حیات اسرائیل در خطر است

تهران- ایرنا- پنجاه سال بعد از یوم کیپور، طوفانی در غزه رقم خورد که شاید مسیر تاریخ را برای همیشه تغییر داد؛ در روزهایی که آخرین گام‌ها در منطقه؛ آشکار و مخفیانه برای حذف فلسطین برداشته شده بود، مقاومت فلسطین و تاب آوری مردم غزه، سه ضلع فلسفه وجودی رژیم صهیونیستی را فروریخت.

به گزارش گروه سیاست خارجی ایرنا، تا سال ۱۹۷۳ میلادی و پس از اتمام جنگ یوم کیپور، اسرائیل اتفاقات پیرامونی خود در جغرافیای مخاصمه انگیز و محاصره شده توسط اعراب را تهدیداتی وجودی و مخاطره آمیز برای بقایش ارزیابی می‌کرد و دکترین نظامی خود را با این فرض طراحی می‌کرد.

با پیروزی اسرائیل در جنگ یوم کیپور و روزی که در کمپ دیوید، رژیم صهیونیستی توانست مصر را به عنوان مهمترین کشور عربی وقت، پرچمدار دفاع از فلسطین و بزرگترین مانع اشغالگری اسرائیل در توسعه طلبی ارضی، از سر راه بردارد، این ادراک ایجاد شد که «عصر جاودانگی» اسرائیل آغاز شده است.

از آن زمان سیاست رژیم صهیونیستی به پشتوانه پیروزی در ۳ جنگ ۱۹۴۸، ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳ با بازنمایی از خود به عنوان یک موجودیت هراس انگیز و هیولایی که توانایی اقدامات محیرالعقول دارد توانست ادراک «شکست ناپذیری» خود را در دل و ذهن اعراب حک کند. به مرور زمان انگاره قدرت لایزال رژیم صهیونیستی و بی فایده بودن مبارزه با رژیم را در وجود اعراب ته نشین کرد.

افسانه شکست ناپذیری در کنار عنصر «مظلوم نمایی» به عنوان فلسفه وجودی تاسیس اسرائیل که در مفهوم «Never Again» (اشاره به عدم تکرار هولوکاست و یهودستیزی) متجلی بود و از دل آن عبارت "حق دفاع از اسرائیل از خود" خلق شد، ۲ ستون فلسفی و روایی برای تثبیت رژیم صهیونیستی و تضمین برتری این رژیم در منطقه غرب آسیا را تشکیل داد.

دولت صهیونیستی در ۷۶ سال گذشته با ارتکاب سلسله جنایات و کشتارهای طولانی با بی توجهی کامل به تمامی مقررات و معاهدات بین المللی خودنمایی کرد و با تبلیغات خود را قادر به انجام غیرممکن ها و کارهای ماوراء طبیعی نشان داد که دستش به اندازه کافی دراز است تا به همه دشمنان دور و نزدیک برسد و آنها را با خشونت تمام سرکوب کند. این جو ارعاب دولت‌های عربی را بر آن داشت تا با اسرائیل مماشات و صلح کنند و در بسیاری از موارد تسلیم خواست‌هایش شوند.

این موارد در کنار شرایط مطلوب جهانی که با تمهیدات آمریکا و اروپا در نظام بین‌الملل به اشغالگری رژیم در فلسطین مشروعیت می‌بخشید و مانع از پاسخگو کردن اعمال اشغالگران می‌شد، اسرائیل را در خاورمیانه بی‌رقیب کرد.

۵۰ سال بعد از یوم کیپور، طوفانی در غزه رقم خورد که شاید مسیر تاریخ را برای همیشه عوض کرد، در روزهایی که آخرین گام‌ها در منطقه؛ آشکارا و مخفیانه برای حذف فلسطین برداشته شده بود، طوفان‌الاقصی، فلسطین را نه تبدیل به موضوع اول منطقه که در صدر مسائل جهان قرار داد.

