به گزارش ایرنا، پارچه نوشتهای که عنوان "خیاطیخانه صلواتی" روی آن درج شده است توجهم را به خود جلب میکند، غرفهای حدود ۶ متری در اطراف میدان اربعین با کولری آبی که گوشه ورودیاش قرار گرفته تا گرمای هوای مهران را اندکی برای خادمان این موکب خنک کند، میعادگاه ۲ عاشق حسینی است که از نصف جهان خود را به مرز مهران رسانده تا با حرفهشان خادمی برای میهمانان حسینی باشند.
مات و مبهوت این غرفه و دو دستگاه خیاطی و فضای داخلی کوچک آن شدهام، با جمله "کار خیاطی داری؟" حاج مصطفی رضایی به خود میآیم و پاسخ میدهم: نه کاری ندارم، خدمتتان مرا مجذوب کرد و مشتاق شدم از نزدیک بیایم و ببینم.
دوربینم را دست میگیرم و با اجازه این خادم حسینی شروع به گرفتن عکس میکنم، موکب تنها یک مراجعه کننده دارد که پسر نوجوان در میز آنطرفتر مشغول دوختن بخشی از پیراهن پاره شده زائر است، از پشت میز خیاطی بلند میشود و میآید تا جواب سئوالاتم را از نزدیک بدهد.
۷۱بهار را دیدهام، از وقتی پیادهروی اربعین شروع شده چهارمین سال است که در این ایام با دوستم حاج "حسن عبداللهی" به مهران میآییم تا خادم میهمانان ضیافت حسینی باشیم، این خدمت را فقط دلی انجام میدهیم، کار دل است که ما را از اصفهان به اینجا میکشد و با افتخار بدون هیچگونه چشمداشتی به زائران حسینی خدمت میکنیم.
هرسال ایام اربعین ۲۲ روز خدمت خود را در مهران با افتخار تمام انجام و به شهر خودمان برمیگردیم، این قرار چند ساله ما با سیدالشهدا(ع) است که با این هنری که در وجودمان داریم خادم زائرانش باشیم.
از سخنانش به وجد میآیم، عشق حسین را در تک تک کلماتش میتوانم حس کنم، سادگی و خلوص این عاشق حسینی اینقدر برایم جذاب است که من سکوت کردهام و او با صحبتهایش این عشق دیرینه در وجودش را برایم تفسیر میکند.
این عاشق حسینی ادامه داد: خستگی اینجا برایم معنی ندارد، هرسال ایام اربعین سه هفته در مرز مهران ساکن و با علاقه به میهمانان آقا خدمت میکنم، خدا را شاکرم که این توفیق را نصیب من کرده است که خادم حسین(ع) باشم.
از او می پرسم منبع درآمدی شما تنها خیاطی است؟ ادامه میدهد: بله و در این مدتی که اینجا ساکن هستم نه خستگی برایم معنایی دارد و نه نداشتن درآمد، من رزقم را همیشه از آقا میگیرم، جایی که اصلا فکرش را نمیکنم و خبر ندارم روزیام تامین میشود.
هدفم تنها خدمت به زائران حسین(ع) است، اگرچه چشمداشتی در برابر خدمت به آقا امام حسین(ع) ندارم ولی آنچنان پاسخ خادمیام را میگیرم که فکرش را هم نمیکنم، برکت و معجزههایی عجیب در زندگیام پنهانی وارد و اتفاق میافتد که همه آنها را در نتیجه همین خادمی اندک برای آقا میدانم.
با افتخار روزی به ۲۰۰ تا ۳۰۰ نفر میهمان آقا خدمت خیاطی میدهیم، از تعمیرات کوله گرفته تا لباسهای پاره زائران، هیچ ثروتی در برابر این چند روز خدمت برایم ارزشی ندارد، بزرگترین ثروت برای یک انسان رضایت اهل بیت(ع) است، من عاشق حسین هستم و اینگونه خادمی میهمانانش را با عشق انجام میدهم.
خیلی خوشحالم که خداوند این توانایی را به من داده است که خدمت کنم، عبادت جز خدمت خلق نیست و چه افتخاری از این بالاتر که این خدمت برای زائران حسینی باشد.
سکوت کردهام و سراپا صحبتهای او را گوش میدهم، با وجود خستگی و گرمای هوا اما چهرهاش متبسم است، شوق خادمی را در چهرهاش میبینم، چقدر صحبتهایش برایم دلچسب و شنیدنی است، سخنانی که هرکسی را شیفته آقا میکند، کلماتی که تک تک آنها روضه عاشقی ارباب است و حلقههای اشک را در چشمانش به هم پیوسته کرده و به معنای واقعی دوست دارم ساعتها فقط بنشینم و صحبتهای این عاشق را از معشوقش بشنوم.
۷۰۰ کیلومتر راه را از اصفهان تا مهران طی کردن، زیر گرمای ۵۰ درجهای مهران خدمت کردن، سه هفته تمام از خانواده دور بودن و صلواتی کار کردن برای زائران در موکبی کوچک اما سرشار از زیبایی تنها از عاشقی برمیآید که معشوقی جز حسین(ع) نخواهد داشت.
جمعیت زائران برای تعمیر لباس و کوله و غیره در حال زیاد شدن است و قصد مزاحمت و توقف در کار این خادمان و عاشقان آقا را ندارم، با وجود میل باطنی برای شنیدن صحبتهای زیبای این خادم حسینی اما او را با دنیای عاشقیاش تنها میگذارم و خداحافظی میکنم.
با اینکه از خیاطی خانه صلواتی این خادمان که از موکب حضرت صاحبالزمان(ع) اصفهان آمدهاند، دور شدهام ولی آنچنان شیفته خدمت خالصانه آنها شدهام که چند بار برمیگردم و موکب کوچک اما سرشار از معنویت عشق حسینی را با چشمانم دنبال و به معنی واقعی حس حسادت از این همه عشق برانگیخته میشود.
این موکب هم در کنار دهها موکب دیگری است که در مرز مهران نقطه وحدت این روزهای شیعیان و محبان سرور و سالار شهیدان فعالیت و هر کدام روایتی دیدنی و شنیدنی برای خدمت به ارباب شهدا دارند.
نظر شما