گذر از تجربیات شکست خورده به سوی سیاستگذاری جدید در حوزه بین الملل

تهران-ایرنا- با برگزاری مناظره چهارم با موضوع سیاست خارجی که نکته مشهود آن بحث های تکراری بر سر مسائل و تجربیات گذشته است که سالها فرصت توسعه و پیشرفت کشور را معطل نگه داشته است، لزوم سیاستگذاری جدید در حوزه روابط بین المللی ایران اکنون به صورت واضح احساس می‌شود.

به گزارش گروه سیاست خارجی ایرنا، با طی شدن روزهای تبلیغات انتخابات چهاردهم ریاست جمهوری و با برگزاری میزگردهای سیاسی، مناظره نامزدها در رسانه ملی با موضوع سیاست خارجی و همچنین بیان نقطه نظرات نامزدها در اثنای فعالیت های انتخاباتی خود، نکته ای که به وضوح به چشم می رسد، نقطه کانون بحث هایی است که بیش از ۱۰ سال فرصت توسعه کشور را به خود مشغول ساخته و مجادلات بر سر تجربیات شکست خورده ای است که در طی دهه ۹۰ به قیمت ضربه به منافع ملی و هدر رفتن فرصت پیشرفت کشور تجربه شد.

کانونیت مسئله ارتباط با غرب برای نزدیک به سه دهه در سه دولت مرحوم هاشمی، خاتمی و روحانی در هسته فعالیت های آنان در حوزه سیاست خارجی و دیپلماسی قرار داشت و در کنار آن تجربیات بیشمار و خیزهای بیشمار این سه دولت در حوزه ارتباط با غرب، نه تنها دستاورد ملموسی را به دنبال نداشت که بالعکس ضرر های متعددی را نیز به کشور وارد ساخت.

بررسی تجربه سایر کشورها و قدرت های جهانی و منطقه ای در حوزه سیاست خارجی نشانگر این است که بازتعریف و سیاستگذاری جدید در این عرصه نه تنها امری مذموم به شمار نمی‌آید بلکه موجب پیشرفت در روابط سیاسی و اقتصادی و تجاری آن کشور با دنیا شده و توسعه را تضمین می کند.

مرکزیت مسئله ارتباط با غرب برای نزدیک به سه دهه در سیاست خارجی ایران که جز در هشت سال دولت نهم و دهم و سه سال دولت سیزدهم در دولت‌های مرحوم هاشمی رفسنجانی، دولت اصلاحات و همچنین دولت حسن روحانی در هسته فعالیت‌های این دولت‌ها در حوزه سیاست خارجی و دیپلماسی قرار داشت و در کنار آن تجربیات بیشمار و خیز این سه دولت در ارتباط با غرب، نه تنها دستاورد ملموسی را به دنبال نداشت که بالعکس ضررهای متعددی را نیز به کشور وارد ساخت.

این موضوع به این معنی نیست که تنش با غرب یا هر منطقه و کشوری در دنیا مورد تایید و دارای منافع است بلکه مراد از این بحث، ضربه‌های ارتباط یکسویه با غرب در سیاست خارجی ایران است.

گذر از تجربیات شکست خورده به سوی سیاستگذاری جدید در حوزه بین الملل

در برابر این مرکزیت، گرچه دولت سیزدهم برای اولین بار به شکل ملموس اقدام به باز تعریف و سیاستگذاری جدید در حوزه روابط خارجی ایران با سایر کشورهای جهان کرده و سیاست نگاه به قدرت های نوظهور و جهان غیر غربی را جایگزین مرکزیت روابط با غرب کرد ولی خواسته یا ناخواسته پیش کشیدن دوباره مسئله ارتباط با غرب همچون مسئله برجام و FATF و ... که بعضا نه یک بار که برای چندین بار و چندین سال تجربه شده و ناکارآمدی آن به ملت ایران ثابت گشته، منفعتی برای کشور به همراه نداشته و کشور را درگیر بحث های بیهوده بر سر تکرار مسیر ۲۴ ساله‌ای که ناکارآمدی آن به خصوص در حوزه روابط بین الملل ثابت گشته می کند.

در سه سال گذشته ما کمتر شاهد گره خوردن مسائل اقتصادی کشور به بحث سیاست خارجی و نوسانات دلار با پیشرفت یا شکست در مذاکرات و این قبیل مسائل بودیم و در اذهان مردم نیز سیاست خارجی حساسیت زدایی شده بود.