مقاومت فلسطین و تاب آوری مردم غزه، ۳ ضلع فلسفه وجودی رژیم صهیونیستی را فروریخت، یک ضربه سهمگین به نظم پوسیده جهانی وارد آورد، آمریکا را به تک قطب منزوی در جهان تبدیل کرد و موجی از همراهی بی‌سابقه جهانی ساخت.

محور مقاومت، جنگ غزه را به فرسایشی ترین جنگ تاریخ برای اسرائیل از ۱۹۴۸ به این سو تبدیل کرد و با ضربه‌های مداوم روزانه بافت سیاسی-اجتماعی اسرائیل را به مرز فروپاشی رسانده است. رژیمی که روزی برای گیلعاد شالیت، رون آراد یا هریک اسیر اسرائیلی به عنوان یک خط قرمز غیرقابل قبول، یک جنگ وسیع به راه می‌انداخت، امروز مجبور به چشم پوشی از جان بیش از ۱۰۰ اسیر خود شده است.

مقاومت یمن، جنوب اسرائیل را از کار انداخته است، بنادر این رژیم را تعطیل کرده و دریای سرخ و باب المندب را به کابوسی برای کشتی‌های به مقصد این رژیم تبدیل کرده است. در شمال مقاومت لبنان، چندصدهزار شهرک نشین را آواره کرده به گونه‌ای که حتی با پایان جنگ نیز شاید نتوانند به شرایط زندگی پیش از ۷ اکتبر بازگردند.

باید در نظر داشت اسرائیل قبل از اینکه یک منطقه جغرافیایی باشد، نیاز به یک منطقه حائل روانی دارد، زیرا شهرک نشینان شمال پس از پایان جنگ با همان شرایط قبلی که قبل از 7 اکتبر وجود داشت، امکان و آمادگی بازگشت را ندارند. بنابراین، اسرائیل خود را در محاصره تعدادی از عوامل فشار متناقض می بیند، از یک سو می خواهد جنگ برای بازگرداندن شهرک نشینان گسترش یابد، اما هزینه آن زیاد است و چشم انداز موفقیت آن تقریباً وجود ندارد.

مقامات اسرائیلی، اعتراف می‌کنند در ۷ جبهه در محاصره مقاومت قرار دارند. نتانیاهو دیروز ( ۱۸ شهریور) بعد از حمله مسلحانه در مرز اردن و کرانه باختری و کشته شدن ۳ اسرائیلی، به این نکته اذعان کرد. تحولات جنگی هم اثبات کرد رژیم صهیونیستی بدون کمک آمریکا، توان رویارویی با محور مقاومت را ندارد و در مسیر فروپاشی قرار می‌گیرد

تئوری «امنیت ملی» اسرائیل در آغاز خود بر سه اصل اساسی تکیه داشت که مهمترین آن عامل «بازدارندگی» در برابر دشمنان بود، برای انجام این کار، از سیاست «ابهام سازنده» در مورد توانایی‌های نظامی خود، به‌ویژه توانمندی‌های هسته‌ای، استفاده کرد تا طرف مقابل جهت ارتکاب هر گونه ماجراجویی در برابر آن، حتی اگر کوچک باشد در دام وحشت و ترس باقی بماند. اصل دوم تئوری «امنیت ملی برای دولت عبری» عامل «هشدار» است که به معنای حفظ برتری اطلاعاتی و اطلاعاتی «اسرائیل» نسبت به همه «دشمنان» خود با هدف شناخت توانایی‌های رزمی آن‌ها همچنین نیات و جهت‌گیری‌های آتی آن‌ها در خصوص رویارویی با صهیونیست‌ها بوده است. اصل سوم تئوری «امنیت ملی» صهیونیستی «قاطعیت» بود که از طریق آن «دولت اشغالگر» تلاش کرد نبردهای کوتاه و محدودی با هدف پیروزی برق آسا انجام دهد.

حالا و پس از حدود چهار دهه از تسلط «دولت عبری» بر منطقه، تحمیل کنترل خود بر بازیگران منطقه‌ای و با قدرت ارتش شکست ناپذیر «افسانه ای» خود، در یکسال گذشته نقص بزرگی در اصول نظریه «امنیت ملی» صهیونیست ها رخ داد و تمامی ستون‌های حیاتی این رژیم (شکست ناپذیری، مظلوم نمایی و حمایت نظام‌ بین‌الملل) در مواجهه با نبرد نامتقارن و شبکه‌ای مقاومت فروریخت.

