آریوبرزن سردار بزرگ و فرمانده شجاع ایرانی از امیران و نام آوران بزرگ تاریخ ایران است که در برابر یورش اسکندر مقدونی، دلیرانه از سرزمین خود پاسداری کرد، در این راه شهادت گونه جان باخت، حماسه ای بی بدیل را در تاریخ به یادگار گذاشت و اسطوره رادمردی و شجاعت ایرانیان شد.
نبرد آریو برزن در برابر سپاه اسکندر روز ۱۲ اوت سال ۳۳۰ پیش از میلاد برابر با ۲۱ مرداد خورشیدی در منطقه دربند پارس رخ داد
نام «آریوبرزن» به معنی ایرانی باشکوه است. اصالت و زادگاهش را «در بند پارس» واقـع درکوه های جنوبی زاگــــرس، در قسمتی از ایـالـت «انشـان»، دلاور مردی آریایی نژاد از تبار قوم لر قدیم ذکر کرده اند. همسـرش «استـاتیـرا» و دخترش «شهـرزاد» نامشان در تاریخ آمده و در سرزمین انشان یا پارس به عنوان ساتراپ (استاندار) بود. خواهر او «یوتاب» به معنی درخشنده و بی مانند است که فرماندهی بخشی از سپاهیان برادر را برعهده داشت و در کوهها راه را بر اسکندر بست. بر اساس یادداشت های روزانه «کالیستنس» روزنگار و مورخ رسمی همراه اسکندر، همچنین نوشته های مورخان یونانی که وقایع اسکندر را ثبت می کردند، از جمله کتاب آتیلا به قلم «لویزدول» نبرد آریو برزن در برابر سپاه اسکندر روز ۱۲ اوت سال ۳۳۰ پیش از میلاد برابر با ۲۱ مرداد خورشیدی در منطقه دربند پارس رخ داد.
در دانشنامه بزرگ بریتانیکا درباره آریوبرزن نوشته است: آریوبرزنس (متوفی حدود ۳۶۰ ق.م.)، ساتراپ پارسی (والی). فرزند یک نجیب زاده که دوستی آتن و اسپارت را توسعه داد و در حدود سال ۳۶۶ شورش ناموفق ساتراپ های غرب را رهبری کرد. در این دانشنامه همچنین آمده است: آریوبرزن در شکل یونانی یک نام خاص ایرانی باستان (Arya-bṛzāna) که شاید به معنای «تعالی آریایی ها» باشد. در شکل فارسی باستان به صورت (Ariya-bṛdāna) دیده می شود. پدرش آرتابازوس است. آنها هم در فرهنگ ایرانی و هم در فرهنگ یونانی آموزش دیده بودند. آنها همچنین چندین سال را در دربار فیلیپ دوم مقدونیه گذراندند، جایی که آرتابازوس پس از درگیری با اردشیر سوم در سال ۳۵۲ قبل از میلاد در آنجا پناه گرفته بود. (Diodorus, loc. cit; Curtius ۵.۹.۱, ۶.۵.۲) هنگامی که آرتابازوس نقشه های فیلیپ را برای حمله به ایران کشف کرد، با خانواده خود به آنجا بازگشت، مورد عفو قرار گرفت و از نزدیکترین یاران پادشاه بزرگ جای گرفت. (Berve, pp. ۸۳f.). به پسران او «ممتازترین فرمانها در نیروهای مسلح» داده شد. سپس آریوبرزانس فرماندار بخشی از پارس شد (آرین، آناباسیس ۳.۱۸.۲، او را «ساتراپ» پارس می نامند). مادر و یک برادر شیرخوار او، ایلیونوس، با خانواده سلطنتی در دمشق بودند که پارمنیون درست قبل از نبرد ایسوس آنها را اسیر کرد. (کورتیوس(۳.۱۳.۱۳؛ Berve, pp. ۸۳f.)