در این میان سیاستگذاری نوین در حوزه روابط بین المللی ایران نیازمند بررسی و مفروض انگاشتن چند شاخص مهم در حوزه نظام بین الملل و سیاست جهانی است که در ذیل به آن اشاره خواهد شد.

فهم گذار قدرت

گذار قدرت (Power Transition) یکی از اساسی ترین شاخص ها در رشته روابط بین الملل به شمار می‌آید.

گذار قدرت ویژگی ذاتی نظم بین‌المللی است و بر اساس آن چرخه‌هایی از صعود و افول قدرت بازیگران که همان دولت‌ها در نظام بین‌الملل هست شکل می گیرد، بر همین اساس است که هلند و انگلستان که در طی قرون ۱۸، ۱۹و ۲۰ میلادی به ترتیب به عنوان ابرقدرت جهانی و هژمون به شمار می‌رفتند در چرخه‌های چند قرنی و چند دهه‌ای با صعود و افزایش سایر قدرت‌ها با نزول جایگاه خود و افول قدرت روبرو شدند.

بررسی این ویژگی نظام بین‌الملل نشانگر این است که هرچه به زمان معاصر نزدیک می‌شویم چرخه های صعود و افول قدرت هژمون (تک قدرتی که دیگر قدرت های جهانی به تنهایی یا همراه با هم توانایی مقابله با آن را ندارند) کوتاه تر شده و از چند قرن به چندین دهه رسیده است. بر همین اساس اگر انگلستان از عصر ویکتوریایی برای نزدیک به یک و نیم قرن قدرت مسلط بر جهان به شمار می آمد، ایالات متحده روند صعود و افول خود را در طی چند دهه تجربه کرده و اکنون گرچه هنوز تک قدرت برتر جهان به شمار آمده ولی در فاز افولی خود قرار دارد.

گذر از تجربیات شکست خورده به سوی سیاستگذاری جدید در حوزه بین الملل

در عصر کنونی و به خصوص در طی یک دهه اخیر، آمریکای اوباما، ترامپ و بایدن، از قدرت آمریکای دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ برخوردار نیست و بر همین اساس در پس شعار انتخاباتی ترامپ (آمریکا را دوباره قوی می کنیم) اذعانی نانوشته به افول آمریکا و غرب قرار دارد.

این گذار قدرت جهانی منجر به سربرآوردن قدرت هایی جدید در دنیا و همچنین ایجاد جبهه های جدید قدرت جهانی شده است، نمود این مسئله پیشی گرفتن بریکس از جی ۷ در شاخص تولید ناخالص داخلی و همچنین پیشی گرفتن قریب‌الوقوع بریکس و شانگهای از سازوکارهای غربی در میزان تجارت بین المللی است.

فهم مسئله گذار قدرت در زمان کنونی به دلیل تاثیر آن بر افول رژیم های بین المللی، سازوکارهای بین المللی و نهادسازی های بین المللی تحت سلطه غرب، امری بسیار مهم در سیاستگذاری سیاست خارجی ایران به شمار می آید.

فهم مسئله گذار قدرت در زمان کنونی به دلیل تاثیر بر افول رژیم های بین‌المللی، سازوکارهای بین‌المللی و نهادسازی های بین المللی تحت سلطه غرب، امری بسیار مهم در سیاستگذاری سیاست خارجی ایران به شمار می آید.

سازوکارهای غربی قدرت خود را از دست می دهند

یکی از مهم ترین مناظرات در سالهای اخیر در بین دانشمندان روابط بین الملل در سطح جهان و بالاخص در مجامع دانشگاهی آمریکا، مسئله افول رژیم های بین المللی و سازوکارهای بین المللی به تبعیت از افول قدرت آمریکا و غرب است.

مقاله سال ۲۰۱۹ جان مرشایمر از بزرگترین نظریه پردازان علم روابط بین‌الملل در دنیا با عنوان «محتوم به شکست؛ ظهور و سقوط نظم بین المللی لیبرال»، کتاب استفن والت با عنوان جهنم نیات خوب و دیگر مقالات و کتب پر استناد در سالهای گذشته، نمونه ای از بحث و اذعان جوامع دانشگاهی روابط بین الملل در آمریکا به افول جهانی قدرت آمریکا و جبهه غرب در سیاست بین الملل است.