افسانه شکست ناپذیری اسرائیل در ۳۰۰ روز گذشته کاملا رنگ باخته است‌. اسرائیلی که حمله پیش دستانه را به عنوان یک مزیت ممتاز در منطقه اختیار داشت بعد از جنگ غزه، با علم به قطعی بودن حمله ایران فقط به لاک دفاعی می‌رود و مجبور می‌شود از آمریکا کمک بگیرد و ایالات متحده بنا بر برخی گزارش‌ها یک سوم استعداد نیروی دریایی و هوایی خود را برای محافظت از اسرائیل مقابل ایران روانه منطقه کند. تحولات جاری حتی آمریکایی‌ها را وادار کرده به همتایان صهیونیست فشار آورند تا از ماجراجویی بیشتر مقابل حزب‌الله لبنان خوددداری کنند.

تسلط روایت اسرائیلی از ۷ اکتبر و مظلوم‌نمایی رژیم صهیونیستی رنگ باخته است و جنگ غزه به جهان تک‌صدایی به نفع اسراییل خاتمه داد و چهره واقعی و جنایتکار رژیم را عریان در برابر دیدگان جهانیان قرار داد. ساختارهای بین‌المللی هم دیگر کارایی سابق برای اسراییل را ندارند که حتی علیه این رژیم شده ‌اند، رژیم صهیونیستی در یک شرایط بی‌سابقه‌ در دادگاه لاهه، دیوان کیفری بین‌المللی و سازمان ملل متحد به عنوان یک رژیم اشغالگر و جنایتکار جنگی محکوم شده است تا جایی که نماینده این رژیم در سازمان ملل، گفته است باید سازمان ملل از روی زمین محو شود!

رژیم صهیونیستی اینگونه حیات وجودی‌اش به خطر افتاده است. برای درک گزاره تهدید وجودی علیه اسرائیل در پساهفت اکتبر باید به اظهارات نخست وزیر این رژیم استناد کرد. نتانیاهو خردادماه امسال در جریان نشستی که با نمایندگان خانواده‌های کشته شده در جنگ غزه در دفتر نخست وزیری ترتیب داد، به روشنی توصیف کرده است.

نتانیاهو ضمن اعلام اینکه اسرائیل در حال حاضر در ۷ جبهه مشغول جنگ است، مدعی شد، تل‌آویو ملزم به تحقق پیروزی قاطع است زیرا نه تنها به دلیل تلفاتی که دادیم بلکه به دلیل تامین آینده اسرائیل باید به این مهم دست پیدا کنیم و راه دیگری نداریم.

نتانیاهو با این وجود معترف شد: هیچ کس دورنمایی برای این هدف نمی‌بیند اما ما آن را می‌بینیم. نخست وزیر صهیونیست‌ها تاکید کرد، ما در سایه وجود محور ایرانی آینده‌ای نخواهیم داشت. رهبر حزب لیکود گفت: از ما خواسته می‌شود بدون دست یافتن به اهداف خود متعهد به پایان دادن به جنگ شویم.

نتانیاهو همچنین اعتراف کرد، فقط برای آنکه بدانید ما در چه شرایطی قرار داریم، باید بگویم که ما در هفت جبهه در حال جنگ هستیم، اولین آنها علیه حماس است بعد از آن ما علیه حزب الله هم در حال جنگ هستیم، علیه حوثی‌ها، علیه گروه‌های شبه نظامی در عراق و سوریه و علیه ایران هم می‌جنگیم و در عین حال در داخل هم با اسرائیلی‌ها در جنگ و تقابل قرار داریم و با دادگاه کیفری بین المللی نیز رو در رو هستیم.

نتانیاهو در نهایت اذعان می کند: همه چیز در راستای از بین بردن ما و اخراج ما از این سرزمین در حال انجام شدن است.

اخبار مرتبط

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha