از سوگواری مجازی دوستانم در یک گروه تلگرامی متوجه ضایعه اندوهبار درگذشت «زینب علیپور طهرانی»، خبرنگار روزنامههای جامجم و بانیفیلم میشوم. چند بار خبر را میخوانم. به این امید که شاید تلگرام یک نفر هک شده باشد و فرد مردمآزار بخواهد روح و روان بقیه را بخراشد، متاسفانه خبر درست است.
تمام خاطراتی که از صاحب آن چهره خندان داشتم در لحظهای مرور میشود. چقدر سخت است که بخواهی خبر درگذشت همکارت را برای یک رسانه مخابره کنی. حروف را در حالی تایپ میکنم که پردهای از اشک جلوی چشمانم را گرفته است. همکارانم میگویند باید یک منبع موثق، خبر را تایید کند. متاسفانه این بار خودم منبع موثق هستم که کاش نبودم.
برای انتخاب عکس خبر، به پروفایل زینب علیپور طهرانی میروم. چشمم به پیامش میخورد که نوشته است: «من الان با مامانم اومدم حرم امام رضا(ع)؛ مشغول زیارت هستیم». زینب و مادرش مثل دو تا دوست صمیمی بودند. دو تکیهگاه و همصحبت و همراه و همدم. یک بار دیداری با مادرش داشتم و فهمیدم زینب، خوشاخلاقی و خوشمشربی را از مادرش به ارث برده است. مادرش جوری با من خوش و بش میکرد که انگار سالهاست میشناسدم. درست مثل خود زینب. مثل خودش که وقتی در نشست خبری یک دوست و همکار را میدید، گل از گلش میشکفت. مگر میشود یک نفر از دیدن همه آدمها این قدر خوشحال شود؟
خبرم را مینویسم و چهره مادرش جلوی چشمانم مجسم میشود. مادری که باید مثل دخترش صبور و بردبار باشد تا بتواند در برابر این اندوه ناگهانی تاب بیاورد.
زینب علیپور برای من الگوی صبوری و سرزندگی و پشتکار بود. خبرنگاری که تسلیم تلخیهای زندگی نمیشد و خستگی را خسته میکرد. حال ظاهریاش این قدر خوب بود که هیچ وقت دلم نیامد از بیماریاش بپرسم. که نکند لحظهای یاد آن مهمان ناخوانده بیفتد و خاطرش مکدر شود.
تلاش و جنگندگیاش فقط در برابر بیماری نارسایی کلیوی نبود. برای کسب تازهترین اخبار، مصاحبه با بهترین هنرمندان و نوشتن یادداشتهای تحلیلی هم همین قدر کوشا و مصمم بود. یادم میآید حدود ۱۵ سال پیش یک هفتهنامه حق و حقوقش را پرداخت نکرده بود. خانم علیپور این قدر دوندگی کرد تا توانست با شکایت و دادگاه و محاکمه حقش را بگیرد. چندین نفر از آن هفتهنامه شکایت کردند و زینب علیپور تنها کسی بود که از آن بازی برنده بیرون آمد.
روزنامه امروز جامجم را ورق میزنم و میبینم یکی از مطالبش در صفحه هفت نقش بسته است: «مصاحبه با تدوینگر سریال تانکخورها». او تا آخرین لحظه مشغول قلمزدن و اطلاعرسانی درباره اخبار هنری و تلویزیونی بوده و برای پس از درگذشتش هم مطالب تازه و جدید و خواندنی به یادگار گذاشته است. یاد و خاطره زینب علیپور طهرانی از ذهن من دوستان و همکارانش پاک نمیشود. مگر میشود آن لبخند بیوقفه و مستمر و همیشگی را فراموش کرد؟
نظر شما