داستان نبرد آریوبرزن
در بهار سال ۳۳۴ پیش از زادروز مسیح، اسکندر مقدونی با چهل هزار سپاهی از راه تنگه «هلس پنت» رهسپار ایران گردید. در این زمان داریوش سوم هخامنشی دارا، فرمانروای ایران بود. وی پس از گذشتن از دجله که با سختی انجام شد، مدت دو روز به سپاه خود آسودن استراحت داد. به طوری که مورخان یونانی به ویژه کنت کورث نوشته است در شب نخست ماه گرفت و به نظر مقدونی ها چنین آمد که پردهای خونین رنگ روی ماه کشیده و از نور آن کاسته شده است. این حادثه احساسات مذهبی آنان را تحریک کرد و باعث وحشت گردید. سپاهیان مقدونی بین خود چنین صحبت می کردند: «معلوم است که خدایان مایل نیستند ما اینقدر دور رویم. رودها صعب العبور شده از نور ستارگان کاسته. به هر جا وارد می شویم، آذوقه و علیق را سوزانیده اند و همه جا زمینه های لم بزرع مشاهده می کنیم. اینقدر خون ریزی برای چیست؟ برای اینکه یک نفر جاه طلب جنین می خواهد. این جاه طلب به وطن خود با نظر حقارت می نگرد.»
آریوبرزن که دید ارتش مقدونی در دشت شکست ناپذیر است، راه آن را در مسیر تخت جمشید در تنگه ای مسدود کرد تا آن را از آرایش جنگی، سلاح های متنوع و تعداد برتر محروم کند
آن گونه که اورل استین مستشرق و ایرانشناس می گوید، پایان نبرد به این روایت است: «آریوبرزن که دید ارتش مقدونی در دشت شکست ناپذیر است، راه آن را در مسیر تخت جمشید در تنگه ای مسدود کرد تا آن را از آرایش جنگی، سلاح های متنوع و تعداد برتر محروم کند. با ورود به فلات پارس، جاده شوش به تخت جمشید از زیر شهر کنونی فهلیان (نورآباد فارس) منحرف میشود. شاخه اصلی از دشت به سمت جنوب و دره های مرتفع شاپور و شیراز در شرق می گذشت و سپس به سمت شمال شرقی می رفت و از رودخانه آراکس عبور می کرد و به تخت جمشید می رسید. مسیر دیگر بسیار کوتاهتر اما دشوارتر از فلات میگذرد، از میان باریک راه های کوهستانی عبور میکند و وارد دشت انشان باستان و از آنجا به دشت مرودشت میشود، جایی که به جاده اصلی زیر رود آراکس میپیوندد.»
موقعیت دفاعی انتخاب شده توسط آریوبرزن در مسیر کوهستانی کوتاه تر قرار داشت و دروازه ایرانی نامیده می شد. آریوبرزن ۷۰۰ نفر را به عنوان نشان دهنده قدرت کل ایرانی ها آماده کرد. اسکندر در مقابل آنها ارتشی متشکل از بیش از ۱۰ هزار مرد را رهبری کرد. در روز پنجم در فضایی باز سه مایل دورتر از دروازه ایرانی اردو زد، که استین آن را با مکانی به نام «ملاسوسان» شناسایی کرد. فلاتی که به آرامی پایین میرفت، توسط دامنههای جنگلی پوشیده و با شیبهای درختی به هم متصل شده بود. یک مسیر شیب نسبتاً آسان به یک سختراه باریک که در ارتفاع ۷۶۰۰ فوتی در حدود سه مایل جلوتر به تنگه می رسد.
اسکندر با اعتماد به نفس همیشگی خود به دروازه حمله کرد. آریوبرزن به او اجازه داد تا سه مایل به جلو حرکت کند و تنها زمانی حمله کرد که به ایستگاه های خروجی رسید. مدافعانی که شیب های تند جناحی را در دست داشتند، نیزه ها و سنگ ها را به سوی مقدونی ها پرتاب کردند و تعدادی از آنها را بدون از دست دادن حتی یک نفر کشته و زخمی کردند. اسکندر که قادر به درگیر شدن با ایرانیان یا محافظت از مردانش نبود، به اردوگاه خود عقب نشینی کرد (آرین، آناباسیس ۳.۱۸.۳؛ کورتیوس ۵.۳.۱۷-۲۳؛ دیودوروس ۱۷.۶۸.۱-۲). اما با پیشنهاد پاداشهای فراوان، برخی از زندانیانش او را شبانه از طریق دوربرگردانهای غیرقابل مشاهده به سمت عقب موقعیت ایرانی هدایت کردند، در حالی که کراتروس با نیرویی در اردوگاه باقی ماند. برخی نام این فرد را چوپانی به نام «لی بانی» ذکر کرده اند.