در این میان با افول قدرت آمریکا و سایر کشورهای غربی، یکی از مهم ترین شاخص‌ها و موقعیت هایی که دست خوش تغییر و بی اعتباری قرار می‌گیرند، سازوکارهای بین المللی، نهادسازی های بین‌المللی و رژیم‌های بین المللی است که با تسلط غرب ایجاد و با تسلط غرب ادامه حیات داشتند.

افرادی که سابقا مسئولیت برجام را بر عهده داشتند سعی بر این دارند که با حساسیت بخشی مجدد به رابطه با غرب در اذهان مردم و با معرفی خود به عنوان یگانه منجی این مسئله، منافع فردی و جناحی خود را بازیابی کنند.

ایجاد سازوکارهای مالی و بانکی در جبهه غیر غربی، افزایش تجارت منهای غرب و منهای دلار در بین قدرت های نوظهور و نهادسازی های جدید در بین غیر غربی ها به تدریج اعتبار سازوکارهای غربی را با چالش جدی مواجه خواهد کرد. عجیب تر اینکه علی رغم تجربه موفق تجارت با ابرقدرت‌های غیر غربی در دولت سیزدهم، هنوز هم افرادی مدعی این هستند که بدون سازوکار هایی همچون FATF کشور در حوزه تجارت و انتقالات مالی دچار چالش خواهد شد.

شاید روند افول این سازوکارها برای سالها به درازا کشیده شود و باید در طی این دوران از تنش های بی مورد پرهیز کرد ولی وابسته ساختن دروغین تمام اقتصاد، تجارت و مبادلات کشور به FATF و برجام و ... دلیلی علمی نداشته و بیشتر به جهت مقاصد سیاسی است.

در برابر این روند، استفاده بی حد و مرز آمریکا و سایر همپیمانان آن از ابزار تحریم، به نوبه خود روند تشکیل چنین سازوکارهای مستقل از غرب را شتاب خواهد داد که نمونه آن همگرایی بیشتر میان ایران و چین و روسیه پس از جنگ اوکراین بود.

حال در چنین شرایطی لزوم سیاستگذاری درست در برابر روند افول غرب نکته‌ای است که دید برخی از افراد و برخی از مسئولین سابق که هنوز در دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ میلادی سیر می‌کنند مغفول مانده و فرصت های طلایی پیشرفت جایگاه و قدرت ایران را از بین می برد.

این افراد سعی بر این دارند که با حساسیت بخشی مجدد به رابطه با غرب در اذهان مردم و با معرفی خود به عنوان یگانه منجی این مسئله، منافع فردی و جناحی خود را بازیابی کنند. جالب تر اینکه سابقه شکست‌های پی در پی این طیف و اصرار مجدد آنان بر تکرار مسیری که ده ها بار با شکست مواجه شده جای تعجب دارد. بروکسل، سعدآباد، برجام و اینستکس گوشه کوچکی از مسیر اشتباه این طیف و همچنین ناکارآمدی و نابلدی آنان در عرصه سیاست خارجی است.

یکی از مهم ترین مجادلات روزهای اخیر، ادعای وزیرخارجه سابق درباره سهل گیری بایدن و تاثیر آن افزایش فروش نفت ایران به چین است. فارغ از غلط بودن مفروض این ادعا مبتنی بر پاسخ وزیرخارجه آمریکا به سوال تدکروز، سوال اساسی این است که چرا بایدن به ادعای آنان مجبور به سهل گیری در فروش نفت ایران شد. جواب این سوال در دو موضوع گذار جهانی قدرت و همچنین افول سازوکارها و نهادسازی‌های‌ غربی ‌در سطح اقتصاد،تجارت و مالیه بین الملل نهفته است.

مسئله تنش زدایی با غرب امری مذموم نبوده و هدر رفتن هر فرصتی چه در غرب و چه در جهان غیر غربی ضربه به منافع ملی ایران به شمار می آید و باید به جد از سوی هردولتی پیگیری شود ولی اولویت دادن به یک منطقه و یک جبهه قدرت جهانی و محصور کردن هرچیزی در کشور به این موضوع ضرری بزرگ در سیاست و اقتصاد و پیشرفت کشور است.

