به گزارش خبرنگار ایثار و شهادت ایرنا، بیبی لوعه که در دوران دفاعمقدس مانند یک مادر، خدمات شایانی را به رزمندگان جبهه حق علیه باطل ارائه میکرد، در سن ۱۰۸ سالگی به علت کهولت سن به دیار حق شتافت و پیکرش امروز دوشنبه در دارخوین شادگان تشییع و به خاک سپرده شد.
بیبی لوعه؛ تاریخ زنده یک شهر و مادر دارخوین بود. زنی که هشت سال در خط مقدم جنگ ماند. تندیس او را که بخشی از میراث جنگ بود ساختند تا نمادی از زن عرب باشد.
بانوی مقاومت خوزستان سال ۱۲۹۴ دیده به جهان گشود. در ۱۲ سالگی ازدواج کرد و در دارخوین ساکن شد. دو بار شاهد حمله به آبادان و دارخوین بود، یکبار حدود ۹۰ سال قبل توسط انگلیسی ها و یکبار در جنگ تحمیلی که آنجا توسط نیروهای بعثی محاصره شد. انگلیسی ها وقتی به دارخوین آمدند؛ لوعه ۲۰ سال سن داشت و با یکی از کارمندان مخابرات شرکت نفت در ۱۲ سالگی ازدواج کرده بود. با مستقر شدن قشون انگلیسی ها در دارخوین آنها مجبور شدند از آنجا فرار کنند چون اگر می ماندند آنها را اعدام می کردند. اما بعد از مدتی به محل زندگیشان بازگشتند.
همزمان با آغاز جنگ تحمیلی و در شرایطی که شهر دارخوین خالی از سکنه میشود، بیبی لوعه در دارخوین ماند و همراه با پسرانش ضمن شکلدهی نیروهای مقاومت مردمی، خدماتی مانند شستن لباسهای رزمندگان و پخت نان و غذا به رزمندگان ارائه میداد.
لوعه به معنی رنج کشیدن است او مانند نامش در طول بیش از یک قرن زندگی در خوزستان تمام فراز و نشیب های این شهر را به چشم دید و محنت کشید. بسیاری از رزمندگان آن سالها که در این منطقه عملیاتی خدمت میکردند، بیبی را به خوبی میشناسند و حتی به واسطه فعالیتهایش به او لقب مادر جبههها دادند.
پیش از حمله صدام بیبی زنی بود که مسافران او را میشناختند آن زمان در گرمای دارخوین بی بی کلمنش را از آب یخ پر می کرد خودش را به جاده میرساند تا به مسافران آب بدهد.
مادرم زندگی اش را وقف مهربانیاش کرد
هادی یکی از پسران بی بی است که به او حس تعلق خاطر زیادی داشت. او که تا پایان عمر مادرش کنارش ماند و از او مراقبت کرد، می گوید: همیشه در خانه ما به روی مردم باز بود و مادرم برای مسافرانی که به دارخوین می آمدند در کلمن آب یخ درست می کرد.
وی با بیان اینکه مهربانی و مهمان نوازی او تا پایان عمرش ادامه داشت، افزود: در طول دوران جنگ فرماندهان زیادی از شهید قاسم سلیمانی گرفته تا علی شمخانی، صیاد شیرازی، محسن رضایی و حتی بنی صدر به خانه ما رفت و آمد داشتند.
هادی که حالا در سوگ مادر مهربانش نشسته می گوید: مادرم بسیار به من علاقه داشت و وابسته بود. حتی زمانی که در توپخانه بودم چون تلفن نداشتیم نزد فرمانده می آمد، با بی سیم به من زنگ می زدند و می گفتند مادرت می خواهد با تو صحبت کند. بی سیم ها سراسری بود وقتی با من صحبت می کرد همه صحبت های ما را می شنیدند و من خجالت می کشیدم. مادرم همه زندگی اش را وقف مهربانیاش کرد.
شهر دارخوین یکی از شهرستانهای شادگان در نزدیکی آبادان و سنگر مقاومت برای حصر آبادان بود.
نظر شما