در سپیده دم، نگاه اسکندر بر پاسگاه های ایرانی افتاد، آنها را نابود کرد و به آریوبرزن حمله کرد
در سپیده دم، نگاه اسکندر بر پاسگاه های ایرانی افتاد، آنها را نابود کرد و به آریوبرزن حمله کرد. در حالی که کراتروس از جلو به دروازه حمله می کرد، ایرانیان در آن محاصره «نبردی به یاد ماندنی" انجام دادند. آنها بدون سلاح، مردان مسلح اسکندر را در آغوش گرفتند و روی زمین کشیدند. بیشتر آنها را با سلاح های خود خنجر زدند. (کورتیوس ۵.۳.۳۱-۲؛ دیودوروس ۱۷.۶۸-۹؛ پلوتارک، اسکندر ۳۵.۱). طبق یک روایت آریوبرزن با چند مرد به تپه ها گریخت، اما طبق روایت دیگری( (Curtius ۵.۴.۳۳-۴ که منابع لایپزیگ، ۱۸۸۷، ص ۱۴۱ و بوسورث، ص ۳۲۵) تایید می کنند، او به امید رسیدن به تخت جمشید و نگه داشتن آن، از صف مقدونی ها عبور کرد، اما پادگان و آرایش جنگی آن مانع شد. بنابراین بازگشت و تا آخر جنگید.
کالیستنس، مورخ دربار اسکندر نوشتهاست که اگر چنین مقاومتی در نبرد گوگمل (در مناطق کردستان کنونی عراق) در برابر ما صورت می گرفت، شکست مان قطعی بود. در گوگمل با خروج غیر منتظره داریوش سوم از صحنه، واحدهای ارتش ایران نیز که در حال پیروز شدن بر ما بودند؛ در پی او دست به عقب نشینی زدند و ما پیروز شدیم. داریوش سوم در جهت شمال شرقی ایران فرار کرده بود و آریو برزن در ارتفاعات جنوب ایران و در مسیر پرسپولیس به ایستادگی ادامه میداد.
یوتاب خواهر آریوبرزن نیز فرماندهی بخشی از سپاهیان ایران را برعهده داشت و در کوهها راه را بر اسکندر بست
آریوبرزن با شمار اندکی سوار و پیاده خود را به سپاه عظیم دشمن زد. گروهی بسیار از آنان را کشت و با اینکه بسیاری از سربازان خود را از دست داد، توانست حلقه سپاه دشمن را بشکافد. او میخواست زودتر از یونانیان خود را به تخت جمشید برساند تا بتواند از آن دفاع کند. در این هنگام آن قسمت از سپاه اسکندر که در جلگه مانده بود، راه را بر او گرفت. لازم به یادآوری است که یوتاب خواهر آریوبرزن نیز فرماندهی بخشی از سپاهیان ایران را برعهده داشت و در کوهها راه را بر اسکندر بست. یوتاب همراه برادر به مقابله با سپاه اسکندر رفتند و به خاطر نبود نیروی کافی همگی به دست سپاه اسکندر کشته شدند.
در کتاب آتیلا نوشته لویزدول امده که در آخرین نبرد آریوبرزن، اسکندر که از شجاعت او خوشش آمده بود به او پیشنهاد داده بودکه تسلیم شود تا مجبور به کشتن او نشود، ولی آریوبرزن گفت: «شاهنشاه ایران مرا به اینجا فرستاده تا از این مکان دفاع کنم و من تا جان در بدن دارم از این مکان دفاع خواهم کرد.» اسکندر نیز در جواب او گفته بود: «شاه تو فرار کرده. تو نیز تسلیم شو تا به پاس شجاعتت تو را فرمانروای ایران کنم.» ولی آریو برزن جواب داد: «پس حالا که شاهنشاه رفته است من نیز در این مکان میمانم و آنقدر مبارزه میکنم تا بمیرم.»
نبردگاه آریوبرزن و اسکندر
نبردگاه آریوبرزن و اسکندر را چند جای مختلف در ایران گمان زده اند. نبردگاه پایانی، پس از تصرف ساتراپ های بابل و شوش آن گونه که مستشرقانی مانند هانیس گاوبه در کتاب ارجان و کهگیلویه، همچنین والتر هیس، باستان شناس در کتاب گمشده عیلام و لسترنج در جغرافیای تاریخی سرزمین های خلافت شرقی می نویسند، یا احمد اقتداری در کتاب خوزستان کهگیلویه و ممسنی بیان کرده و یا آنچه در فارس نامه ناصری روایت شده ، جایی در استان کهگیلویه و بویراحمد کنونی و یا غرب استان فارس در سینه کش کوه عنا ، شهر تاریخی باشت و روستای مراسخون ممسنی است. منطقه ای کوهستانی سختگذر با نام دربند پارس، که امروزه مرز استان کهگیلویه و بویراحمد و استان فارس است. روستای عنا(انا) از توابع باشت که خود در مسیر جاده شاهی از تخت جمشید تا شوش و از بیشاپور تا تیسفون بوده، هنوز یک تپه ای به نام «تل رومی» وجود دارد که به گورستان رومیان مشهور است و می گویند که کشتگان لشکر اسکندر آنجا دفن شده اند.
آرامگاه آریوبرزن با نام مستعار «دخمه سنگی دی و دور» به معنی مادر و دختر در دامنه کوه عنا در شهر تاریخی و باستانی باشت، حد فاصل استان کهگیلویه و بویراحمد و استان فارس قرار گرفته است
آرامگاه آریوبرزن با نام مستعار «دخمه سنگی دی و دور» به معنی مادر و دختر در دامنه کوه عنا در شهر تاریخی و باستانی باشت، حد فاصل استان کهگیلویه و بویراحمد و استان فارس قرار گرفته است. این آرامگاه در ارتفاع تقریبی ۳۰۰ متری از دو طبقه عالی ساخته و پرداخته شده ومعماری آن مربوط به دوره هخامنشی است. مورخان و باستان شناسان به اتفاق این این دخمه باستانی و دارای معماری هخامنشی را آرامگاه آریو برزن می دانند و در تاریخ ۲۹/۹/۱۳۱۶ با شماره ۲۹۹ با عنوان محلی آن در فهرست آثار ملی به رسیده است. تندیس این سردار ایرانی برای اولین بار در ورودی شهر باشت و چند سال بعد در شهر یاسوج مرکز استان کهکیلویه و بویراحمد، نصب شده است.
درطول تاریخ همیشه، نام و یاد بزرگان و جانباختگان راه ملت همچون اسطوره های ملی، مذهبی ،هنری، علمی ،تاریخی، اجتماعی، فرهنگی ،حماسی و همچنین شهیدان راه دیـن و وطن از دیرباز تا کنون همواره مورد احترام قرار می گرفته است. بدون توجه به گزاره ها ونشانه های تاریخی که دلاورمردی ها و فداکاری های آریوبرزن را در دفاع از کیان وطن به اثبات می رساند، بی تردید تاریخ سراسر رشادت و سلحشوری دیار زاگرس و قوم اصیل لر در تمامی ادوار تاریخ این کهن بوم و برای ملت نـجیب ایـران بزرگ فرهنگی امری روشن و بدیهی است. باید اذعان داشت که صد البته یاد و نام آن بزرگ مرد تا پایان تاریخ ماندگار خواهد ماند و تاریخ ثابت کرده است، در هر دوره ای نسل های موفق و افراد سر آمدی بوده، که همچنان میراث فرهنگی و شناسنامه تاریخ را برای آیندگان خود به جای بگذارند. چرا که بررسی و مطالعه جوامع ، اقوام و ملل، سند هویت ملی هر کشوری و سرزمینی محسوب می شود.
رسالت امروز ما چیست؟
در مقایسه آریوبرزن با همتای یونانی به نام لئونیداس این پرسش در ذهن متبادر می شود که رسالت امروز ما چیست؟ لئونیداس کسی بود که در زمان حمله خشایارشا به یونان در جنگ ترموپیل مانند آریو برزن پایداری کرده بود و سرنوشتی همانند آریو برزن داشت. نبرد آریوبرزن درست ۹۰ سال پس از ایستادگی لئونیداس یکم در برابر ارتش خشایارشا در جنگ ترموپیل رخ داد که آن هم در ماه اوت بود و از این نظر این دو واقعه تاریخی بسیار همانند یکدیگرند. اما تفاوت میان مقاومت لئونیداس و ایستادگی آریوبرزن در این است؛ که یونانیان در ترموپیل، در محل بر زمین افتادن لئونیداس، یک پارک و بنای یاد بود ساخته و مجسمه او را برپا داشته اند و واپسین سخنانش را بر سنگ حک کرده اند تا از او سپاسگزاری شده باشد، ولی از آریوبرزن جز چند سطر ترجمه از منابع دیگران اثری در دست نیست.
بازدید از بنای یاد بود و گرفتن عکس در کنار مجسمه لئونیداس برای یونان هر ساله میلیون ها دلار درآمد گردشگری به همراه دارد
با نگاهی به درآمدهای گردشگری کشور یونان دیده می شود که بازدید از بنای یاد بود و گرفتن عکس در کنار مجسمه لئونیداس برای یونان هر ساله میلیون ها دلار درآمد گردشگری به همراه دارد. همه گردشگران ترموپیل این آخرین پیام لئونیداس را با خود به کشورهایشان می برند که: «ای رهگذر، به مردم لاکونی اسپارت بگو که ما در اینجا به خون خفته ایم تا وفاداریمان را به قوانین میهن ثابت کرده باشیم.»( قانون اسپارت عقب نشینی سرباز را اجازه نمی داد). ولی در سالروز ایستادگی سردار ایرانی آریوبرزن که در ۱۲ اوت برابر با ۲۱ مرداد از میهنش دفاع کرد، برنامه ویژه ای اجرا نمی شود و جای تاسف است که هیچ اقدامی برای بزرگداشت وی انجام نمی شود.
آریو برزن و مردانش جان بر کف نهادند تا پایتخت میهنشان به دست اسکندر گجسته نابود نشود، آنان جان دادند تا اسکندر مقدونی از پلکان قدرت و عظمت تخت جمشید بالا نرود. اما ویرانه های آنهم خبر از بزرگی، عظمت و اصالت تمدن و فرهنگ ایرانیان باستان می دهد. تمدن و فرهنگی که رسالت پاسداری از آن، تکلیف بی چون و چرای هر ایرانی و ایرانیتبار است تا این ستون های سر به فلک کشیده که میراث مشترک همه ایرانیان است بر جای باشند. ایران هم باقی خواهد ماند به همان گونه که در ۲۶ قرن گذشته یونانیان، رومیان، تازیان،ترکان مهاجم ماوراءالنهر، مغول ها و استعمارگران اروپایی نتوانستند آن را و فرهنگش را از میان بردارند.
حال پرسش اساسی این است که چرا از «آریو برزن» این سند هویت ملی و سرزمینی جز چند سطر ترجمه از منابع دیگران و بازنویسی یا روایت ناقص از مستشرقان اثری در دست نیست؟ برای اکنونیان و آیندگان چه پاسخی خواهیم داشت؟ آیا ضرورت عزم جدی در سند پژوهی عالمانه و بررسی تاریخی این اسطوره بین المللی که نامش لرزه بر اندام رومیان انداخته، فرا نرسیده است؟ آیا ابر شخصیتی که در ساحت های گوناگون فرهنگ، جغرافیا، تاریخ، سیاست، اقتدارنظامی، هنر وادبیات می تواند الگوی پیشتاز و جریان ساز باشد، زیبنده نام یک همایش یا جشنواره دائمی و نشان جهانی نیست؟ آیا تاسیس یک پژوهشگاهی با نام آریوبرزن باعث غرور ملی و سربلندی و روشنگری تاریخی در مجامع بین المللی نخواهد بود ؟
به راستی در پای این درخت تناور که ایران نام دارد خون های پاکان فراوانی ریخته شده است تا اینگونه در بوستان جهان جاودانه بماند و آریو برزن این سردار دلاور آریایی یکی از این جاودانگان آزادیخواه بود که شهید راه وطن شد. یادش گرامی و راهش همچون دیارش پاینده باد.
نظر شما