چرا بایدن مجبور به پذیرش فروش نفت ایران شد

یکی از مهم ترین مجادلات در طی روزهای اخیر در میان نامزدها و کارشناسان حوزه سیاست خارجی، برخی ادعاها درباره سهل گیری بایدن و تاثیر آن بر افزایش فروش نفت ایران به چین است. فارغ از غلط بودن مفروض این ادعا که در جلسه پرسش و پاسخ سنا از وزیرخارجه آمریکا و در سوال تدکروز از بلینکن به وضوح مشهود است و فارغ از این که چرا در طی بیش از ۷ ماهی که از آغاز دولت بایدن تا پایان دولت دوازدهم گذشت هیچ تغییری در فروش نفت ایران که حتی با روندی کاهشی در سال ۱۴۰۰ روبرو بود، حاصل نشد، سوال اساسی درباره این مفروض اینجاست که چرا بایدن مجبور به سهل گیری ادعایی آنان در فروش نفت ایران شد.

جواب این سوال دقیقا در دو سرفصل گذار جهانی قدرت و همچنین افول سازوکارها و نهادسازی های غربی در سطح اقتصاد بین الملل، تجارت بین الملل و مالیه (پولی و بانکی) بین الملل نهفته است.

این مسئله حتی درباره بازه قبل از روی کارآمدن دولت یازدهم نیز صادق است، نگاهی به خاطرات وزیرخارجه اسبق آمریکا هیلاری کلینتون، مذاکره کننده اسبق آمریکا و رئیس فعلی سازمان سیا ویلیام برنز، ریچارد نفیو یکی از اثرگذارترین افراد در بحث تحریم های ایران در وزارت خزانه داری آمریکا و بالاخص صحبت های باراک اوباما در زمان قبل از دولت روحانی نشانگر اذعان آنان به شکست در تحریم حداکثری برعلیه مردم ایران و خنثی شدن "روند" تحریم در سال ۹۲ بود. آمارها حاکی از این است که در ماه های پایانی سال ۱۳۹۱ و ۵ ماه اول ۱۳۹۲، فروش نفت ایران در زمانی که کشور تحت شدید ترین تحریم های مالی، بانکی، دریانوردی و بیمه کشتیرانی و... قرار داشت به نزدیک ۱.۵ میلیون بشکه در روز رسیده بود، این در حالی است که در پایان دولت دوازدهم، فروش نفت ایران به رقم اسفناک ۲۰۰ هزار بشکه در روز رسید.

بایدن و هر رئیس جمهور دیگری که در انتخابات آبان آمریکا به کاخ سفید راه پیدا کند، به واسطه تغییر در آرایش قدرت جهانی و تغییر در صحنه سیاست بین الملل، نه مخیر که مجبور به عقب نشینی در فشارها، اعمال قدرت ها و مجبور به کنارگذاشتن اراده آمریکایی در نظام بین الملل است.

گذر از تجربیات شکست خورده به سوی سیاستگذاری جدید در حوزه بین الملل

مسئله تغییر آرایش جهانی قدرت و تغییر صحنه سیاست بین الملل، نکته ای بود که شهید سید ابراهیم رئیسی و سیاستگذاران سیاست خارجی دولت سیزدهم به خوبی دریافته و به بهترین شکل ممکن مسیر پیشرفت کشور را در این چارچوب قرار داده و طراحی کردند.

شناخت دنیای امروز، با خاطره برخی از افراد مدعی سیاست خارجی از دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ آمریکا و مرعوب شدن آنان به واسطه تجربه حضور در آمریکای دهه ۷۰ و ۸۰ میلادی میسر نیست، نظامی گری آمریکایی و استفاده بیش از حد این کشور از دلار و تسلط خود بر مالیه بین الملل برعلیه دیگر کشورها به اذعان دانشمندان روابط بین الملل در آمریکا همچون مرشایمر، والت و... این کشور را نه با افزایش قدرت و جایگاه که با افول هژمونی و افول مفهوم اقتدار که ذاتی آنان توانایی اقناع دیگر کشورهاست روبرو ساخته است.

آمریکای حامی جنایات رژیم صهیونیستی در غزه، آمریکایی که صدها تحریم علیه همچون روسیه وضع می کند، آمریکایی که در جنگ تعرفه ها با چین وارد شده و شکست می‌خورد، آمریکای که در پیشبرد راهبرد مهار چین، روسیه و ایران در سه منطقه جنوب چین، اروپای شرقی و غرب آسیا ناکام است و آمریکایی که حتی توانایی اجماع سازی پیشین برعلیه کشورمان در شورای امنیت را نیز ندارد، شاید نباید مسئله اصلی سیاست خارجی ایران باشد.

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha