به گزارش خبرنگار فرهنگی ایرنا، هفته دفاع مقدس که از راه میرسد، شهر پر میشود از نمادهای جنگ؛ تلویزیون، فیلم و سریالهای مرتبط نمایش میدهد و موضوع نشستها، بزرگداشتها و همایشها، همگی به سمت جبهه و جنگ گرایش پیدا میکند. در میان این هیاهو، یک نفر گویی از دور ایستاده و به تمام این وقایع نظاره میکند. لبخند همیشگی آرامش را به لب دارد و با همان روحیه انتقادی، از مضمون خیلی از این رخدادها، خرده میگیرد.
رسول ملاقلیپور اگرچه با گونه دفاع مقدس به سینما ورود کرد، اما یکی از جسورترین کارگردانان مستقل سینمای اجتماعی ایران به حساب میآید که آشکارا مولفههای جسارت و آسیبشناسی اصولی که از ملزومات هر فیلم اجتماعی بهجایی است را وارد سینمای ما کرد. حاجرسول تا مدتها پس از پایان جنگ، درباره این رخداد عظیم فیلم ساخت و ترجیح داد تا دوربینش، داخل جبهه بماند. از نیمه نخست دهه هفتاد و قبل از پوستاندازی سیاسی و اجتماعی که چند سال بعدش رخ داد، آشکارا دوربین خود را به اجتماع آورد و به نقد عملکرد آدمهای بهجامانده از جنگ که حالا مسئولیتی داشتند، پرداخت.
راز ماندگاری حاج رسول
این روحیه در هر فیلم، شدت بیشتری مییافت و طبیعتا این میزان جسارت، خوشایند بسیاری از همان آدمهای بهجامانده از جنگ که عملکرد مناسبی نداشتند، نبود. به همین دلیل آزارش دادند. فوران این روحیه در قارچ سمی، میزان اذیتها را بیشتر کرد. حاجرسول بارها اعلام کرد که دومان قائمی قارچ سمی یعنی من. قهرمانی که علیه فساد طغیان کرد و در انتها نیز بر سر آرمانش حذف شد. راست میگفت، او، خودِ خودِ دومان قائمی بود که از زمانی که به یاد میآورد، در حال جنگیدن بود. از همان بچگی که در لب خط با روحیه احساسی خود، فقر را تا مغز استخوان چشید و چه در جوانی که برای یک فیلمبرداری ساده، مجبور بود برای تهیه یک دوربین سوپرهشت ساده، برخلاف بسیاری از همکارانش، مشقت فراوانی را به جان بخرد و این، تازه آغاز دوران مشقتبار دیگری برای وی در زندگی بود.
این میزان ماندگاری برای کارگردانی که سواد آکادمیک نداشت و حتی یک روز تجربه دستیاری را هم در کارنامه خود نمیدید، یک خرقعادت عجیب بود
از همان موقع تا زمانی که حاجرسول آخرین نفسهای خود را در نوشهر کشید، وی همواره زجر کشید. چهبسا که هر چه پیش رفت، زخمهایش کاریتر و عمیقتر نیز شد. اگر در دهه ۶۰، رنج او از جنس سختافزاری و از سوی آدمهای ناآگاه با این عرصه بود، در دهههای ۷۰ و مخصوصا ۸۰، هر چه کشید بابت بنیان نرمافزاری اعتقاداتش بود و تعجبش از این بود که چرا خودیها چنین برخوردی را با او میکنند. آری، ملاقلیپور در سختی فیلم ساخت و توانست خود را همتراز با بسیاری از کارگردانان ماندگار تاریخ سینمای ایران قرار دهد. امروز با هر متر و معیار و سلیقهای که محاسبه کنیم، نمیتوانیم چند فیلم مهم حاجرسول را در فهرست بهترینهای تاریخ سینمای ایران جا ندهیم.
این میزان ماندگاری برای کارگردانی که سواد آکادمیک نداشت و حتی یک روز تجربه دستیاری را هم در کارنامه خود نمیدید، یک خرقعادت عجیب بود. مگر ما در تاریخ سینمای خود، چند کارگردان بهمانند ملاقلیپور داریم که تنها با تکیه بر ذات و درونیات خود، از زیرصفر شروع کنند و به چنین ترازی در سینمای ایران برسند؟
در سالهای آخر عمرش علنا میگفت که وارد حیات جدیدی از فیلمسازی شده که طبیعتا میبایست شاهد انگارههای جسارت بیشتری در کارهایش میبودیم. او حق داشت چون به سطحی از پروانگی رسیده بود که همه در سودای دیدن غافلگیری بعدی او روی پرده سینما بودند. او، در بدترین زمان ممکن رفت. درست در زمان پروانگی و عطش دوستداران حقیقی سینما که منتظر کار غیرمعمول دیگری در سینمای اجتماعی ایران بودند. این رویا، با پرواز ناباورانه حاجرسول بر باد رفت تا عنصر کلیدی سینمای اجتماعی که همانا جسارت است، نماینده چندانی در تمام این سالها نداشته باشد.
جای خالی حاجرسول
اصلا اغراق نیست اگر ادعا کنیم یکی از خسارتهای جبرانناپذیر تاریخ سینمای ما، رفتن نابهنگام رسول ملاقلیپور بود. فیلمسازی که با کلی تجربه در گونه منحصر خود و پس از کلی جنگ نابرابر، در زمانه پوستاندازی جامعه و عبور از مرحله گذار به دوره نوین حیات اجتماعی، ناگهان از میان ما رفت و دوستداران خود را در عطش تماشای بارقههای جسورانه دیگری از خود ناکام گذاشت.
جای خالی حاجرسول هیچگاه در تمام این سالها پر نشد. سینمای اجتماعی دو دهه اخیر ایران اگرچه با آثار خوشساختی همراه شد اما چاشنی عصیانش کم بود. از همان عصیان و طوفانها که در ذات حاجرسول بود. آن شکستزمانهایی که در عموم فیلمهای اخیر او با کنشمندیهای مختلف به تصویر کشیده و کمکم به امضای او تبدیل شد. خیلی حیف است که چنین هنرمندانی، هیچ مابهازایی ندارند تا ما در تمام این سالها، در حسرت یافتن پاسخ این سوال بمانیم که اگر رسول ملاقلیپور زنده بود، دست به تولید چه کارهایی میزد.
نظر شما