشمندانه‌ای بود که برای رسیدن به یک زبان مشترک جهانی باید لحاظ می‌شد.

شوکه‌کننده

داستان تمام توان خود را بر روی قهرمان خود گذاشته و تاحدودی به دیگر عناصر داستانی نپرداخته است که مهمترین این نمودها می‌تواند به تراپیست یا پلیس داستان مربوط باشد که به دلیل عدم‌پرداخت موجه، در مقام بازنده داستان به تصویر کشیده می‌شوند. حال آن‌که آیا ردیابی حداقل قتل آخر و رسیدن قطعی به قاتل، کار چندان دشواری برای پلیس نبوده است یا اینکه تراپیست اصلا کیست؟

در این مسیر، علاوه بر جهان منتظم درام، شکل فیلمبرداری و قاب‌بندی‌ها نیز خوب بود که می‌تواند مخاطب جهانی خود را در همان نخستین دقایق، همراه کرده و چسب خود را به وی الصاق کند. نام سریال نیز با هوشمندی، توان جذب مخاطبان بسیاری را در تراز جهانی دارد که در صورت یک بازاریابی استاندارد، خبرهای از توزیع بین‌المللی این کار به گوش خواهد رسید. همچنین مهندسی تراز شخصیت‌پردازی کار، توجه ویژه به مبانی زیباشناختی اثر، رسیدن به یک فهم مشترک در سبک زندگی روز آدم‌های عصر جدید، تصویری که سریال از امروز تهران ارائه می‌دهد، جنس مینی‌مال دیالوگ‌ها و حتی پایان‌بندی موسیقایی با ترانه‌های انگلیسی، تماما امتیازهایی است که در کنار جذابیت بالای داستان و اهمیتی که مخاطب به درام‌های روانشناختی با محوریت قاتل سریالی دارد می‌تواند به توفیق بالا در جهت رضایت گرفتن از مخاطب انبوه بین‌المللی بینجامد.

قطعا این شکل فینال نیز می‌تواند محرک خوبی برای سازندگان در جهت تولید فصل دوم اثر باشد که با وجود چنین اقبالی که از افعی تهران شد، می‌تواند به اتفاق‌های خوبی ختم شود اما در شرایط فعلی، تمرکز بر روی پخش جهانی اثر و دور ماندن از حال‌وهوای پرتعریف این روزها نکات مهمی است که می‌تواند به تداوم منطق راهبردی که در فصل نخست مستتر بود، کمک زیادی کرده و پروسه جذب مخاطب را با اقبال همراه کند.

زوج سامان مقدم و پیمان معادی، زوج موفقی است. دو هنرمندی که شناخت بالایی از نظم نوین سینمای جهان دارند و با شناخت کاملی نسبت به این درام روانشناختی، و آن چیزی که مخاطب در این شکل داستان‌ها با آنها درگیری پیدا می‌کند، قدم در پروسه تولید این اثر گذاشتند. این زوج موفق توانست تعلیق هوشمندانه و موثری را از مواجهه یک درام روانشناختی با علامت‌سوال‌هایی که قاتل سریالی آفریده بود، خلق کرده و در پس‌زمینه با درگیر کردن شاخصه‌های اجتماعی، فرهنگی و البته عاشقانه و نگاه کردن به این مقولات از نگاه روانشناسی، به یک الگوی درست در سریال‌سازی نوین برسند تا نشان دهند چگونه می‌توان با بازیگران محدود و سرمایه نه‌چندان زیاد، به یک سریال پرمخاطب و موفق رسید.

افعی تهران، نمونه ترازی از فرآیند سریال‌سازی پلتفرمی است که توانست با خلق جذابیت‌ها، ضمن رعایت استانداردهای جهانی این عرصه، اتفاق‌های خوبی را برای سکوی خود و مخاطبان بسیارش خلق کند.

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha