به گزارش خبرنگار ایثار و شهادت ایرنا، ۲۹ مهر مصادف با سالروز شهادت داریوش گودرزیکیا است؛ همان عکاس ایرنا که لقب نخستین عکاس شهید دوران دفاع مقدس را از آن خود کرد و معتقد بود «عکاس جنگ، عکاسی است که وقتی صدای سوت خمپاره را شنید، خیز نگیرد؛ بلکه باید استوار، ایستاده باشد و لحظه برخورد خمپاره را ثبت و ضبط کند».
داریوش که به او کریم هم میگفتند، در ۲۵ بهمن سال ۱۳۲۵ در روستای اناج از توابع شهرستان اراک دیده به جان گشود. سال ۱۳۵۵ در خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) که آن زمان خبرگزاری پارس نامیده می شد، به استخدام درآمد و از سال ۱۳۶۰ عکاسی را از جبههها آغاز کرد.
مهناز رضایی همسر شهید گودرزی کیا درباره خصوصیات اخلاقی و اعتقادات این شهید گفت: حاج آقا دعای کمیل را بسیار دوست داشت، شبهای جمعه با هم به مجالس برگزاری دعای کمیل میرفتیم. از من میخواست زمانی که او در جبهه است، خواندن دعای کمیل را فراموش نکنم.
وی افزود: او اهل نماز شب بود و نمازهای آخر شبش بعضا طولانی میشد و چنان بر سجاده نماز اشک میریخت و از خدا شهادت را طلب میکرد که تنم میلرزید. همسرم به امام رضا (ع) ارادت خاصی داشت و هر زمان که فرصت میکرد برای زیارت به مشهد میرفت.
اما داریوش از ابتدا اینگونه نبود و شاید کمتر کسی سابقه گذشته او را بداند. سابقه این شهید مخلص را از همسرش پرسیدم که گفت: او قبل از انقلاب با یک گروه صدابردار در چهار راه ولی عصر(عج) که آن زمان به چهار راه پهلوی معروف بود به برنامه های عروسی و جشن دعوت می شد. در آن زمان غیر از این مغازه که متعلق به شخصی به نام آقای حکمت نیا بود، کسی دستگاه اکو نداشت.
وی افزود: هر کس جشن عروسی و مراسم داشت از این مغازه دستگاه اجاره می کرد و داریوش تنها کسی بود که صدا را به خوبی تنظیم می کرد و همه نیز او را دوست داشتند و او را فردی پاک و درست می دانستند. البته این گروه صدابردار در کاباره ها هم حضور پیدا می کردند و خوانندگان زن هم با این گروه برنامه اجرا می کردند.
همسر شهید گودرزی کیا با اشاره به سفر این گروه به عراق و اجرای برنامه ای که نام آن را «رهاورد یک سفر» گذاشته بودند، اظهار داشت: در آن زمان، داریوش تازه در اداره پست به عنوان نامه رسان استخدام شده بود و چند روزی بود که می گفت می خواهند به کربلا بروند و من می گفتم کربلا رفتن به این راحتی هم نیست. یک هفته ای سر کار نرفت و روز بعد به من گفت که ساکش را برای سفر کربلا آماده کنم.
وی افزود: کریم به من تاکید کرد که درباره این سفر با کسی صحبت نکنم. چون می گفت سفر کربلا از طرف ساواک هماهنگ شده و در آن زمان صدام حسین، نخست وزیر عراق بود. آنها به کربلا رفتند و ۱۰ روزی آنجا بودند. وقتی همسرم از کربلا برگشت، رنگ و رویش تغییر کرده و چهره خاصی پیدا کرده بود. به شوخی گفتم آب و هوای کربلا به شما ساخته است!
رضایی با بیان این که بخشی از خاطرات همسرش در کتاب «از همان بالاها» نوشته مریم فردوسی از سوی دبیرخانه کنگره سه هزار شهید هنرمند کشور در سال ۹۸ منتشر شده، اضافه کرد: از او خواستم تا ماجرای کربلا را تعریف کند و کریم، توضیحاتی درباره زیارت حرم امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) داد که هر وقت به یاد آن می افتم، بدنم می لرزد. او به من گفت که از آن روز به بعد توبه کرده و نمازهای خود را به صورت مرتب می خواند.
وی افزود: همسرم قبل از پیروزی انقلاب در کربلا متحول شد و به من گفت هر چه که خدا بخواهد در زندگی برایمان مقدر می کند و هر زندگی را که صلاح بداند برای ما رقم خواهد زد. لذا با این که درآمد خوبی با آن گروه صدابرداری داشت ولی از آن کار بیرون آمد و مدتی بعد در تولیدی لباس مشغول به کار شد تا این که در خبرگزاری پارس استخدام شد و با آغاز جنگ تحمیلی به عنوان عکاس عازم جبهه شد.
رضایی ادامه داد: ما در همان مغازه ای که متعلق به آقای حکمت نیا بود، ازدواج کردیم و همسرم در کنار این کار در کار تولید لباس هم فعالیت می کرد. وقتی صاحب تولیدی از ایران رفت، کریم در اداره پست مشغول به کار شد ولی وقتی به کربلا رفت، رییس اداره پست حکم اخراجش را به این بهانه صادر کرد که چرا ساواک برای او مرخص گرفته است و لذا بعد از آن به خبرگزاری پارس رفت و استخدام شد.
وی درباره نحو اطلاع یافتن از خبر شهادت همسرش گفت: خبر شهادت حاج آقا را از پدرم شنیدم. بعدها همرزمان شهید به من گفتند «همسرم از زمان شهادتش خبر داشت، در آخرین عملیات (میمک) به عنوان عکاس به خط مقدم جبهه اعزام شده بود، در مراسمی که اعضای گردان در شب قبل از عملیات برگزار کرده بودند، او زیاد گریه کرده و شهادت را از خدا طلب کرده بود.» همرزمانش در این مراسم وقتی وضعیت داریوش را میبینند، با شوخی به او میگویند «خیلی نورانی شدی» حاج آقا هم در جواب میگوید«شما آنچه را که من می فهمم، متوجه نمیشوید.»
گودرزیکیا ۲۹ مهر سال ۱۳۶۳ در عملیات عاشورا و در منطقه عملیاتی میمک به شهادت رسید. این عکاس ایرنا در دوران فعالیت خود در حرفه عکاسی موفقیتهایی نیز کسب کرد. او برنده لوح دست خط زرین حضرت امام (ره)، دیپلم افتخار و سکه یادبود به عنوان برگزیده بخش عکاسی از مجتمع هنر و ادبیات دفاع مقدس در سال ۱۳۶۷ است.
مجموعه مستند یکی بود یکی نبود روایت بخشهایی از زندگی شهیدگودرزیکیا است که در ۲۰ قسمت به کارگردانی و تهیهکنندگی رضا مهرانفر در گروه تاریخ، فرهنگ و هنر شبکه یک سیما تولید شده است.
مجموعه جنگ تحمیلی دفاع در برابر تجاوز روایت جنگ ایران و عراق از نگاه عکاسان ایرانی است که در ۹ جلد از سال ۱۳۶۱تا ۱۳۸۹ به چاپ رسید. جلد نهم این مجموعه با موضوع شهدای جنگ تحمیلی مشتمل بر ۲۷۸ اثر است که توسط علیاصغر داود آبادی فراهانی، فرهاد سلیمانی، اسماعیل عباسی، سیدعباس میرهاشمی و فرزاد هاشمی از میان هزاران قطعه عکس انتخاب و سال ۱۳۸۹ از سوی ستاد تبلیغات جنگ منتشر شد.
خدایا به عزت و مقام شهدا نام شهید بر من قرار بده
در وصیتنامه این عکاس شهید دوران دفاع مقدس آمده است: خدا را سپاس که به من فرصتی داد تا بتوانم چند خطی به عنوان وصیتنامه از خود باقی بگذارم. البته با تشکر از ذات پاک بیهمتایش، الهی! تو گرامی داشتهای نام شهدا را و به آنان اجر و مقام ارزانی داشتهای. خدایا تو تنها قادری نه کس دیگر، تو را به نام عظمت تو را به نام الرحمنالرحیم تو را به آنهایی که در دو دنیا شفیع انسانها قرار میدهی تو را به دودمان پاک انبیا اولیا و شهدا مرا ببخش و بیامرز و از چاکران شهدا قرار بده و مگذار نامم به بدی در آخرت برده شود. خدایا اگر به آن مقام لایق نیستم، پس به غلامی غلامان شهدا قرارم بده.
خدایا تو را سپاس. الهی! تو کریمی، تو قدیمی، تو غفاری، تو عظیمی، تو داناترینی. پس من نادان را دریاب که نیاز جز تو به کسی دیگر نتوان داشت. خدایا تو میدانی در ۲ دنیا مقروض هستیم چه کنیم؛ به کجا رو آوریم؛ اگر تو ما را نبخشی؟. خدایا تو دریای رحمتی. ما را درآن دریا غسل ده که ما جز آن دریا به دریاهای دیگر پاک نمیشویم. خدایا فرمودهای شهید بس مقامی والا دارد. شهدا نمردهاند، بلکه درنزد تو روزی میخورند. پس تو را قسم به نام شهید و مقام شهید و به ارج و قرب شهید مرا ببخش و از رهروان شهدا قرارم بده. خدایا تو را قسم به کودکان شهدا و به ارواح شهدا از گناه من بگذر که طاقتم تاب شده به عزت و مقام شهدا نام شهید برمن قرار بده.
شهید گودرزیکیا در بخش دیگر وصیتنامهاش افزوده: خدایا چند بار به جبهه مشرف شدم هر بار از بار اول دیدم بهتر شد، گویی در این دانشگاه یک درس نیست، بلکه درسها وجود دارد که باید از تمام آنها با نمرات عالی قبول شد و هر شخصی که تمام دروس را مرور کرد، لابد شهید میشود. کسانی هستند که با یک بار مرور تمام نمرات قبولی را با معدل کلمه شهید میگیرند. راه شهید، راه حسین است و راه حسین، راه خداست. آیا میشود از این راه گذشت؟ به راحتی هر کس به این سعادت نمیرسد. پس شاد و صبور باشید. ما راهمان را پیدا کردهایم. خدا شما را اجر و جزای خیرعنایت فرماید. دوست دارم چون کوه سرفراز باشید بالاخره ما باید بمیریم و چه خوب است در این راه، راه خدا، راه خوبان و راه عزیزان خدا جان دهیم.
خداوند به ما لطف فرموده و پس کرامت عطا کرده چطور باید این خوبیهای خوب را فراموش کرد. خدایا تو را به ارواح پاک شهیدان و به مقام خوبانت مرا بیامرز، پدر مادر و همسرم را از من راضی گردان. الهی از تو تمنای بخشش برای تمامی مسلمین و هدایت نمودن تمام انسانها به راه راست دارم.
نظر شما